مادران طبق معمول شنبه ها ی هر هفته زودتر از ساعت 7 غروب به پارک آمده اند . روی نیمکت های مختلف دور آب نمای اصلی پارک و تعدادی در حدود 20 نفر در نیمکتی که به شکل دایره در کنار استخر است نشسته اند و حدود 30 نفر هم کنار آنها ایستاده اند . اغلب میانسال و مسن هستند ولی دختران جوان هم چند تایی هستند . ضمن اینکه غبار غم را در چهره مادران می بینی ولی خوشحال هستند که باز همدیگر را ملاقات می کنند برخی از آنان هر هفته به همین پارک لاله می آیند و بعضی بار اول است که به این پارک آمده اند . از فرزندان در بندشان می گویند از خانواده های کشته شدگان و از خبر تجاوز به دختران و پسران در زندان . از دم اوین . از تجمع جلوی دادگاه انقلاب . از خبر آزادی یعضی از آشنایان شان و افسردگی شدید آزاد شدگان . مادر و خواهر و فامیل ندا آقا سلطان هم به جمع می پیوندند .مادران یکی یکی بلند می شوند روبوسی می کنند و تسلیت می گویند یک نفر گریه می کند مادر ندا هم به گریه می افتد ، مادری می گوید گریه نکنید به این مادر باید تبریک گفت و دیگری می گوید خوشا بحال ندا که با چشمان باز رفت و بدا به حال ما که با چشمان بسته زندگی می کنیم . یک نفر با موبایل اش عکس می گیرد ، دیگری فیلمبرداری می کند از جمع زنان . صدای مادری بلند می شود که الان دوربین ات را می گیرند اینجا پر از لباس شخصی و پلیس است . صدایی دیگر می گوید عکس ها را به وبلاگ مادران عزادار بفرست و آدرس وبلاگ را می دهد . ساعت ، چند دقیقه ای از 7 گذشته از جا بلند می شوند برای راهپیمایی آرام دور آب نمای پارک ، کم کم از نیمکت های مختلف به آنان می پیوندند با یک نگاه سر انگشتی شماره می کنم بیش از 10 ردیف شده اند و در هر ردیف حدود 10 نفر یا کمتر 70 ، 80 نفری هستند حدود 20 نفر هم روی همان نیمکت دایره وار نشستند ، روی نیمکت های دیگر هم هستند مشخص است که در سکوت با لباس سیاه برای چه آمده اند ولی خلوت خود را ترک نمی کنند . قطعا بیش از 100 نفر از مادران آمده اند .
یک دور کامل دور استخر دایره ای بزرگ پارک را ، آرام راهپیمایی می کنند مردمی که روی نیمکت های مختلف نشسته اند و مسابقه فوتبال را از صفحه سینمای پارک تماشا می کنند توجه شان جلب می شود و سوال می کنند چه خبر است مادران جواب می دهند و به حرکت ادامه می دهند . یکباره فواره های استخر که هوا را در این گرمای تهران قدری خنک می کند بسته می شود و تعدادی مامور نیروی انتظامی با بیسم همراه لباس شخصی ها راه را سد می کنند و مادران را به یک خیابان فرعی پارک هدایت می کنند . صدای اعتراض همه بلند می شود که چرا ؟ می گویند بفرمایید بیرون پارک والا دستگیر می شوید . پلیسی می گوید اگر نروید الان امنیتی ها می آیند . درگیری لفظی بین ماموران و مادران در می گیرد یک نفر لباس شخصی دائم از چهره ها و بحث ها فیلمبرداری می کند . صدا های مختلفی که هنوز در گوشم باقی مانده :
سال به بچه های این مملکت خدمت کرده ام و بازنشسته شده ام ، حق ندارم یک ساعت در پارک راه بروم ؟
سالمه . 50 سال مالیات داده ام که این پارک ها درست بشود و ازش استفاده کنیم . این حرکت آرام چه اشکالی دارد که اینقدر می ترسید ؟
من مادر ندا آقا سلطان هستم . آمده ام از مادرهای دیگر برای همدردی شان تشکر کنم .
آنقدر فیلم بگیر که خسته بشوی . این همه فیلم گرفتید چه شد ؟ مردم خسته نمی شوند .
دروغگو خودت هستی .
ما باز هم می آییم . هر هفته .
می خوام ببینم طبق چه قانونی ما را از پارک بیرون می کنید .
بچه های مردم را کشتید طلبکار هم هستید ؟
الهی شکر زندگی خوبی هم دارم هیچ مشکلی هم ندارم به کوری چشم شما هر هفته هم به پارک میام . اتفاقا اونی که تو می گی من نیستم شاید مادر خودت باشه . نمی دونم .
مادران ، تحت الحفظ از پارک بیرون رانده می شوند و پلیس ها و لباس شخصی ها می ایستند تا همه پراکنده بشوند . مادران با صدای بلند با هم خداحافظی می کنند و می گویند تا هفته بعد ...
0 نظر