جرس: دو روز پیش ماموران وزارت اطلاعات شیراز به منزل پدری مجید توکلی فعال دانشجویی دربند حمله کرده و ضمن تخریب وسایل منزل تمامی کتب، جزوات، کامپیوتر و سی دی های موجود در منزل را به همراه خود بردند. همچنین علی توکلی، برادر مجید توکلی، به دفتر پی گیری وزارت اطلاعات احضار شد و پس از پنج ساعت بازجویی، آزادش ساختند.
مادر مجید توکلی در شرح ماجرا می گوید: " به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است."
گفتنی است اخیرا مجید توکلی به همراه بهاره هدایت و مهدیه گلرو به دادستانی احضار شده بودند و پرونده جدیدی برای ایشان به اتهام نشر اکاذیب و .. باز شده بود. در جریان این احضار توکلی به شدت تحت فشار قرار گرفته است تا بر علیه رهبران جنبش سبز موضع گیری کند و نیز نامه های منتسب به وی در حمایت از جنبش سبز را تکذیب کند.
جرس به همین مناسبت با خانم توکلی در خصوص یورش ماموران به منزل و بازجویی فرزندش علی و همچنین آخرین اطلاع ازوضعیت مجید توکلی به گفتگو پرداخته که متن آن در پی می آید:
خانم توکلی با خبر شدیم که عده ای مامور به منزلتان حمله کردند و وسایل را بازرسی کردند. می توانید در این خصوص برایمان صحبت بفرمایید؟
از وزارت اطلاعات آمده بودند و تمام وسایل منزل را به هم ریختند و خیلی از وسایل شخصی بچه ها را با خودشان بردند.
علت این برخوردها را توضیح ندادند؟
نخیر، ما نمی دانیم برای چی آمده بودند و چرا تمام وسایل خانه را به هم ریختند. این کارشان برای ما شکنجه روحی و روانی بود، نمی دانم چرا این برخوردها را با ما می کنند؟
علی پسرتان هم به دفتر وزارت اطلاعات احضار شده بود؟
پنج ساعت از پسرم بازجویی کرده بودند که بعد از آن آزادش کردند.
بازجویی ایشان در چه موردی بوده است؟
سوالات مربوط به این بوده که چرا پسرم به دیدار آقای کروبی و آقای عبدالله نوری رفته است و از این قبیل سوالات..
چه اطلاعی از آخرین وضعیت پسرتان مجید که الان در زندان است، دارید؟
مجید الان در زندان رجایی شهر کرج است که چون مسافت زیاد است و من و پدرش هم که بیمار هستیم و نمی توانیم برویم مجید را ببینیم. فقط برادرش علی دو بار توانسته بود او را ملاقات کند. الان سیزده ماه است که من نتوانسته ام روی مجید را ببینم.
تماس تلفنی دارید؟
بله اگر بگذارند، مجید خودش تلفن می زند اما خوب چون ملاقات نیست نمی دانم وضعیت جسمی اش چطور است. خودش هم برای اینکه من ناراحت نشوم از پشت تلفن چیزی نمی گوید.
اما ماشالله از نظر روحی "خیلی" خوب است و تلفنی که صحبت می کنیم این را می فهمم.
مرخصی حق طبیعی یک زندانی است. آیا فرزندتان توانسته از این حق خود استفاده کند؟
هرزندانی حق و حقوقی دارد و مجید هم باید مرخصی داشته باشد. اما نمی تواند از حقش استفاده کند.
خانم توکلی صدایتان خیلی گرفته و غمگین است. می توانید بعنوان یک مادر از خواسته هایتان صحبت کنید؟
از آن موقعی که مجیدم زندان رفته، من نتوانسته ام او را ببینم یعنی سیزده ماه است که من روی مجید را ندیده ام پدرش هم که دیسک کمر دارد یکبار رفته او را دیده و برادرش هم دوبار به ملاقاتش رفته است. خوب مسافت زیاد است و شانزده ساعت باید در راه باشیم و چون مریض هستیم نمی توانیم.
امیدوارم اینها حس مادرانه من را درک کنند که سیزده ماه است که فرزندم را ندیده ام. انتظار دارم که مسئولین حال من مادر را درک کنند و فرزندم را آزاد کنند نه اینکه این برخوردها را با ما انجام دهند و این بلاها را که یک شکنجه روحی و روانی مضاعف است را بر سرمان بیاورند. به من گفتند که مصاحبه نکنم من هم به آنها احترام گذاشتم و صحبت نکردم. از دردهایم هیچی نگفتم اما آنها جواب من را اینگونه می دهند و ظلم می کنند.
به شما گفتند در خصوص وضعیت فرزند دربندتان اطلاع رسانی نکنید؟
بله به ما می گویند مصاحبه نکنید وقتی هم که ما مصاحبه نمی کنیم و زنگ می زنیم تا حال پسرم را بپرسم جوابی نمی دهند و تلفن را به روی ما قطع می کنند. خوب ما پس چه جوری صدایمان را به گوش مردم برسانیم که اینها این بلاها را به سرمان درمی آورند. این برخوردها و ریختن به خانه یک مادر که فرزندش هم در زندان است و نمی تواند او را ببیند یک شکنجه است.
چند نفر بودند که ریختند منزلتان و آنجا را بازرسی کردند و شما آن زمان چه حالی داشتید؟
چهار نفر بودند و من که آن موقع که اینها ریختند خانه، شوک بهم وارد شده بود و فقط می گفتم یا امام حسن یا امام حسین یا فاطمه زهرا... و یاد صحرای کربلا افتاده بودم و نمی دانستم چه بگویم فقط فکرم آن موقع پیش امام حسین و زینب کبری بود و یاد مظلومیت و غربت آنها افتاده بودم...
آنها وقتی حال شما را دیدند عکس العملشان چه بود؟
هیچی، به کار خودشان ادامه دادند. بعد هم که پسرم را گفتند برود اطلاعات، من اصلا ازش خبری نداشتم فقط یا خدا خدا می کردم. کاری که از دستم بر نمی آمد فقط از خدا می خواستم ما را نجات دهد تا وقتی که پسرم زنگ زد و گفت دارد می آید خانه، یک کمی حالم بهتر شد.
خانم توکلی می خواهیم از این تریبون صدای یک مادر را به گوش مردم و مسئولین برسانیم. هر صحبتی دارید بفرمایید؟
من انتظارم این است که همه زندانیان "آزاد" شوند و مجید من هم به خانه برگردد. مجید من هیچ گناه و خلافی مرتکب نشده که در زندان باشد. مجید یک سخنرانی کرده که آقایان می گویند ما کسی را بخاطر سخنرانی و انتقاد زندان نکرده ایم اما مجید من الان برای این در زندان است.
یک مادر بیماری که نمی تواند هیچ کاری کند و نمی تواند پسرش را ببیند فقط لحظه شماری می کند که چهره فرزندش را ببیند. من از مسئولین می خواهم که هر کاری می توانند انجام دهند تا این مادر تا زنده است بتواند فرزندش را ببیند. من الان مریضم و درد می کشم تمام اینها را تحمل می کنم اما دوری مجیدم را نمی توانم تحمل کنم. چکار کنم نمی توانم ناراحتی و درد فرزندم را تحمل کنم. هر کسی صدای من را می شنود تا دیر نشده هر کاری می تواند برای من مادر انجام دهد.
با تشکر از فرصتی که در اختیار مان قرار دادید.
0 نظر