صدای اعتراض مردم ، 25 بهمن

امروز مردم حال و هوایی دیگر داشتند، زیرا علیرغم سرکوب های بسیار جنبش اخیر مردم در سال 88 و تهدیدهای همه روزه نیروهای نظامی و قضایی و امنیتی، مردم از یک طرف به واسطه تمامی جنایت ها و تبعیض ها و بی عدالتی ها و محدودیت های جمهوری اسلامی و از طرف دیگر به واسطه اوج گیری مبارزات مردم دیگر کشورها و پیروزی تونس و مصر، جانی تازه در دل شان زنده شده بود و آرزوهایشان را دست یافتنی تر می دیدند.
امروز در خیابان آزادی نیروهای امنیتی فراوانی را به چشم می دیدی، البته مانند سال قبل با لباس های متفاوت نبودند و فقط لباس های سبزتیره با کلاه خود و باتوم و تفنگ هایی که رنگ می پاشیدند و گاز اشک آور بودند. لباس شخصی هم بسیار زیاد بود. به نظر می رسید که خیلی در میان مردم نبودند و پشت نیروهای امنیتی گارد گرفته و می دویدند و به مردم حمله می کردند. گاز اشک آور زیادی زدند و با اسحله های رنگ پاش نیز به مردم حمله کردند تا بتوانند آنها را شناسایی کنند. با باتوم و سنگ به مردم حمله می کردند و مردم هم به آنها حمله می کردند. من اسلحه ای دست نیروهای امنیتی ندیدم و احتمالا برخی از آنها و یا لباس شخصی ها اسلحه کمری داشتند. روحیه نیروهای امنیتی اصلا خوب نبود و بسیار هراسان به نظر می رسیدند. این یورش ها و مقاومت مردم، آنها را کلافه کرده بود و نمی دانستند چه کنند، یکی از آنها به دیگران گفت: بایستی روحیه خودمان را حفظ کنیم و شروع به شعار دادن کردند " روحیه عالیه" در حالیکه معلوم بود که از روحیه خوبی برخوردار نیستند. در مقابل مردم خیلی شجاعانه در مقابل نیروهای امنیتی می ایستادند. مردم پس از یورش فرار می کردند و دوباره جمع می شدند و شعار می دادند. شعارها عمدتاً موارد زیر بود:
مرگ بر دیکتاتور؛ نترسیم، نترسیم، ما همه با هم هستیم؛
فقط چند بار "الله اکبر" و "یاحسین میرحسین"؛
مصری، تونسی، ایرانی - اتحاد، مبارزه، پیروزی؛
دیکتاتوری نابود است ،آزادی در راه است؛
و از همه بیشتر با صدای بلند، دست ها را بلند می کردند و کف می زدند: مبارک، بن علی، نوبت سیدعلی.
ساعت حدود 30/3 در خیابان آزادی حوالی نواب به سمت میدان انقلاب می رفتیم که سیل مردم را مشاهده کردیم به سمت میدان آزادی در حرکت اند. ابتدا نیروهای امنیتی کاری به مردم نداشتند و کنار خیابان ایستاده بودند و ما هم با مردم همراه شدیم. تا اینکه بعد از نواب به مردم حمله کردند. مردم با حمله نیروهای امنیتی عقب نشینی کردند و دوباره جمع شدند. بعد از مدتی به دلیل امنیتی بودن منطقه مجبور شدیم از پل عابر به سمت دیگر خیابان برویم. آن طرف نیز همین برنامه بود و در یک حمله وحشیانه نیروهای امنیتی چند نفر زخمی شدند. دختری روی پله ها نشسته بود و جیغ می زد. سر او را با باتوم شکسته بودند و خون از سر و رویش جاری بود. مردی که موهای بلندی داشت نیز از سرش خون جاری بود و بر روی موهایش نیز رنگ پاشیده بودند. مردم با روحیه بالایی تلاش می کردند که به همدیگر کمک کنند. نیروهای امنیتی در تمامی چهارراه ها حضور داشتند. تا مردم دور هم جمع می شدند به آنها حمله می کردند، گاز اشک آور می زدند و با باتوم و سنگ به مردم حمله می کردند. مردم نیز با سنگ به نیروهای امنیتی حمله می کردند. مردم تلاش می کردند با دلسوزی فراوان و به کمک هم تاثیر گاز اشک آور را خنثی کنند. به هم سیگار به هم تعارف می کردند و هر کسی دود سیگارش را به چشم دیگری حواله می کرد. دختر و پسر و زن و مرد در کنار هم بودند. هیچ کس فکر نمی کرد کدام را می شناسد یا نمی شناسد. زن و مرد، یک دل و یک صدا به هم کمک می کردند. مردم از روحیه خوبی برخوردار بودند و با هم بودن را باز تجربه می کردند و به نظر می رسید که تصمیم دارند کار را یکسره کنند. باز هم نقش زنان و جوانان خیلی پررنگ بود. افراد میان سال هم حضور داشتند و حتی چند نفر سالمند دستگیر شدند. موبایل ها نیز قطع شده بود. بالاخره تلاش کردیم خود را به میدان آزادی برسانیم. بخشی از راه را با اتوبوس و بخشی را پیاده رفتیم. در اتوبوس هم غوغایی بود. با حمله نیروهای امنیتی در بیرون، تمام مردم در اتوبوس شروع به شعار دادن می کردند. ابتدا مامورین را هو می کردند و بعد شعار "مرگ بر دیکتاتور" گوش مردم را پر می کرد. ماشین ها نیز با بوق های ممتد از مردم پیاده حمایت می کردند. حمله نیروهای امنیتی به ماشین ها و کندن پلاک ها گاهی مردم را خاموش می کرد ولی دوباره این برنامه ادامه می یافت. نیروهای امنیتی و لباس شخصی دیوانه شده بودند و نمیدانستند که با مردم چه کنند. تزلزل را در چشمان بسیاری از آنها می دیدی. ترس در وجود آنها خیلی بیشتر از ترس در میان مردم بود.
در خیابان و اتوبوس با مردم صحبت کردم و اخبار مناطق دیگر را جویا شدم. یکی می گفت: "من هفت تیر بودم، برخی از مردم کف خیابان خوابیده بودند"، دیگری می گفت: " در خیابان سعدی مردم زیادی در حال جنگ و گریز بودند و تعدادی نیز دستگیر شدند" آن یکی می گفت: " خیلی از مردمی که سال قبل آمده بودند و به نوعی آسیب دیده اند امروز نیامده اند و اگر روزهای دیگر ادامه یابد حتما آنها و سایرین هم خواهند آمد: و دیگران می گفتند: "میدان آزادی غلغله است"، " میدان ونک خیلی شلوغ است"، میدان توحید، بهبودی، سعادت آباد و در بسیاری از مناطق تهران مردم جمع شده اند و نیروهای امنیتی را ذله کردند. در تمامی این حرکت های جنگ و گریز بود و نیروهای امنیتی تلاش می کردند که مردم را متفرق کنند ولی مردم دوباره جمع می شدند و شعار می دادند. علیرغم تهدیدهای سران نظامی حکومت، حضور پر رنگ مردم نیروهای امنیتی را شگفت زده کرده بود و به نظر می رسید که مردم تصمیم دارند نترسند و با شهامت حق خود را بگیرند. آرزو دارم روزی را ببینم که تمامی مادران و خانواده های آسیب دیده سی و دو سال گذشته، عکس های جان باختگان و زندانیان سیاسی شان را در دست گیرند و برای دادخواهی به خیابان ها بیایند و اطمینان دارم که این روز نزدیک است.

یک مادر داغدار
25 بهمن 1389
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

2 نظر

  1. درودبرمادران وطنم که درتمام تاریخ درجلوی صف مبارزات ازفرزندان دلیرخودحمایت میکنند

  2. درود بر شما مادران رنج کشیده ایرانی

دیدگاه تان را وارد کنید