مروری بر روند اصلاحات از خرداد 76 تا اسفند 89

"آتش شعله برکش، شعله دم فرو مکش"
"آنچنان بسوز، آنچنان بسوز، که برپا کنی بس، روشنی در دل ما"
امسال چهارشنبه سوری در شرایطی برگزار شد که بحران های سیاسی، اقتصادی و اجتماعی بسیاری از کشورهای جهان و ایران را فرا گرفته است. در کشورهایی همچون تونس، مصر، لیبی، مراکش، الجزایر، بحرین، کویت و حتی عربستان اعتراض های مردمی حکومت ها را دچار چنان ترس و وحشتی کرده است که هر کدام حاضر شده اند تن به اصلاحاتی نیم بند دهند تا بتوانند حکومت خود را از فروپاشی نجات دهند. در کشور ما ایران نیز حکومت این شیوه را از سال ها پیش شروع کرده و تلاش می کند با این شیوه به نوعی مبارزات مردم را مهار کند.
جمهوری اسلامی در دوران خاتمی این تغییرات را به مرحله آزمایش گذاشت و دید که مردم و جوانان با چه شور و عشقی خواهان تغییرند و حاضرند حتی با حفظ وضعیت موجود، شرایط بهتری را برای زندگی شان رقم زنند، ولی چون ذات حکومت با هیچ تغییری موافق نبود، این طرح با شکست مواجه شد و حتی برای مهار مردم و روشنفکران، دست به فجایعی از جمله راه اندازی قتل های زنجیره ای و حمله به کوی دانشگاه زد و تعداد زیادی از دانشجویان را برای سال ها به زندان انداخت و یا سر به نیست کرد. خاتمی هم که با اساس حکومت مشکلی نداشت، مانند نیرویی خنثی، مردم را از خود نا امید کرد.
مردم در دو دور بعدی انتخابات یا شرکت نکردند و یا از سر اجبار یا ترس از محروم شدن از موقعیت های اجتماعی، تن به شرکت در انتخابات دادند، ولی از فشارهای حکومت و بخصوص دولت احمدی نژاد به تنگ آمده بودند و دیگر اعتمادی به بازی های انتخاباتی حکومت نداشتند، تا اینکه در خرداد سال 88 با ترفند جدید حکومت مبنی بر ایجاد فضای باز تبلیغاتی برای کاندیداها و راه اندازی شوهای تلویزیونی، توانست دوباره مردم را به جوش و خروش بیاورد. مردم و بخصوص جوانان که دیگر حاضر نبودند وضعیت موجود را تحمل کنند حاضر شدند در این انتخابات فرمایشی که اطمینان زیادی هم به نتیجه آن نداشتند، به شکلی گسترده شرکت کنند. بازی دموکراسی راه افتاده بود و دیگر قابل مهار هم نبود. مردم سر شوخی نداشتند و قضیه را خیلی جدی گرفته بودند. کاندیداها هم هر یک ستادهای تبلیغاتی راه انداختند و شروع به فعالیت های تبلیغی کردند. جوانان نیز با شوری وصف ناشدنی برای رهایی از دست احمدی نژاد با این ستادها همکاری می کردند. در کوچه و خیابان و منازل و میهمانی ها و تلویزیون های خارجی و غیرو و غیرو همه جا به شکل شوخی و جدی صحبت از احمدی نژاد بود و فقط تعداد کمی از روشنفکران در داخل و خارج از کشور و تعداد بیشتری از مردم عادی که اعتقادی به اصلاحات حکومتی نداشتند، تن به این بازی انتخاباتی ندادند و نشان دادند که مشکل مردم احمدی نژاد نیست، بلکه کل حکومت است.
انتخابات انجام شد و نتایج آن خیلی زودتر از موعد مقرر به نفع احمدی نژاد از صندوق ها بیرون آمد. مردم دیگر تاب و توان از کف داده به خیابان ها ریختند. موسوی و کروبی هم که انتظار این توهین را نداشتند، همراه با مردم به خیابان ها آمدند. دولت جدید تصمیم گرفته بود به هر وسیله ممکن این حرکت را در نطفه خفه کند. ابتدا با ملایمت و سپس با حمله و سرکوب و تیراندازی و زندان و شکنجه و تجاوز و کشتار تلاش کرد مردم را به خانه هایشان بازگرداند ولی مردم به تنگ آمده دیگر حاضر نبودند ساکت نشینند و هر روز به اشکال مختلف صدای اعتراض خود را بلند می کردند.
ارتباط های اینترنتی و موبایلی و فیس بوک و تویتر و اس ام اس و غیره به کانال های ارتباطی جوانان تبدیل شده بود و اخبار و اطلاعات در کمترین زمان ممکن در معرض دید همگان در سرتاسر دنیا قرار می گرفت. ایرانیان سایر کشورها نیز با این خیزش مردم همراه شدند. آنها نیز هر روز جلوی سفارت خانه محل اقامت شان یا مکان هایی مشابه جمع شدند و صدای اعتراض شان را بلند کردند. هر روز شعر و ترانه و فیلم و آواز بود که ساخته می شد. شور و نشاط مردم بی حد و اندازه شده بود. مردم در کوچه و خیابان با هم دوست و رفیق می شدند و یا با نگاه هایشان با هم حرف می زدند و آزادی را طلب می کردند. دختران و پسران دیگر در بند آرایش و پیرایش نبودند و همه با هم دوست و رفیق بودند و مهمترین مساله شان پیروزی راهشان بود. همه به هم کمک می کردند و دیگر دعواهای خیابانی مابین مردم کمتر دیده می شد و کار همه این بود که برای برگزاری مراسم بعدی چه باید کرد.
هر روز فشار نیروهای سرکوبگر بیشتر می شد و مردم هم مصمم تر به خیابان ها می آمدند. حکومت که توان دیدن اعتراض مردم را نداشت، با شدیدترین شکل ممکن تلاش می کرد که صدای اعتراض مردم را در گلو خفه کند و تعداد زیادی زن و مرد در خیابان ها کشته شدند و مردم هم دوباره برای دادخواهی و اعتراض به خیابان ها می آمدند. ندا آقا سلطان اولین دختری بود که در شنبه سی ام خرداد سال 88 در خیابان کارگر تهران جلوی چشمان بسیاری از مردم به شکلی بسیار دردناک کشته شد. مرگ تدریجی او توسط دوربینی ثبت و رسانه ای شد. این کشتارهای خیابانی، ابعادی جهانی به خود گرفت و مادران و حامیان شان را بر آن داشت که در حرکتی اعتراضی و نمادین، صدای دادخواهی خود را به گوش جهانیان برسانند.   
مادران عزادار روز هفتم ندا یعنی اولین شنبه تیرماه سال 88 را روز اعتراض خود قرار دادند. آن روز تعداد زیادی از مادران با لباس های سیاه بر تن و عکس های فرزندان کشته شده شان در دست، در میدان آب نمای پارک لاله جمع شدند و شمع افروختند و با خود عهده بستند که تا دادخواهی فرزندان شان دست از اعتراض بر نخواهد داشت. مادران، آن محل و شنبه های هر هفته را میعادگاه خود قرار داده بودند و با جمع شدن خود، دیگران را نیز با خبر می کردند. این جنایت ها مردم را به خشم آورده بود و هر روز زنان دیگری برای حمایت به آنها می پیوستند. نیروهای امنیتی که تاب تحمل صدای اعتراض مادران را نداشتند، به دفعات آنها را مورد اذیت و آزار قرار دادند و دستگیر کردند. مادران، هر روز شاهد زندانی شدن و تهدید و ارعاب خود و دیگر مادران و خانواده هایی بودند که برای حمایت به آنها پیوسته بودند، ولی حاضر نبودند که عهدشان را بشکنند و به اشکال مختلف صدای اعتراض شان را بلند می کردند.
در طی این مدت صدها نفر از مادران و حامیان را به دفعات و به شکل های مختلف دستگیر و زندانی کردند. ابتدا دستگیری ها با تعداد زیاد و روزهای کم بود ولی در ماه های بعد دستگیری ها با حمله به خانه ها و یا برای شرکت در مراسم جان باختگان شروع شد. این دستگیری ها به نام زندان موقت از یک ماه تا سه ماه به طول انجامید و هنوز هم پرونده بسیاری از این عزیزان همچنان باز است و حکم قطعی صادر نشده است. حکمی واهی برای حمایت و دلجویی از مادران داغدار. در طی این مدت فشار به مادران و حامیان شان کم نشد و هر روز ترفندی تازه برای درهم شکستن آنها ترتیب دادند. از ممنوع الخروج کردن و محرومیت از تحصیل فرزندان شان و احضارهای دسته جمعی و تهدید و ارعاب و گرفتن تعهدنامه و غیرو می خواهند عزم راسخ مادران را در هم شکنند، ولی زهی خیال باطل که مادران و حامیان شان حاضر نیستند عهد خود بشکنند و نه تنها دادخواه کشته شدگان اخیر هستند، بلکه دادخواه تمامی مادران و خانواده هایی شدند که در طی سی و دو سال گذشته جان عزیزترین کسان شان را ستادند و در طی این مدت نه تنها هیچ پاسخی دریافت نکردند، بلکه از اولیه ترین زندگی حقوقی شهروندی یک خانواده نیز محروم شدند و چیزی جز توهین و ناسزا تحویل نگرفتند.
جمهوری اسلامی نه تنها به کشتن مردم در خیابان قناعت نکرد، بلکه تعداد زیادی از مردم پیر و جوان را دستگیر و روانه زندان های شناخته و ناشناخته خود کرد و با شدیدترین شکنجه های قرون وسطایی، بسیاری را یا کشت یا از زندگی عادی ساقط کرد یا روانه بیمارستان ها و تیمارستان ها کرد و یا از خانه و کاشانه خود به آن سوی مرزها فراری داد. با این خیال که مردم ساکت می شوند و به زندگی عادی خود بازمی گردند. آری حکومت اسلامی توانست برای زمانی کوتاه مردم را به زندگی عادی خود باز گرداند، غافل از اینکه مردم دوباره به خیابان ها باز خواهند گشت، با این تفاوت که اینبار دیگر مساله شان احمدی نژاد و "رای من کو" نیست، بلکه مساله شان به مساله ای بزرگ تر تبدیل شده است.
اگر در خرداد سال 76 برای شرکت در انتخابات و انتخاب خاتمی به خیابان ها آمدند ولی با انتخاب او به خواسته هایشان نرسیدند و صدای اعتراض شان شنیده نشد و در 18 تیر سال 78 دانشجویان معترض را به گلوله بستند و بسیاری را به زندان ها انداختند یا سر به نیست کردند.
اگر پس از یک دوره نا امیدی طولانی، بسیاری از مردم در سال 88 دوباره به حکومت اعتماد کردند و تصمیم به شرکت در انتخابات گرفتند ولی پاسخی جز تهدید و ارعاب و دروغ دریافت نکردند. باز برای گرفتن حقوق از دست رفته شان به خیابان ها آمدند و این بار هم پاسخی جز قل و زنجیر و کشتار دریافت نکردند.
خیزش های مردمی تونس و مصر و لیبی، راه دیگری را به مردم نشان داد و مردم به تنگ آمده از سرکوب های شدید و بی اعتمادی به اصلاحات، به این نتیجه رسیدند که این شکل مبارزه راه به جایی نمی برد و بایستی طرحی نو در اندازند و در 25 بهمن سال 89 با نیرویی دو چندان و با انرژی ای وصف ناشدنی برای مقابله با دیکتاتوری به خیابان ها آمدند.
اگر از سال 88 تمامی فکر و ذکر مردم به زیر کشیدن احمدی نژاد بود، دیگر در هیچ کجا صحبتی از او به میان نمی آمد و تمامی نشانه های اعتراض، کل نظام را هدف گرفته بود و شعار "مرگ بر دیکتاتور" و " مبارک، بن علی، نوبتته سیدعلی" از زبان ها نمی افتاد. اگر مردم تا قبل از خیزش مردمی مصر و تونس به خود اعتمادی نداشتند و به تغییر دولت مردان درون حکومت قناعت می کردند، دیگر حاضر نبودند که این وضع را تحمل کنند.
اگر در خرداد سال 88 مردم برای به زیر کشیدن احمدی نژاد، به موسوی و کروبی و خاتمی و هاشمی و حتی رضایی دل خوش کردند، ولی دیگر به قدرت و توان خود ایمان آوردند و به این نتیجه رسیدند که "چطور تونس تونست و ما نتونیم". مردم به این نتیجه قاطع رسیدند که وقتی حکومتی حتی به خودی ها از جمله: خاتمی، موسوی، رهنورد، کروبی و حتی هاشمی و شاید نزدیک تر از او هم رحم نمی کند و هم اکنون نیز چهار تن از آنها را ربوده است و امیدواریم که هر چه زودتر سلامت به خانه هاشان باز گردند و رفسنجانی هم که از مجلس خبرگان کنار گذاشته شد، چطور به مردم به تنگ آمده از تمامی تبعیض ها رحم می کند و حاضر می شود که تن به اصلاحات دهد که مردم بتوانند در آن نفس بکشند و در یک محیط ایمن و سالم زندگی کنند. 
امروز مردم دیگر برای گرفتن رای خود به خیابان ها نمی آیند، امروز می گویند ما دیکتاتور نمی خواهیم و از آن هم بالاتر خواهان نابودی دیکتاتوری هستند. امروز مردم دیگر فقط رنگ سبز را نماد خود قرار نمی دهند، چون معتقدند وجود یک رنگ، یک جنس، یک مذهب، یک ایدئولوژی،  دیکتاتوری تمام عیار است. امروز مردم دست یاری به سوی تمامی رنگ ها و عقاید و دیدگاه هایی دراز می کنند که برای ساختن دنیایی انسانی، ایمن، بدون تبعیض و آزاد تلاش می کنند. امروز مردم می خواهند که همه با هم یکصدا شده و شر دیکتاتورها را از سر خود کم کنند و حاضر نیستند که تن به هیچ نوع دیکتاتوری دیگری با هر رنگی دهند.
امروز دیگر نیازی نیست که آرش ها جان خود را در تیر کنند، بلکه زن و مرد و پیر و جوان برپادارنده آتش هستند، امروز همان ها در کنار هم به خیابان ها می آیند، به زندان می روند، شکنجه می شوند، از زندگی عادی محروم می شوند، کشته می شوند و باز حاضرند جلوی تانگ و توپ و گلوله و مسلسل بایستند. امروز روزی نو در راه است و مردم می خواهند با فکری نو و رختی نو به استقبال نوروز و بهار بروند.
امروز ما مادران پارک لاله(عزادار) ضمن حمایت از تمامی حرکت ها و اعتراض های مردمی، یک بار دیگر بر خواسته های خود "محاکمه آمرین و عاملین جنایت های سی و دو سال گذشته در دادگاهی علنی و مردمی"، " آزادی بدون قید و شرط کلیه زندانیان سیاسی"، و "لغو مجازات اعدام و قتل و کشتار به هر شکلی" پای می فشاریم و همچنین از خانم رهنورد و آقایان موسوی و کروبی و دیگرانی که به نوعی با مبارزات مردم همراهی کردند و عملا نشان دادند که این حکومت اصلاح ناپذیرست، قدردانی می کنیم. بی گمان این مبارزات، در زمان پاسخ گویی، در حافظه تاریخی مردم خواهد ماند.
"بیا تا گل بر افشانیم و می در ساغر انداریم"
"فلک را سقف بشکافیم و طرحی نو در اندازیم"  
مادران پارک لاله
بیست و پنجم اسفند 1389
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید