دو سال از اعتراض مردم نسبت به انتخابات سال 1388 می گذرد. تاکنون قاتلین درگیری های آن سال یا پست ومقام گرفته اند و یا راحت و آسوده زندگی می کنند ولی خانواده هایی که عزیزان خود را ازدست داده اند هنوز در راهروهای قوه قضاییه از این اتاق به آن اتاق می روند و نامه و دادخواست برای مسئولین می نویسند ودریغ ازیک پاسخ شایسته برای احقاق حقشان.
شهریارقنبری پیام تسلیتی برای امیرداشت. آن رادیدیم سپس یار زیبا و وفادارش شعرگونه ای پر احساس خطاب به کسانی که با سبوعیت تمام عشق زندگیش را از او گرفتند خواند و دل همه به درد آمد راستی چرا این سنگدلان این قدر با عاشقان دشمن اند؟ سوال بی هوده ای است چون اصلا معنای عشق را نمی دانند. آنان تنها به فکرقدرت و ثروت و لذات ظاهری زندگی هستند.
امیر دکلمه ای داشت از شعری از شاملو که آن راشنیدیم .بابک برادر امیر شعر بسیار زیبایی سروده بود که آن را به صورت ترانه ای اجرا کرده بودند.
از نوزادی امیر فیلمی نشان داده شد. مادر او را به گرمی درآغوش خود می فشرد و بابک گفت که دامان چنین مادری امیر را پرورش داد و من دوسال از معرفی و یادآوری اوغفلت کردم .
سرود یار دبستانی با همراهی حاضرین خوانده شد.ترانه زیبای یار دلربا به زبان ایتالیایی و سپس شعرزیبای فریدون مشیری که استاد شجریان آن راخوانده و مردم ایران آن را به اسم تفنگ ات رازمین یگذارمی شناسند خوانده شد وکاش کسانی که به تفنگ خودمی نازند این را به گوش جان بشنوند
خانمی شعرزیبای ارغوان راخواند. آقایی ازکانون نویسندگان شعر پرمفهوم دیگری خواند. در این مراسم تعدادی ازجوانانی که می توان آنها را بازماندگان کهریزک دانست، کسانی که ازجهنم کهریزک جان سالم به دربردند. مادر و پدر صبور و محترم سعید زینالی دانشجویی که ازماجرای دردناک کوی دانشگاه درسال 78 تاکنون خبری از او نیست.
پدر و برادر نازنین محسن روح الامینی - خانواده محترم محمد کامرانی - پدربزرگوارمحمد مختاری، دانشچویی که درتظاهرات 25 بهمن 89 کشته شد.
همسرشهید حسن پور و خواهر و برادر شهید قهرمانی - مادر سهراب اعرابی و مادروخواهر مصطفی کریم بیگی و... هم بودند و مامورینی که انجام وظیفه می کردند تا شاید با سنگین تر کردن پرونده حاضران درمراسم، پله های ترقی از نظر آن ها و سقوط از دید مردم را سریع ترطی کنند. ای کاش این مامورین وظیفه شناس کمی هم موقع شناس بودند ومی دانستند که عمرحکومت های جهل وخرافه وظلم روبه پایان است واگرتنها دمی به صورت هریک ازحاضرین نگاه می کردند و لحظه ای می اندیشند که بر آنها چه گذشته است شاید ترچیح می دانند در این لحظات آخر به سمت مقابل بپیوندند تا لااقل باروچدان خود را کم کنند؛ هر چند که این انتظاربیهوده است و در آینده از این که درعوض افشای جنایات آمرین وعاملین کهریزک به تهدید و ارعاب آنان پرداخته اند کمتر دچارعذاب وجدان شوند وبا دیدن این صحنه ها در کنار مردم قرار گیرند و بدانند که حکومت ها می روند و این مردم اند که باقی می مانند واین را تاریخ ثابت کرده است .
بعدازاتمام مراسم کلیه مهمانان برای صرف شام راهنمایی شدند ومثل سال گذشته میزشام درحیاط منزل شان چیده شده بود و ای کاش این میزشام عروسی امیرمی بود.
پدر امیربه تک تک مهمانان سر میز سر مس زد و می خواست تاچیزی ازمهمان نوازیش کم نباشد. پس ازشام مهمانان دسته دسته خداحافظی می کردند و می رفتند که خبر رسید جوانی از بازماندگان کهریزک که اشعاری برای دوستش امیرسروده و در مراسم خوانده بود توسط مامورینی که جلوی درب خانه ایستاده بودند بازداشت شده. بله بی شرمی حدی ندارد حتی به مجوز خود نیز احترام نمی گذارند.
آیا کسی که این همه ستم دیده و بر اثر رفتار قدرت پرستان چه آسیب های جسمی و روانی که بر او نرسیده حق ندارد کمی از آن را برای سبک شدن بازگو کند؟
شما به کجا می روید که این قدر وقیحانه حق سخن گفتن را ازمردم می گیرید و آنان را در منگنه خود می فشارید. کمی به خود آیید به کارنامه این سال های خود بنگرید. درهمین دوسال چقدرمردم ازشما فاصله گرفتند حتی یاران خودتان ریزش کردند. این را بدانید شما رفتنی هستید و این رفتن بسیار زودتر از آنچه فکرش را بکنید اتفاق می افتد پس سختی آن را برای خود دو چندان نکنید.
۲۶ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۶:۲۷
این لینک را تبلیغ کنید لطفا
http://balatarin.com/permlink/2011/7/16/2622821
۲۶ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۲۳:۳۷
دراین سی ودوسال پاداش مردم که شماررابه قدرت رساندن باتوم وگلوله وزندان وکهریزک وشکنجه واعدام بود.زدید.کشتید.ولی اندیشه رشدکردریششه دواندوامروزچون تاکی سراسرایران رافراگرفت .پس بدانیدبااندیشه نمیتوان مبارزه کردهمانطورکه دیکتاتوری شاه توان مقابله نداشت شماهم ندارید.
۲۷ تیر ۱۳۹۰ ساعت ۳:۰۷
سال 88 بود و خبر کشته شدن امیر جوادی فر و محسن روح الامینی و محمد کامرانی بر اثر شکنجه در زندان کهریزک را شنیدم و دل های عاشق به لرزه افتاده که چه باید کرد؟ چند روز بعد هم خبردار می شویم که رامین آقازاده قهرمانی نیز پس از تحمل 15 روز شکنجه در زندان مخوف کهریزک، "آزاد" ولی دو روز بعد جان می بازد.
با تنی چند از دوستان برای ابراز همدردی به دیدار پدر امیر رفتیم. تمامی خانه پر بود از عکس های پسر نازنین اش و بر دیواری نیز عکس مادرش خودنمایی می کرد. پدر از مهربانی های مادر می گفت و اینکه چطور بدون وجود گرم او فرزندان اش را بزرگ کرده است ولی چه بی رحمانه فرزندش را شکنجه کرده و کشته اند. او آرام بود ولی مصمم که نه می بخشد و نه فراموش می کند و تا زمان دادخواهی دست از پیگیری بر نخواهد داشت. به او گفتیم کاش برای دادخواهی با دیگر خانواده ها همراه شود.
سال 89 یک سال از کشته شدن او و دیگر انسان های عاشق گذشته بود. خانواده ها همچنان پیگیر ولی بدون پاسخ که چرا و به چه علت او و دیگران را این چنین فجیع کشتند؟ همراهان بسیاری از دور و نزدیک حضور یافته بودند و صندلی ها کفاف شرکت کنندگان را نمی داد. هر گوشه ای نشانی از امیر بود و دیگر کشته شدگان و نقس هایی عاشق نیز در کار بودند که مراسم به بهترین شکل ممکن برگزار شود. هر چند حضور نیروهای امنیتی را به خوبی احساس می کردی، ولی همه ایستاده و بی پروا می خواندند و هم پیمان شدند که تا زمان دادخواهی همراه خواهند بود.
امسال نیز گویا این چنین بوده است. آری آنها را کشتند چون می خواستند زندگی کند نه اینکه فقط زنده بمانند.