خاوران؛ دهه شصت
«ما مادرها همه جمع میشدیم؛ ۵۰ تا ۶۰ تا می رفتیم دادگستری بلکه اونجا به داد ما برسند، می رفتیم مجلس، راهمان دادند جوابمان این بود که بچه های شما آدم می کشند، رفتیم بیت رهبری و توانستیم بریم داخل، بهمان گفتند به بچه هایتان بگویید با ما همکاری کنند وگرنه ما خارج از زندان را برایشان تبدیل به آرزو خواهیم کرد، مادرها را می زدند و شیشه های ماشین ها را می شکستند. از ما می پرسند چرا دست جمعی میاین سر خاک، گفتم شما ما را دست جمعی با هم آشنا کردید».
این ها جملاتی است که یکی از مادران کشته شدگان شهریور دهه ۶۰، در مستندی به نام »مادران خاوران« به زبان آورده است، برخی از این زنان در روزهای قبل از انقلاب با تحصن در مقابل دادگستری برای آزادی ۴۲ چریک فدایی خلق با یکدیگر آشنا شدند، تداوم آنان در تحصنی که به ۲۸ روز کشید منجر به آزادی بسیاری از زندانیان شد؛ برخی از آنان بعد از انقلاب هم در تحصن ها برای آزادی فرزندانشان با یکدیگر تجدید پیمان میکردند.
»بعضی وقتها که مادران برای ملاقات به زندان ها مراجعه میکردند بعد از مدتی انتظار به آنها پاسخ داده می شد، فرزندتان به هلاکت رسیده است و در گورستانی که آنها لعنت آباد می نامیدند دفن می کردند اما ما نپذیرفتیم که این نام بر آرامگاه فرزندانمان باقی بماند و توانستیم نام آنرا به خاوران تغییر دهیم«.
به گواهی اسناد، پس از پذیرش قطعنامه ۵۹۸ از سوی جمهوری اسلامی در سال ۶۷، عملیات نظامی «مجاهدین خلق» که از سوی آنها «فروغ جاویدان»نام گرفت و عملیات دفاعی متقابل از جبهه جمهوری اسلامی که «مرصاد» خوانده شد، بهانه ای برای قتل عام مجاهدین خلق و چپگراهای زندانی شد؛ این در حالیست که آنها در زندان و بدون ارتباط با سازمانها بوده و بسیاری از آنها دوران محکومیت خود را سپری کرده بودند. مادران زندانیان سیاسی هنوز هم معتقدند پاسخی برای این کشتار از سوی هیچ نهاد و سازمانی دریافت نکرده اند.
»اول مرداد به زندانها سر می زدیم، به دادسراها اما همه درها قفل بود و می گفتند تا اطلاع ثانوی همه ملاقات ها لغو می شود، حس می کردیم اتفاقی در حال رخ دادن است، لونا پارک باز هم محل گردهمایی ما شد تا شاید بتوانیم خبری از فرزندانمان به دست بیاوریم«.
مادری که این خاطرات را به زبان میاورد، سه فرزندش، علی، محمدصادق و جعفر ریاحی در این دهه اعدام شده اند.
»یک دفعه خواهرم گفت این دست کیه که از خاک بیرون افتاده؟ نگاه کردیم دیدیم دست بیرون افتاده و همه مادرها شروع کردند به کندن خاک ها، بچه های ما را در کانالهایی که دور تا دور خاوران ساخته شده بود و برآمدگی خاک نشان از گورهای دسته جمعی بود»، مادر لطفی اینها در حالی بیان می کند که معتقد است»گردهمایی بعدی برای بزرگداشت یاد فرزندانمان سرآغاز حرکت مادران خاوران بود«.
گالیندوپل نماینده سازمان حقوق بشر قرار بود برای ارائه گزارشی از نقض حقوق بشر در ایران حاضر شود؛ »تمام مادران در میدان آرژانتین جمع شده بودند و همه اسناد و مدارک و عکسها را با خودمان داشتیم اما نذاشتند او را ببینیم تا این که خود گالیندوپل خواست تا به خاوران برود اما آنها روز قبل زمین خاوران را با بولدوزر صاف کردند که بگویند این جا زمین مزروعی است، می دانستند که ما جمعه ها می رفتیم، اما همه را برگرداندند.
امسال اما برای بار چندم است که گزارشگر ویژه حقوق بشر برای بررسی نقض حقوق بشر در ایران تعیین شده است و هنوز مادران خاوران نه پاسخی برای توجیه کشتار فرزندانشان از مسئولان گرفتهاند و نه هنوز محل دقیق دفن آنها را میدانند، آنها با نامهای به احمد شهید، گزارشگر ویژه حقوق بشر و با یادآوری آنچه در دهه ۶۰ بر اعضای خانواده های شان گذشته است تاکید کرده اند «به رغم دستیابی گالیندوپل به لیست هزار نفره بدار آویخته و تیرباران شدگان که تنها بیانگر بخش اندکی از شمار قربانیان این قتل عام بود و علی رغم انجام سه سفر به ایران و بازدید از زندان و استماع شهادت زندانیان سیاسی دهه ی شصت و شاهدان و بازماندگان آن جنایت، متاسفانه این موضوع از سوی کمیسیون حقوق بشر پیگیری نشد.«
نویسندگان و حامیان این نامه با تاکید بر آن که »پیش درآمد و لازمه ی هرگونه تحقیق و بررسی باید معطوف باشد بر به رسمیت شناختن و اعلام این قتل عام، شناسایی و معرفی مسئولان و آمران و عاملان این کشتار بعنوان جنایت علیه بشریت.«
مادران زندان؛ دهه هشتاد
«هدف از نوشتن این سطور فراهم آوردن مدارکی تازه در زمینه نقض حقوق بشر توسط حکومت جمهوری اسلامی نیست بلکه در این جا به عنوان صدای دادخواهی مادرانی ستم کشیده وظیفه خود می دانیم وظیفه خود می دانیم بار دیگر توجه جنابعالی را به دشواری کار عظیمی که در پیش دارید جلب نموده و آمادگی خود را برای کمک به گردآوری مدارک و شواهد زنده قربانیان این رژیم فراهم آوریم».
این بار سالها پس از مادران داغدار دهه ۶۰، مادران عزادار پایان دهه ۸۰ نیز دست به قلم برده اند و در راستای «دادخواهی» نامهای به احمد شهید نوشته اند.
امروز اما، برخلاف دهه ۶۰ که منابع خبررسانی روزنامه های حکومتی و گاه، نامههای خانواده های زندانیان بود، رسانهها با کمک گرفتن از دنیای مجازی به روایت واقعیت پرداخته اند؛ این بار اگر ندا آقا سلطان در خیابان کشته می شود، ساعتی پس از این اتفاق همه دنیا قادرند شاهد لحظه مرگ او باشند و این مساله راه انکار و فراموشی را بسته است.
این مادران و حامیانشان در این نامه، خطاب به احمد شهید یادآور شدهاند «:بدیهی است که حکومت جمهوری اسلامی وجود زندانیان سیاسی را در کشور خود انکار خواهد کرد، شکنجهگاههای خود را از چشمان شما پنهان خواهد داشت و در بهترین حالت اگر به شما فرصت دیداری با زندانیان بده آنرا به نمایشی ساختگی در تمجید خود بدل خواهد کرد، شما احتمالا هرگز نخواهید دید سوله های مرغداری متروکه ای را که بعنوان زندان زنان مورد استفاده قرار میگیرد، شما نخواهید دید آن هنگامی را که مسئولان بهداری زندان به جای ارائه خدمات درمانی به زندانی سیاسی در حال اعتصاب غذا، وی را با وجود ضعف و بیماری قلبی چنان به باد کتک میگیرند که به مرگ او منجر شود، شما خرید و فروش زندانیان را برای سوء استفاده های جنسی شاهد نخواهید بود و آمار دقیقی از ابتلاء به بیماریهای ایدز و هپاتیت در اثر شیوع مواد مخدر و تجاوز جنسی به ارائه نخواهد شد».
مادران عزادار پس از ارائه مختصری از نادیدههای احمد شهید به روایت خود پرداختهاند: «حاکمان به شما نخواهند گفت که چگونه مادران عزادار حتی از بدست گرفتن عکس فرزندان کشته شده خود کارشان به بازجویی و زندان و تهدید برای دیگر فرزندانشان می کشد، نیز تهاجم وحشیانه به شرکت کنندگان در آرامترین راهپیمایی های سکوت یا مراسم سوگواری عزیزان و بازداشت گروه گروه از آنان را در مقابل چشمان شما به نمایش نخواهند گذاشت».
مادران عزادار و حامیانشان در ادامه خواسته و مطالبات خود را «رساندن فریاد دادخواهی به گوش جهانیان» و «جمع آوری مدارک لازم در جهت فشارهای هرچه جدی تر بین المللی برای وادار کردن حکومت جمهوری اسلامی به انجام تعهدات حقوقی بین المللی و داخلی خود بر اساس اعلامیه جهانی حقوق بشر» عنوان کرده اند.
مادران زندانیان سیاسی نه تنها از خارج از زندان برای ازادی آنها تلاش می کنند بلکه در برخی موارد همراه با فرزندان خود راهی زندان می شوند؛ پروین مخترع، مادر کوهیار گودرزی، فعال حقوق بشر به تازگی همراه فرزند خود بازداشت شده است.
آخرین اخبار حاکی از آن است که وی در بازداشتگاهی در شهر کرمان نگهداری می شود، این در حالیست که هنوز هیچ گزارش تایید شده ای در رابطه با تاریخ دقیق دستگیری کوهیار گودرزی یا موقعیت کنونی اش در دسترس نیست.
پروین مخترع نمادی است از فشار بر مادران زندانیان سیاسی، مادر حسین رونقی، وبلاگ نویسی که در شرایط بد جسمی در زندان نگهداری می شود وقتی خبر از اعتصاب غذای فرزندش می شنود، دست و لب از خوردن و آشامیدن می کشد و همگام با فرزندش دست به اعتصاب غذا می زند، مادر بهنام ابراهیم زاده، فعال حقوق کودکان که به عنوان زندانی سیاسی به بیست سال حبس تغزیری محکوم شده است، شخصا نامه ای به احمد شهید نوشته و از شبهایی که بدون اشک و آه به صبح نمی رسند سخن گفته است، مادر مهدی محمودیان که به دلیل نوشتن مطالبی درباره بازداشتگاه کهریزک، زندان است در گفتگوهای از «دروغگو» خوانده شدنش توسط نیروهای امنیتی و تهدید به بازداشتهایش خبر میدهد، مادر مجید توکلی دست نیاز به سوی مسئولان و مردم دراز کرده که «تا دیر نشده کاری کنید تا چهره فرزندم را ببینم»... اینها تنها نمونههای کوچکی است از مادرانی که هر روز همگام با فرزندانشان درد میکشند، شکنجه میشوند، اعتصاب غذا میکنند و چه بسا در مواردی کشته میشوند.
مسیح علینژاد، روزنامهنگاری که با اکثر خانوادههای شهدای جنبش سبز به گفتگو نشسته است در نامهای به احمد شهید خانوادههای زندانیای سیاسی را «خبررسانان واقعی» خشونت و کشتار نامیده و خواسته ی خانوادههای شهدا را که «دیدار حضوری با احمد شهید» است به وی یادآور شده است.
جمعی از مادران و خانواده های زندانیان سیاسی زندان گوهردشت کرج با نگارش نامهای سرگشاده خطاب به مسئولان تاکید کرده اند «:چه کسی پاسخ گو خواهد بود به مادرانی که هر روز در استرس و اضطراب به سر میبرند و به دلیل عدم ارتباط تلفنی با فرزندانشان ناچارند هرگونه خبری را که از رسانه ها میشنوند باور کنند، یک روز میشنوند فرزندانشان در اعتصابند و روز دیگر بیمارند، دیگر روز می شنوند تحت فشارند؛ ما از طرف کلیه مادران و خانواده های زندانیان سیاسی زندان رجایی شهر کرچ از دبیر کل، کمیسر عالی حقوق بشر و مدافعان حقوق بشر تقاضای حمایت و کمک داریم و در آخر می پرسیم که گناه یک مادر چیست؟».
تشکلهای مادران
یکی از مادران خاوران در پاسخ به مسئولان که به گردهمایی آنها اعتراض کرده است می گوید: «ما خود باعث شدید که ما با هم آشنا شویم، فرزندانمان را گرفتید، کشتید و در گورهای دسته جمعی دفن کردید، ما بر سر جسدهای گمشده عزیزانمان هم را پیدا کردیم».
گروهها و تشکلهای مادران تنها به مادران خاوران ختم نمیشود؛ مادران صلح که از ۱۳ آبان ۱۳۸۶ با انتشار بیانیهای در نشست مطبوعاتی کانون مدافعان حقوق بشر اعلام موجودیت کردند دیگر تشکلی هستند که مدعیاند «.مادران صلح، همپیمان شدهاند تا در حد توانشان از میهن و آرمانهای مردمشان در مقابل تهدیدها، حفاظت کنند و آرزو دارند که جوانانشان به صلح، عدالت و دموکراسی دست یابند؛ مادران صلح، از آن جهت که جوانان بسیاری را در انقلاب، جنگ و زندانها از دست دادهاند، نمیخواهند که تاریخ بار دیگر تکرار شود».
مادران عزادار یا همان مادران پارک لاله، جمع دیگری از زنان هستند که معارفه خود را اینگونه بیان کرده اند: «مادران پارک لاله، مادران جانباختگان سی و یک سال گذشته هستند که هرگز از خون فرزندانشان نخواهند گذشت و خواهان محاکمه آمران و عاملان اعدامهای فردی و دستهجمعی، کشتارهای قومی و دینی، زندان، شکنجه، تجاوز، ترور، شبیخون به منازل، به خاک و خون کشیدن خوابگاه ها از دهه شصت تاکنون اند که خواستار آزادی بی قید و شرط همه زندانیان سیاسی و عقیدتی هستند».
چندی پیش مهوش علاسوئدی، مادری که دو فرزندش در سال جاری به اتهام محاربه اعدام شدند از مادران و پدرانی که مورد چنین «جنایاتی» قرار گرفتند خواست تا با پیوستن به او تشکلی به نام «مادران علیه اعدام» را راهاندازی کنند.
این گزارش کوتاه انگار ،تکرار تلخ تاریخ است اما به قول مهدی اصلانی در مقدمه کتاب خود «از هر گلویی نامکرر است».
0 نظر