اعضای خانواده به گرمی پذیرای ما شدند و آغوش پر مهر و درد کشیده خود را به روی مادران گشودند. در این دیدار بیشتر اعضای خانواده محرم حضور داشتند. دیدن چهره شکسته و زحمتکش پدر، اندوه بی پایان مادر، بهت و ناباوری پسر و چشمان غمبار همسر، دل هر بیننده ای را به درد می آورد.
در ابتدا برادر محرم با قیافه ای محزون از نحوه کشته شدن برادرش می گوید: " روز 25 خرداد او سرکار می رود و تا شب به خانه بر نمی گردد، ما چشم انتظار و نگرانش بودیم که یکی از شاهدان عینی که در تظاهرات در میدان آزادی در کنارش بوده و شاهد تیرخوردنش، کیف او را بر می دارد و از موبایلش به ما زنگ می زند و می گوید پسر شما تیر خورده و او را به بیمارستان رسول اکرم منتقل کرده اند.
ما صبح به بیمارستان رفتیم و عکس اش را نشان دادیم و پرسنل بیمارستان او را شناسایی کردند و گفتند دیشب ساعت 12 نیروهای امنیتی 8 نفر از مجروحین را که فوت کردند، از بیمارستان بردند و ما نمی دانیم آنها را کجا برده اند.
سپس همسر شهید محرم چگینی با چشمانی بی فروغ به حرف می آید و می گوید: " ما به مدت 6 روز از او بی خبر بودیم و پس از پیگیری های بسیار، جنازه اش را در پزشکی قانونی شهریار یافتیم. یکی از کارکنان پزشکی قانونی به ما گفت جنازه وی را در کنار جاده کرج اندیشه پیدا کردیم، در حالیکه معلوم بود در جایی دیگر تیر خورده و به اینجا آورده و از ماشین به بیرون پرت کرده اند.
همسرش می گفت هنوز گاهی از آن موبایل به ما زنگ می زنند، ولی حرفی نمی زنند. وقتی هم ما زنگ می زنیم می گویند این خط را مخابرات فروخته است و این خیلی آزارمان می دهد.
جنازه محرم را در تاریخ 6 تیر ما 1388 برای خاک سپاری آماده می کنند و با این شرط محل دفن و تاریخ خاک سپاری را به خانواده اطلاع می دهند که حق برگزاری مراسم را ندارند. جنازه را فقط به خانواده نشان می دهند و پس از تایید، در قطعه 256 کنار سایر کشته شدگان به خاک می سپرند.
با پیگیری خانواده مشخص می شود که گلوله از اسلحه های سازمانی متعلق به بسیج شلیک شده، اما در نهایت پرونده بدون گرفتن نتیجه بسته می شود و خانواده را برای آرام کردن تشویق به گرفتن دیه می کنند، ولی خانواده با گرفتن دیه مخالفت می کنند.
پدر می گوید: "اگر دیه می گرفتیم به معنای رضایت دادن و گذشتن از خون بناحق ریخته فرزندمان بود، ولی ما می خواهیم قاتل فرزند دلبندمان شناسایی و مجازات شود." آنها می گفتند ما بارها شکایت کرده ایم ولی تا به حال هیچ پاسخ درستی به ما نداده اند.
یکی از مادران گفت پدرجان فقط شناسایی و مجازات قاتل که مشکلی را حل نمی کند، باید به دنبال کسانی بود که دستور این خون و خونریزی را داده اند. بالاخره روزی می رسد که دادگاه های مردمی تشکلیل می شود و تمام کسانی که در این جنایات دست داشته اند، باید بیایند و در پیشگاه تمامی خانواده ها و مردم پاسخ گو باشند.
مادر از دلتنگی های خود و همسرش می گوید: " ما هر روز روبروی عکس پسر نازنین مان می نشینیم و با اشک و آه با او حرف می زنیم". او با لهجه شیرینی برای فرزندش می خواند و از ستمی که در این مدت بر او و خانواده اش رفته سخن می گفت و اینکه با چه سختی فرزندشان را بزرگ کرده اند و اینطور بناحق او را از ما گرفتند و هیچ چیز حتی پیراهنش را نیز تحویل ما ندادند. او می گفت: " پسر من حتی رای نداده بود، زیرا خیلی به این رای دادن ها اعتقادی نداشت".
پدر خیلی حرف نمی زد ولی چهره دردکشیده و سوخته اش گویای حرف های بسیاری بود، زمانی که مادر از پسرش می گفت، او آرام آرام اشک می ریخت و یک گونه اش دایم در حال پرش بود، معلوم بود که چه فریادهایی در این چهره آرام خفته است، قیافه زجر کشیده او آنقدر ما را تحت تأتیر قرار داد که اشک همه ما را در آورد و قلبمان را لرزاند.
برادر ناامیدانه از پیگیری های پرونده و از رفت و آمدهای مکرر و بی ثمر و از اذیت و آزارهای وارده به او در محل کارش می گفت و اینکه با دشواری توانسته است نام شهید را روی مزار برادرش بگذارد. او می گفت علیرغم مخالفت ها، کلمه شهید را با رنگ قرمز بر روی سنگ اش حک کردیم و این رنگ قرمز را دایم تجدید می کنیم.
دیدن خانه کوچک و ساده و جمع صمیمی و مهربان این خانواده، یک بار دیگر به ما یادآوری کرد که بخشی از معترضین این حکومت، همین مردم ساده و زحمتکش کشورمان هستند که برای سربلندی آن و به دست آوردن آزادی جان فشانی ها کرده اند و تاوان سنگینی نیز تا کنون پرداخته اند.
پدر در موقع خداحافظی به مادران گفت: " به ما بیشتر سر بزنید، ما خوشحال می شویم، درست است که با این حرف ها هیچ گاه پسر ما زنده نخواهد شد، ولی از اینکه می بینیم هنوز کسانی هستند که یاد او را زنده نگاه می دارند و به ما تسلی می دهند، برای ما بسیار با ارزش است.
در پایان مادران با خواندن سرود "مرغ سحر" یاد و خاطره این جان باخته راه عدالت و آزادی را گرامی داشتند.
روز بعد یعنی پنج شنبه، خانواده مانند هر هفته برای دیدار فرزندشان به قطعه 256 رفتند و آنجا را گل باران کردند. تنی چند از مادران نیز برای همدردی به آنجا رفتند ولی دیرتر از خانواده رسیدند و شاخه های گلی را با احترام به یادش بر جای گذاشتند.
یاد تمامی رهروان آزادی گرامی و راهشان پر رهرو باد!
مادران پارک لاله
چهارم اسفند 1390
0 نظر