سه سال پیش در چنین روزهایی شاهد شور و هیجان و روحیه انقلابی مردم در کوی و
برزن بودیم. روزهایی که همه جا صحبت از انتخابات و بحث بر سر اینکه چه باید کرد، شرکت
کردن یا شرکت نکردن، کدام درست تر است؟! بود.
برخی می گفتند شرکت کنیم تا بتوانیم تغییری هرچند اندک ایجاد کنیم و وضعیت را
از این که هست بهتر کنیم و برخی می گفتند نباید شرکت کرد، زیرا شرکت کردن در این
انتخابات، یعنی پذیرش وضعیت موجود، یعنی اینکه چشم ات را بر تمامی جنایاتی که در
طی این سال ها بر مردم این کشور ستم زده تحمیل کرده اند ببندی و آن را پذیرا باشی.
ولی بسیاری از مردم و بخصوص جوانان که از وضعیت موجود خسته و عاصی شده بودند و به
دنبال یک زندگی آرام ولی آزاد و بدون تبعیض بودند، حتی با اینکه حدس می زدند نتیجه
انتخابات چه خواهد شد، با عشقی وصف ناشدنی و با شوری انقلابی به سوی حوزه های رای
گیری رفتند، تا شاید بتوانند کاندیدای بر سر قدرت را به زیر بکشند.
انتخابات انجام و چند ساعت پس از آن نتیجه اش اعلام شد و مردم به خشم آمده به
خیابان ها ریختند، مردم شاید بیشتر از خود خشمگین بودند که چرا وضعیت موجود را
پذیرفته اند و چرا این چنین به شعورشان توهین شده است و چرا باید اینقدر تحقیر شوند.
دیگر تحمل جایز نبود، چه آنکه در انتخابات شرکت کرده بود، چه آنکه شرکت نکرده بود،
میلیون ها نفر به خیابان آمدند و جنبش عظیم آزادی خواهی و عدالت طلبی که از سال ها
پیش به اشکال مختلف شکل گرفته بود و هر از گاهی به اشکال مختلف خود را نمایان می
کرد،به شکل گسترده تری در خیابان خود را به نمایش گذاشت.
مادران و پدران و مادر بزرگ ها و فرزندان همه حضور داشتند. هر روز به خیابان
می آمدند و ساعت ها در خیابان راه می رفتند و خسته نمی شدند. روزهای اول همه در
سکوت بودند و هر یک شعارهایشان را بر روی کاغذها نوشته بودند. از "یاحسین،
میرحسین" گرفته تا "بر پا خیز، از جا کن، بنای کاخ دشمن" همه در
کنار هم راه می رفتند و از همدیگر انرژی می گرفتند. هر روز پلیس خشن تر از روز قبل
به مردم حمله ور می شد، ابتدا با باتوم و گاز اشک آور و تهدید و سپس با بازداشت
های مکرر، می خواستند مردم را به وحشت بیاندازند و از حرکت بازدارند، ولی مردم
ایستاده بودند و حاضر نبودند کوتاه بیایند و حکومت نتوانست سه روز بیشتر این وضعیت
را تحمل کند، تا اینکه در روز 25 خرداد دستور تیر صادر شد و مردم با دست های خالی
را به بیرحمانه ترین شکل ممکن به گلوله بستند. این جنایات آشکار، خون آرام ترین
مردم را نیز به جوش آورد و شعارها هر روز تندتر و تندتر می شد. آنکه دیروز می گفت "رای
من کو"، امروز می گفت "مرگ بر دیکتاتور"، " زندانی سیاسی آزاد
باید گردد"، " می کشم می کشم آنکه برادرم کشت".
از روز سی ام خرداد 1388، جمهوری اسلامی روی واقعی خود را نشان داد و تعداد
زیادی از مردم را به گلوله بست، با ماشین نیروی انتظامی مردم را به زیر گرفت، از
بالای پل مردم را به پایین پرت کرد و وحشی گری را به حد نهایت رساند. خانواده ها آرام
و قرار خود را از کف داده بودند و با وجود خشونت بی حد و اندازه نیروی انتظامی و
نیروهای امنیتی وزارت اطلاعات و سپاه و بسیج و هم چنین لباس شخصی ها، در اعتراض به
کشته شدن عزیزان شان بی پروا به خیابان ها آمدند. برخی فرزند خود را نمی یافتند و
از این زندان به آن زندان و از این اداره به آن اداره به دنبال فرزند زنده یا مرده
خود می گشتند.
در این گیر و دار بود که تعدادی از مادران روز ششم تیرماه، یعنی هفتم کشته
شدگان سی ام خرداد به پارک لاله رفتند و در آنجا با در دست گرفتن عکس کشته شدگان
خود و روشن کردن شمع و گردهم آیی، یاد عزیزان شان را زنده نگاه داشتند.
تظاهرات اعتراضی مردم ادامه یافت تا اینکه در دهمین سال گرامی داشت یاد و
خاطره جان باختگان 18 تیر 1378، مردم دوباره در 18 تیر 1388 به خیابان ها آمدند تا
یاد کشته شدگان حمله وحشیانه به کوی دانشگاه را گرامی بدارند. به ویژه دانشجویان
فعال تر از قبل جلوی حرکت اعتراضی مردمی بودند. تعداد زیادی بازداشت شدند و برخی
از این جوانان معترض را به زندانی به نام کهریزک که زندانی غیراستاندارد برای
زندانیان عادی بود، بردند و با بیشرمانه ترین شکل ممکن آنها را شکنجه کردند. در
این زندان سه تن به نام های امیرجوادی فر، محسن روح الامینی و محمد کامرانی تحت
شدیدترین شکنجه ها کشته شدند و یک زندانی دیگر به نام رامین آقازاده قهرمانی که در
زندان بیمار شده بود پس از چند روزی که از آزادی اش گذشت فوت کرد. پس از پیگیری ها
و اعتراض های گسترده و افشاگری های مردم و خانواده های این قربانیان، مشخص شد که
چه جنایاتی در آن زندان به وقوع پیوسته است. حکومت برای پاک کردن این جنایت، حتی
از کشتن پزشک این زندان به نام رامین پور اندرزجانی ابا نداشت زیرا او بخشی از
شکنجه های به وقوع پیوسته در این زندان را تایید و افشا کرده بود.
از آن زمان به بعد فشارها بر دانشجویان بیشتر شد و به اشکال مختلف به حذف آنها
پرداختند. تعدادی را ستاره دار و عده ای را از دانشگاه اخراج کردند، برخی را نیز به
زندان انداختند و تعداد دیگری نیز مجبور به ترک کشور شدند. چکمه های دیکتاتوری مانند
شمشیر دموکلوس هر لحظه بالای سر دانشجویان در گشت و گذار است و به محض مشاهده حرکتی
آنها را از زندگی ساقط می کنند.
با تمام این فشارها باز هم حرکت های اعتراضی مردم در سال 1388 و حتی در سال
1389 نیز به مناسبت های مختلف ادامه یافت، تاسوعا و عاشورای 88 و 25 بهمن 89 نیز روزهای
دگری بود که مردم به شکل گسترده به خیابان آمدند و دیگر می دانستند که چه نمی
خواهند، ولی نبود تشکل مستقل و شعارهای مشخصی که چه می خواهند آنها را پراکنده کرد
و به همین دلیل حکومت توانست به راحتی مردم را به وحشیانه ترین شکل ممکن سرکوب
کند، مردمی که با دست های خالی به خیابان آمده بودند تا آزادی را فریاد زنند.
نا امیدی بر مردم مستولی شده بود و هر روز نا امیدتر از روز قبل و ماه قبل و
سال قبل، که چرا باید اینچنین شود؟! آنهایی که چشم به کسانی از درون خود این حکومت
دوخته و به آنها رای داده بودند، انتظار داشتند که همراه و هم پای مردم تا پایان بایستند
و جلودار مردم باشند، ولی می دیدند هر روز حضورشان کم رنگ و کم رنگ تر از قبل می
شود و فهمیده بودند عوض شدن مهره ها، دردی را از مردم دوا نمی کند و باید به دنبال
راه چاره دیگری بود. مردمی هم که رای نداده بودند از قبل می دانستند که این شیوه
مبارزه راه به جایی نمی برد. باز سرگردان که چه باید کرد؟ نه تشکلی، نه حرکت مستقل
و سازمان یافته ای و نه شعارهای مشخصی و نه اتحادی بین آنهایی که وضع موجود را نمی
خواستند.
مردم معترض با کوچکترین دریچه ای برای اعتراض به نابرابری در خرداد 88 حول
خواست آزادی، به بهانه انتخابات جمع شدند و به میدان آمدند، ولی به دلیل نبود
تشکلی مستقل و تعریف مطالبات شان به راحتی از هم پاشیدند و آتش مبارزه مردم به
خاموشی گرایید، تا جایی که امروز دیگر نمی توان باور کرد که همین مردم بودند که در
خیابان ها چه حماسه ها آفریدند. بی تفاوتی و بی عملی و یاس و ناامیدی مانند خوره به
جان مردم افتاد و آن جنبش زنده و فعال ظاهراً به مردابی بی حرکت و راکد تبدیل شد.
غافل از اینکه این بی تفاوتی بیشتر شریان های زندگی مردم را می گیرد و زندگی را در
تمامی عرصه های اجتماعی – اقتصادی - سیاسی دشوارتر می کند.
با نگاهی به تاریخ مبارزات مردم ایران علیه نابرابری و ظلم، می بینیم که
متاسفانه هر چند سال یکبار اعتراض های مردم به حالت انفجاری رخ می دهد و بعد از
مدت کوتاهی به خاموشی می گراید و دوباره جامعه را در سکوتی عمیق فرو می برد. در
این میان تعداد بسیاری از مردم مبارز و آگاه که خواهان تغییرند و برای ساختن
دنیایی بهتر و انسانی تلاش می کنند، به اشکالی سیستماتیک و دست چین شده از صحنه
زندگی اجتماعی حذف می شوند. این حذف از سویی شامل اخراج از محل کار و دانشگاه،
ممنوع الخروجی، تهدید و احضارهای پیاپی،زندان
و اذیت و آزارهای بسیار خانواده های کشته شدگان گرفته تا اعدام بهترین فرزندان
کشورمان ایران که به طور جدی بر سر پیمان خود ایستاده اند و حاضر نیستند برای حفظ
زندگی فردی، ازخواست اجتماعی خود کوتاه بیایند و سر خم کنند و از سوی دیگر کوچ و
تبعید و پناهنده شدن بسیاری از فرهیختگان جامعه را به دنبال دارد. کوچی که پس از
سرکوب خیزش مردمی در سال 88 به وفور شاهدش بوده و همچنان هستیم.
یکی از معضلات شکست خیزش های مردمی، نبود هدف مبارزه و هم چنین نبود تشکل
مستقل و خواسته ها و شعارهای مشخص است. در حقیقت مردم به جان آمده از نابرابری و
ظلم فقط می دانند که چه نمی خواهند، ولی نمی دانند که چه چیزی را باید جایگزین آن کنند
و چگونه باید این خواست خود را به تحقق برسانند. بی صبری مردم ستم دیده از شرایط
نابرابر و ظالمانه، باعث می شود که شعار یا همه یا هیچ، جایگزین تصمیم درست شود و
مبارزین متاسفانه توان متحد شدن برای هدف مشترک با دگر اندیشان را ندارند و ترس از
اینکه مبادا دیگری پرچم را به دست بگیرد، باعث می شود که دور شعارهای واحد جمع
نشوند. به همین دلیل عوامل حکومت به راحتی از این وضعیت سوء استفاده می کنند و جنبش
را به شدیدترین شکل ممکن سرکوب می کنند.
البته بر همگان روشن است که مبارزات مردم در لایه های پایینی جامعه و در شهرهای
مختلف ادامه دارد و حرکت مردم رو به پیش است، همچنان که شاهد بودیم انتخابات مجلس
تحریم شد، ولی این را هم می دانیم که این حرکت ها، بیشتر مربوط به دعوای جناح های
حکومتی و برای کسب قدرت یک جناح بر علیه جناح دیگر است و تا زمانی که حرکت مستقل
مردمی با خواسته های مشخص، فارغ از جناح های مختلف حاکمیت به میدان مبارزه وارد
نشود، این وضعیت هم چنان ادامه دارد و از جان فشانی های مردم سوء استفاده می شود،
بدون اینکه دستاورد مشخصی برای مردم به ارمغان بیاورد.
مردم مبارز و آزادیخواه ایران، بیایید برای گرامی داشت یاد و خاطره جان
باختگان راه آزادی و برای اینکه خون های به ناحق ریخته شده مردم ایران پایمال نشود،
دست در دست هم، خواهان پاسخگویی حکومت اسلامی به مردم آسیب دیده و بخصوص مادران و
خانواده های جان باخته باشیم.
ما باید شعارها و مطالبات مشخص خود را داشته باشیم، تا با هر تندبادی و آمدن و
رفتن های این گروه و آن جناح و جریان، دچار سردرگمی نشویم و بتوانیم روی پای خود، مستقل
بایستیم و مطالبات مان را بی پروا بیان کنیم. هم چنان که مادران پارک لاله با سه
خواسته مشخص خود از سه سال پیش ایستاده اند و در هر شرایطی این خواسته ها را فریاد
می زنند و برای بودن بر سر پیمان خود از تهدیدهای حکومت نهراسیده اند و تا پایان
ایستاده اند و برای گرامی داشت یاد و نام جان باختگان راه آزادی در خرداد 1388،
باز هم ندا سر می دهند که همراه تمامی مردم ایران؛ خواهان دادخواهی و رسیدگی به سه
خواست خود؛ لغو مجازات اعدام، آزادی زندانیان سیاسی- عقیدتی و محاکمه آمران و
عاملان تمامی جنایت های دوران حکومت اسلامی
هستند.
درود بر تمامی دادخواهان
سپیده سحر
21 خرداد 1391
۲۲ خرداد ۱۳۹۱ ساعت ۲۰:۲۵
درودبرمادران پارک لاله .روزهای مانده به 22خردادروزهای جوش وخروش مردم وجوانان امیدوارکشور.روزهاوشبهاییکه خیابانهاپرازشورولوله چه کسی ازاین اتحادترسیدچه کسی شادی وامیدمردم راتاب نیاورد.روزبیست وسوم وبیست وپنجم خونین جواب امیدمردم شد.
یکی ازمادران دادخواه