از ابتدای به قدرت رسیدن جمهوری اسلامی در سال 1357، شاهد کشتار و اعدام های فراوانی بوده ایم، اعدام هایی که در پشت بام مدرسه رفاه بدون هیچ محاکمه ای صورت گرفت و تا اکنون نیز به شدت ادامه دارد. به گونه ای که کشورمان به نسبت جمعیت، رتبه نخست اعدام های جهان را دارا است. اما شاید دردناک ترین و غم انگیزترین آنها کشتار زندانیان سیاسی در دهه 60 می باشد.
دهه شصت؛ دهه شکنجه، شلاق، تجاوز، سرکوب، زندان و دادگاه های چند دقیقه ای بدون حق دفاع و وکیل برای زندانی و در نهایت اعدام های گروهی شبانه و گورهای دسته جمعی بود و سال هایی سیاه تر برای خانواده ها که از ساده ترین حق خود محروم شدند. خبر کشتار زندانیان سیاسی در سال 67 که اغلب حکم زندان داشتند و یا برخی حکم خود را سپری کرده بودند، خیلی زود به گوش خانواده ها رسید و آنها پس از پی گیری های مداوم توانستند ردی از جان باختگان خود در خاوران و سایر گورستان های بی نام و نشان پیدا کنند.
هنوز پس از این همه سال هیچ مرجع قانونی پاسخی بر پرسش های خانواده ها نداده است و هیچ کس اطلاعات روشنی از نحوه کشتار عزیز خود ندارد. اینکه چرا کشته شدند؟ چگونه کشته شدند؟ کجا دفن شدند؟ و غیرو. در طی این سال ها نه تنها خانواده ها از حداقل حق خود برای دانستن چرایی و چگونگی کشتار فرزندان شان محروم بوده اند، بلکه برای گرامی داشت یاد و خاطره آنها، همواره مورد اذیت و آزار و تهدید و پیگیردهای فراقانونی نیروهای امنیتی قرار گرفته اند. سال هایی که برخی از خانواده ها حتی برای دفن فرزند خود در گورستان های عادی با مشکل مواجه می شدند، به گونه ای که بعضی از آنها مجبور بودند جنازه عزیز خود را در باغچه یا حیاط خانه خود چال کنند، تا از دستبرد یا اذیت و آزار نیروهای امنیتی در امان باشند.
قتل های زنجیره ای در سال 1377 نیز شاهد دیگری بر محروم کردن خانواده ها از حق خود بوده است. اینکه چرا آنها را بدون حق دفاع از خود و به فجیع ترین شکل ممکن کشتند و چرا خانواده هایشان از حق برگزاری مراسم یادبود محروم اند.
این روند به گونه ای دیگر ادامه دارد تا اینکه در سال 88 باز شاهد این وضعیت بودیم. زمانی که عده ای از مردم معترض برای حقوق از دست رفته خود به خیابان آمدند و با گلوله مواجه شدند یا به زندان افتادند. زندان هایی که برخی پایانی جز مرگ نداشت. از جمله کهریزک که تبدیل به نمادی از شکنجه، تجاوز و کشتار شد. اما پس از رازگشایی از آن نیز خانواده های قربانیان نتوانستند آزادانه مراسمی بر پا کنند و جواب دادخواهی شان تهدید، تهمت، افترا و حبس بود.
به بسیاری از خانواده ها، جنازه فرزندان شان تحویل داده نشد. از بعضی با زور و تهدید خواسته شد که بی سر و صدا و شبانه جنازه فرزند خود را تحویل بگیرند و به خاک بسپارند و به عده دیگر نیز پس از خاک سپاری فقط گفته شد فرزندان شان در کجا دفن شده است بدون اینکه اجازه گذاشتن سنگ قبری بر مزار عزیزان شان داده شود. هنوز در بهشت زهرا و گورستان های شهرستان ها گورهایی وجود دارد که فقط بر سنگ آن نوشته شده "گمنام".
قطعه 302 بهشت زهرا یکی از این قطعه هاست که در سال 88 در پی دفن شبانه اجساد افشا شد و به یکی دیگر از نمادهای این گونه کشتارهای مخفیانه بدل شده است. اما خون به ناحق ریخته شده این عزیزان سنگ فرش خیابان ها را رنگین کرد. فیلم صحنه مرگ ندا آقا سلطان که به سرعت در تمامی شبکه های مجازی پخش شد، ندا را به سمبل مبارزه آزادیخواهی مردم ایران بدل کرد. بدون اینکه به خانواده او اجازه برگزاری آزادانه مراسم داده شود و پاسخ قابل قبولی به دادخواهی آنها داده شود و از آن پس تا کنون مبارزه خانواده ها برای دادخواهی ادامه دارد.
ما مادران پارک لاله ضمن تاکید بر خواست همیشگی خود، آزادی تمامی زندانیان سیاسی- عقیدتی؛ محاکمه علنی و مردمی آمران و عاملان جنایت های صورت گرفته در دوران حکومت اسلامی و لغو مجازات اعدام؛ بر این باوریم که در طی این سال های سیاه همواره حق خانواده ها زیر پا گذاشته شده است.
ما پاسخ گویی رسمی آمران و عاملان جنایت های جمهوری اسلامی را حداقل حق خانواده ها می دانیم، اینکه چرا و چگونه عزیزان شان را کشتند، چرا وصیت نامه شان را تحویل ندادند، کجا و چگونه دفن شان کردند و چرا اجازه برگزاری مراسم یادبود آزادانه و محترمانه ندارند. این کمترین حقی است که خانواده ها دارند و باید به آنان باز گردانده شود.
12 خرداد 1391
0 نظر