لادن مصطفایی نیز چنین است و با عشقی وصف ناشدنی و صورتی برافروخته از همسرش می گوید: سه روز قبل نیروهای امنیتی به در خانه ما آمدند و گفتند: "شنیده ایم می خواهید مراسم بگیرید" و لادن در پاسخ گفته بود: "کاملا درست است. شما که حرف های ما را شنود می کنید و می دانید پس از کشته شدن همسرم ما هر سال هم بر سر مزارش در بهشت زهرا و همچنین در خانه مراسم می گیریم و یادش را گرامی می دارم. امسال هم پنج شنبه سر خاک می رویم و جمعه هم در خانه مراسم می گیریم. شما هم که در بهشت زهرا قطار قطار آنجا می ایستید". آنها پرسیدند:" چه کسانی را دعوت کرده اید؟" لادن در پاسخ گفته بود:" من همه کسانی را که دوست دارم و درد مرا درد خود بدانند دعوت می کنم، از فامیل و آشنایان گرفته تا دوستان و همراهان. شما او را کشته اید و حالا هم ما را راحت نمی گذارید. همه می دانند که او را بی گناه کشته اید، من سه سال است که دارم در دادگاه ها می دوم و چهار قاضی هم بی گناهی او را تایید کرده اند. آری ما می خواهیم مراسم بگیریم و این حق ماست و همواره هم این کار را خواهیم کرد. مامور شرمنده می گوید: "درست است، حق با شماست و می رود".
لادن از بهشت زهرا می گوید: "دیروز در بهشت ما را خیلی اذیت کردند و نیروهای امنیتی یکی پس از دیگری جلو آمدند و از ما خواستند که عکس کشته شدن علی را از روی سنگ قبر او برداریم. آنها گفتند این عکس را می توانید قاب بگیرید و به دیوار خانه تان بزنید، ولی نباید در مکان های عمومی بیاورید و من در پاسخ گفتم، مگر او را نکشته اید؟ من این عکس را هر پنج شنبه می آورم، تازه شما متوجه شده اید؟ من این عکس را می آورم تا همه ببینند او را چگونه کشته اید".
امروز مراسم سومین سالگرد کشته شدن علی حسن پور در منزل اش برگزار شد. تعدادی از اعضای خانواده و فامیل و دوستان، به ویژه تعدادی از خانواده های کشته شدگان سال 88، خانواده های جان باختگان دهه 60، مادران پارک لاله، زندانیان جان به در برده از زندان مخوف کهریزک، خانواده زندانیان سیاسی و هم چنین تعدادی از مادران صلح برگزار شد.
برای شروع مراسم یک دقیقه اعلام سکوت شد و همه به احترام علی حسن پور ایستادند. سپس مراسم با خواندن قطعه شعری توسط یکی از هنرمندان کشورمان شروع شد و در ادامه دیگران نیز با خواندن شعر و سرود به مراسم گرما بخشیدند و یاد این عزیز کشته شده را گرامی داشتند. برخی از مادران و پدران کشته و مجروح از مشکلات و فشارهای وارده بر آنها گفتند. پدر محمد مختاری از جلوگیری از مراسم پسرش گفت که چگونه نگذاشتند در مسجد مراسم یادبود بگیرند و پس از بر هم زدن مراسم نیز از قول خانواده نوشته بودند "مراسم به خانه منتقل شده است". در حالیکه خانواده چنین چیزی را نزده بود و به نیروهای امنیتی اعتراض می کنند که این مطلب را از قول ما نوشته اید؟ مراسم ما را به هم می زنید و طوری قلمداد می کنید که گویی هیچ اتفاقی نیافتاده است. پروین فهیمی(مادر سهراب اعرابی) نیز مطلب کوتاهی را خواند و از همبستگی حرف زد و اینکه این همه ظلم کی به پایان خواهد رسید، او روی سخن اش با خدا بود و میخواست که خدا خودش دادخواه این هم ظلم به خانواده ها باشد. سپس خانم خسروی خلاصه ای از آنچه بر او و همسرش مسعود خسروی رفته بود گفت. اینکه او را کشتند و به نام بسیجی جا زدند و در کنار قطعه شهدای بهشت زهرا دفن کردند. او تا به حال سکوت کرده ولی تصمیم گرفته است لب به سخن بگشاید و حقایق را افشا کند. پدر بهزاد یزدان پناه یکی از مجروحین سال 88 نیز از برخی مشکلات پسرش گفت که در سال 88 تیر خورده و مجروح است. اینکه پس از تیرخوردن پسرش، ترکش ها در نقاط مختلف بدنش هنوز هست و او را فلج کرده است، البته او امیدوار بود و با رویی گشاده این حرف ها را تعریف می کرد و خوشحال بود که پسرش تصمیم گرفته امسال به درس اش ادامه دهد.
لادن مصطفایی آرام و قرار نداشت و دایم ایستاده بود. بالاخره او را نشاندند تا پیام اش را بخواند و این چنین آغاز کرد:
علی جان
سه سال از فقدان جانکاه تو می گذرد. همه کسانی که از دور و نزدیک ترا می شناختند و می شناسند با تمام تأسف و اندوهی که در غم از دست دادنت تاثیر گرفتند و با ما در این مدت همدلی و همراهی کردند، بدون شک در سبک کردن بار اندوهمان بی تاثیر نبودند. ولی همگان با تجدید غمبار سالکرد فقدان تو و در پایان سومین سال با کلامی و نگاهی تاسف بار، یادی غمگنانه از تو کردند و پا از آرامگاه تو کشیدند و رفتند و فقط نقشی از خاطرات با تو بودن در قلب و ذهنشان شاید باقی بماند!!
ولی من و ما با از دست دادن تو که رکن اصلی خانه بودی، چهار ستون قامت مان شکست، دلهامان پژمرد و کاخ آمال و آرزوهایمان که معمارش تو بودی فرو ریخت!
از ما چه مانده است ،جز جسمی تهی از تمنا و دیده ای خون فشان و ایامی که بی تو به سر نمی شود.
ما، بی تو در این خانه به وسعت ثانیه ها و سنگینی طاقت فرسای شبهای بی پایان زنده ماندیم و نتوانستیم نبودنت را باور کنیم. هنوز هم، از پنجره آشپزخانه خانه مان نگاهم را به پل عابر پیاده می دوزم تا شاید سایه ای از تو در میان سیاهی شب ببینم، ولی چه سود، ثمری از جستجوهایم نمی بینم و دلم به یک باره خالی می شود و ناباورانه باور می کنم که تو نخواهی آمد. مثل همان شبی که دژخیمان نگذاشتند به خانه ات بیایی!!!
هنوز هم، روزها ترا در محل کارت احساس می کنم و دست به سوی گوشی تلفن می برم که با تو سخنی بگویم و یا چیزی از تو بخواهم، ولی چه سود فقط با لمس گوشی تلفن فوجی از خاطرات در مغزم ورق می خورد و به جای نجوا با تو سیلاب اشک جایگزینش می شود.
خوب من، رنج جانفرسای عدم حضورت فضای خانه مان را کوچک و کوچکتر از آنی که هست به نظر می رساند. دیوارها به مرکز خانه نزدیک و نزدیک تر شده اند و خانه مان تبدیل به اتاقکی کوچک شده که تاب ماندن را از آدمی می گیرد و احساس خفقان می کنم. خانه بی تو وسعتش را از دست داده است. در بیرون از خانه و در لابلای آدهما همیشه در جستجوی تو هستم.
علی جان، راهی که تو رفتی فراموش شدنی نیست و چراغی که با نثار خونت افروختی خاموشی پذیر نیست. گواه گفتارم جوانانی هستند که از تو و امثال تو پیروی می کنند و در تمامی جهان و بر صفحات رنگین تلویزیونها رنگ سرخ خون تو در سنگفرش خیابان صف ندای سهراب گونه مصطفی ها را زنده نگه می دارد.
"به امید روزی زنده ایم که خونهای پر بهایتان جامعه ای متحول و دمکراتیک را بسازد."
"به امید روز نجات میهن"
پس از خواندن این پیام، دل همه به درد آمد و لحظه ای سکوت بر مراسم مستولی شد. پدر امیر جوادی فر آن چنان اشک می ریخت که گویی تاب و توانش به پایان رسیده است. او سخنی نگفت، ولی در دلش غوغایی بود و هزاران پرسش بی پاسخ و اینکه چه باید کرد؟ این همه پیگیری برای جنایات کهریزک و آخرش هیچ! و سعید مرتضوی همچنان آزاد است و هر روز پست و مقام می گیرد، ولی پس از دقایقی آرام شد و خوشحال که تنها نیست و باید امیدوار بود.
در پایان یاد سهراب اعرابی، ندا آقا سلطان، مصطفی کریم بیگی، امیر جوادی فر، محمد کامرانی، شهرام فرج زاده، مسعود خسروی، اشکان سهرابی، محمد مختاری، سعید زینالی و همه جان باختگان قدیم و جدید را گرامی داشت و از همراهی و همدردی تمامی حاضران تشکر کرد.
هر کدام از شرکت کنندگان برای تسلی دل خانواده حسن پور مطالب و شعرهایی می خواندند. سرود مرغ سحر، یار دبستانی، آفتابکاران جنگل و ....
مادر و همسر و دیگر اعضای خانواده علی حسن پور با توجه به رنج های بیشمار و تهدیدهای فراوان از سه سال گذشته تا به اکنون، با رویی گشاده و عاشقانه از مهمانان پذیرایی کردند.
فضا، فضای غم و رنج بود، ولی همه امیدوار بودند که رروزی آزادی بر میهن سایه افکند می شود و دیگر زر و زور و اسلحه نمی تواند اندیشه را به قتل برساند و همه می توانند با فراغ بال بیایند و حرف شان را بزنند و خواسته های انسانی خود را طلب کنند.
به امید روزی که دیوار زندانها فرو بریزد و در پارکها نیز به جای صف کشی نیروهای انتظامی و امنیتی، فضای آرامش و زندگی و سرسبزی و شادی بر قرار شود. در پایان مراسم سرود سراومد زمستون به صورت دسته جمعی خوانده شد و همه دستها را به علامت پیروزی بالا بردند.
و تمامی جان باختگان راه آزادی و عدالت گرامی باد!
27 خرداد 1391
0 نظر