روز چهارشنبه سوری سال 89 بود. مراسم
چهارشنبه سوری تمام شده بود. کسانی که که از برگزاری مراسمی سنتی ایرانیان هیچ دل
خوشی ندارند، با تمام توان سعی کردند که به عوامل خود دستور دهند تا با هر ترفندی
شده جلوی برگزاری آن مراسم را بگیرند ولی موفق نشدند، خیابان ها مملو از مردمی بود
که می خواستند چهارشنبه سوری را جشن بگیرند. اینان که از جمعیت مردم وحشت دارند.
مانند دزدان کمین کردند و منتظر شدند تا خیابان ها خلوت تر شود تا بتواند با سرکوب
افراد باقیمانده، غریزه ی حیوانی خود را راضی کنند.
در آن شب، نارمک یکی از مکان هایی بود
که خیلی شلوغ بود، مردم از پیر و جوان و بچه همه برای برگزار کردن مراسم چهارشنبه
سوری به خیابان آمده بودند. پاسی از شب گدشته بود و از جمعیت کاسته می شد. ساعت
حدود ده شب بود، در اطراف نارمک چند نفر از جوانان در حال خداحافظی بودند،
که بسیجیان رسیدند. انگار شکار جدیدی یافتند، برای ارضای غرایز حیوانی خود به جان
آن جوانان افتادند و انتقام ناتوانی خود در مقابل خیل عظیم مردم را می
خواستند از آن جوانان بیگناه بگیرند با وحشیگیری به جان این عزیزان افتادند.
به نقل از یک شاهد عینی: "با باتوم و شوکر برقی شروع به
زدن کردند. خیلی بد می زدند. مردم شروع به داد و
بیداد کردند. عده ای به کمک آمدند و بسیجی ها کنار کشیدند. در اصل از آمدن و سر و
صدای مردم ترسیدند به طوریکه یک موتورشان جا ماند. یکهو صدای داد و فریاد شنیدم که
می گفتند کشتند.. کشتند.... بلند شدم و دیدم بهنود افتاده تکان نمیخورد....
آمبولانس آمد و او را به بیمارستان بردند ما هم رفتیم اما گفتند تمام کرده....
هنوز باورم نمی شود...."
بهنود رمضاني، دانشجوي ورودي ۸۹ رشته مهندسي مكانيك
دانشگاه صنعتي نوشيرواني متولد سال ۱۳۷۱ در
بابل بود. این جانیان آنچنان با ضربات محکم
او را زده بودند که تمام بدنش کبود بود.
مادر که در تمامی آن روز مدام با پسرش
تلفنی صحبت می کرد و از حال او با خبر بود. فکر نمی کرد جوانش که سالها برای
پروراندن او خون دل خورده بود، زیر ضربات وحشیانه قرار گرفته، بی خبر از همه جا با
پسر کوچک به منزل برمی گردد. غافل از اینکه این جانیان باز مرتکب جنایت جدیدی
شدند. و این بار قرعه به نام بهنود عزیز رقم خورده بود.
بعد از ارتکاب جنایت، تا کنون هیچ کس
پاسخگوی این جنایت نیست. اول طبق معمول که همیشه می خواهند یک سناریوی مسخره برای
کشتار خود تهیه کنند، اینگونه مطرح کردند که انفجار مواد منفجره ای که داشته باعث
مرگ او شده است. البته این سناریو زمانی نگذشت که افشا شد. بهنود را به قائم شهر بردند
و در آنجا به خاک سپردند. مراسمی با عظمت برای او برپا شد و باعث وحشت بانیان این
جنایت شد. سال بعد، چند روز که به مراسم مانده بود ماموران مادر و پدر بهنود را
احضار کردند و بعد از چند روز نگه داشتن در زندان و تهدید با وثیقه آزاد کردند و
آنان را دادگاهی کردند و به آنان حکم 6 ماه حبس تعلیقی تا سه سال دادند. البته پدر و مادر بهنود
به حکم اعتراض کردند ولی نه تنها توجهی به آن نشد بلکه آنان مانع برگزاری مراسم
برای عزیزشان نیز شدند. اینان حتی نتوانستند درختی را که برای همدردی با این
خانواده و به یاد بهنود در روز مراسمش بر مزار او کاشته بودند، تاب بیاورند، آن
درخت را از ریشه کندند و ترسشان را از یک درخت که نشانه ای از این مبارز بود نشان
دادند. خانواده را تهدید کردند که حق ندارند مراسمی بگیرند و یا با کسی
دیدار کنند و با هیچ رسانه ای حق صحبت ندارند.
با اینکه فقدان عزیزی که سالها
برای بزرگ کردنش زحمت کشیده ای بسیار آزار دهنده است، دیگر جسم زیبایش را نمی
بینی، نمی توانی آن را لمس کنی، گرمای وجودش را نمی توانی احساس کنی و نبودش را با
هیچ چیز نمی توانی جبران کنی. این دیگر نهایت بی شرمیست که حتی اجازه همدردی برای
کسی که دردی به این بزرگی دارد را ندهند و به خود خانواده هم اجازه ندهند که برسر
مزار عزیزشان فریاد بزنند و کمی از درد عظیمشان بکاهند. با بی شرمی به آنان می
گویند که فقط اجازه دارید این بیداد را تحمل کنید.
روز دادخواهی نزدیک است، کسانی که مسبب
این جنایات هستید، باید آماده پاسخگوی به مردم باشید. بدانید و آگاه باشید
که هیچ جای فراری برایتان نیست.
به جای هر بهنودی که می کشید، هزاران
بهنود، برای از بین بردن ظلم و بیدادگری بر پا خواهند خواست. به امید آن
روز!
یکی از مادران پارک لاله
30/10/91
مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم.
خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.
۱ بهمن ۱۳۹۱ ساعت ۸:۱۷
مرگ بر دیکتاتور
۱۲ فروردین ۱۳۹۳ ساعت ۱۵:۴۱
مرگ برسرچشمه ی بسیجیان .میگن شاه اینطور بود .