"مرگ خیلی
آسان میتواند به سراغ من بیاید، اما من تا میتوانم زندگی میکنم، نباید به
پیشواز مرگ بروم. البته اگر یک وقتی ناچار با مرگ روبرو شوم که میشوم، مهم نیست.
مهم این است که زندگی یا مرگ من، چه اثری در زندگی دیگران داشته باشد"... صمد
بهرنگی
در تاریخ ما روزهای مهم بسیاری وجود
دارد. در بین آنها روزهایی داریم که به سببی خاص نام گذاری شده اند ولی با گذشت زمان و تغییر حکومت ها واقعه ی اصلی
به فراموشی سپرده شده و سبب جدیدی جایگزین آن شده است. روز 12 اردیبهشت یا روز معلم
در ایران یکی از این روزهاست. برای کسانی که شاید از تاریخچه روز معلم
ایران خبر ندارند باید گفت: مبارزات معلم ها بطور مشخص و پر رنگ از سال سی و نه یعنی پنجاه و سه سال پیش شروع شد و در دوازده اردیبهشت سال
چهل با کشته شدن معلمی بنام ابوالحسن خانعلی درجلوی مجلس ملی به بار نشست.
سال ها بود که معلم ها به حقوق کمی که می گرفتند اعتراض داشتند حقوق پایه یک
معلم فقط دویست و پنجاه تومان بود و با این پول نمی توانستند زندگی بخور نمیری هم
داشته باشند. کم کم اعتراض ها با اعتصاب و اعتراض آن ها که بیشتر در باشگاه مهرگان
(متعلق به معلم ها) انجام می گرفت، شروع شد. در سال سی و نه اعتراض ها شدت گرفت و
اوایل سال چهل به اعتراض های خیابانی کشیده شد و آن روز یعنی روز دوازدهم اردیبهشت
سال هزار و سیصد و چهل معلمان معترض در جلوی مجلس جمع شدند. در آن روز ارتش مداخله
کرد و آقای خانعلی با تک تیر یکی از افسران کشته شد. البته بعد اعتراض ها بالا
گرفت و متعاقب آن وزیر آموزش و پرورش عوض شد. آقای درخشش را که یکی از معلم های
معترض بود به عنوان وزیر انتخاب کردند که البته او نیز به جمع دولتیان پیوست و
وعده هایش پوچ از آب در آمد. حقوق پایه معلم ها چهارصد وپنجاه و دو تومان شد و
معلم ها روز دوازده اردیبهشت را برای بزرگداشت آقای خانعلی روز معلم نامیدند و هر
سال این روز یاد آوری می شد. پس از انقلاب کشته شدن آقای مطهری در روز دوازدهم
اردیبهشت سبب شد تا حاکمیت که همواره فرصت ها را به نفع خود می رباید این روز را
هم با این بهانه از آن خود کند.
سال ها از جنبش حق خواهی معلمان می
گذرد ولی متاسفانه آنها به حقوق و خواست های خود دست نیافته اند. تشکل های آنان را
فرو می پاشند و فعالین آنها را به زندان افکنده و تحت شرایط دشوار در حبس و تبعید
نگه می دارند و یا به جرم های خیالی به اعدام محکوم می کنند. چنان که با فرزاد
کمانگر، معلمی زحمتکش در منطقه کردستان ایران این چنین کردند، او ۳۱ ساله بود که در تیرماه 1385 به اتهام واهی همکاری با گروه های مخالف کرد دستگیر شد.
حکومت او را به «محاربه» متهم کرد. برای 4 سال، بازجوها در زندان های مختلف، فرزاد
را تحت شکنجه های جسمی و روحی فراوانی قرار دادند تا مقاومتش را بشکنند. نامه های
فرزاد از داخل زندان در مورد شرایط غیر انسانی درون زندان باعث شد سازمان های بین
المللی این اقدام های وحشیانه را محکوم کنند. وقتی مسئولین دریافتند که با شکنجه
نمی توانند مقاومت او را بشکنند، تصمیم گرفتند او را برای همیشه ساکت کنند.
سرانجام او به اتهام «محاربه» در اردیبهشت 89 اعدام شد. این جنایت آنقدر
دردناک و غیر قابل باور بود که تعدادی از مبارزان راه آزادی و عدالت خواهان به
خاطر ظلمی که قوه قضاییه در حق این معلم آزاده و چهار نفر دیگر روا داشته بود، روز
19 اردیبهشت را به عنوان روز معلم پیشنهاد دادند تا هر ساله این بی عدالتی های
حاکمان اسلامی را به آن ها یادآوری کنند.
از معلمان اعدامی دیگر می توان معلم
های عرب محمد علی سواری، ریسان سواری و لفته سیاحی و ... را نام برد که وقتی به
جستجوی علت اعدام آن ها در فضای مجازی می پردازی هیچ چیز نمی یابی، یعنی در این
کشور و به نظر حاکمیت جمهوری اسلامی جان یک انسان آن قدر بی ارزش است که در قبال
گرفتن آن حتی توضیحی در حد چند کلمه هم لازم نیست.
اکنون نیز که این متن به رشته تحریر
در می آید طبق اعلام حکومت 5 تن از هموطنان عرب که در بین آنان دو معلم به نام های
هادی راشدی و هاشم شعبانی نژاد، نیز هستند در شرف اعدام می باشند.
مقامات دولتی از سال 1388 دست کم 39
معلم و آموزشگر را به بهانه مسائل امنیت ملی بازداشت کرده اند. دادگاه های انقلاب
حکم زندان را برای پانزده نفر از این معلمان صادر کردند که اکثر آنان در رابطه با
اعتراضات تشکل های صنفی معلمان جهت افزایش دست مزد بازداشت شدند. تعدادی دیگر به
دلیل فعالیت هایی که مرتبط به شغل شان نمیباشد، از جمله شرکت در تجمعات ضد دولتی
که در پی انتخابات بحث برانگیز سال 1388 صورت گرفت و حمایت از حقوق اقلیت های
قومی، بازداشت شدند. اسامی این معلمان شجاع به شرح زیر است:
هادی راشدی (محکوم به اعدام)، هاشم
شعبانی نژاد (محکوم به اعدام)، عبدالرضا قنبری (ابتدا محکوم به اعدام و سپس حکم وی
با پیگیری مداوم سازمان های حقوق بشری لغو گردید)، محمد داوری، رسول بداغی،
عبدالله مومنی، محمود باقری، محمد امین آگوشی معلم کرد که برای گذراندن دوران حبس
و تبعید 10 ساله خود در وضعیت بدی در زندان زاهدان به سر می برد، ثمین احسانی معلم
بهایی که به کودکان افغانی خواندن و نوشتن می آموخت و به 5 سال زندان محکوم است،
شاهو حسینی، عبدالواحد معروف زاده، مولود خوانچه زرد، علی بشارتی، رزگار شریفی،
علی اکبر باغانی، محمود بهشتی لنگرودی، نبی الله باستان، مختار اسدی، هاشم
خواستار، امیر یقینلو، محمد جمال هیکی، اسماعیل عبدی، علیرضا هاشمی، علی
پورسلیمان، احمد مدادی، باقر فتحعلی بیگی، زهرا حاتمی، علی نجفی، اصغر محمدخانی،
سعید جهان آرا، الیاس طالبی، محسن جلدیانی، جعفر ابراهیمی ازندریانی، توفیق
مرتضاپور، محمد فرجیان، محمد علی شیرازی، معصومه دهقان، حسین طرقی جعفری، و
محمدرضا رضایی گرگانی.
بی قانونی در برابر معلم ها بسیار
است: در روز 8 فروردین 1392 معلمی بنام ناجی غوابش 30 ساله شاغل در مدارس شهر
حویزه نیز در شهرستان خفاجیه (سوسنگرد) توسط نیروهای اطلاعاتی و در معرض دید مردم
با وحشی گری بسیار از خودرو خود در بازار شهر بیرون کشیده و او را به مکان
نامعلومی منتقل کردند. در تاریخ 7 فروردین 1392، سازمان آموزش و پرورش با اخذ جریمه
از محمد عماره مرمضی این معلم عرب 35 ساله را (پس از دو بار دستگیری) از کار اخراج
کرده و ایشان را به عنوان کارمند ساده به مرکز کانون فرهنگی شهرستان خفاجیه تبعید
نمودند. در مهرماه 1391 ماموران امنیتی با حضور در روستای نه نه له از توابع
شهر سنندج به مدرسه این روستا یورش برده و معلم مدرسه به نام برهان اسدی را به
اتهام ارتباط با احزاب کرد و فعالیتهای صنفی و فرهنگی دستگیر و با دست بند او را
به مکان نامعلومی منتقل کردند. محمد توکلی، عضو کانون صنفی معلمان کرمانشاه را به
دلیل فعالیت های صنفی در روز 21 مرداد 91 احضار و تهدید کردند. در روز 13 اردیبهشت
91 ، نیروهای امنیتی در استان کردستان 13 معلم کرد را در رابطه با فعالیت های صنفی
شان احضار و بازجویی کردند. قبل از آن، شعبه 1 دادگاه انقلاب یزد برای 9 معلم که
عضو تشکل صنفی محلی خود بودند تحت عنوان ارتکاب جرایم امنیت ملی از جمله تبلیغ
علیه نظام به علت شرکت آنان در تجمعی جهت تقاضای افزایش دست مزد، حکم زندان صادر
نمود. این حکم توسط دادگاه به مدت 5 سال به تعلیق در آمده است.
هم چنین تعداد زیادی از معلمان و
دبیران شهرهای مختلف کشور به خصوص شهرهای عرب نشین به دلیل فعالیت های مسالمت
آمیز، دچار کاهش مزایا و گروه، اخراج و یا به مناطق دور تبعید شده اند.
در اینجا باید به پاک سازی معلم ها در
ابتدای انقلاب اسلامی نیز اشاره کرد. معلم هایی که به کار خود و به بچه ها عشق می
ورزیدند ولی به خاطر داشتن عقیده ای متفاوت اخراج یا زودتر از موعد بازنشسته شدند.
معلم هایی که به بهانه های رذیلانه و پوچ و با برچسب هایی مانند گرایش به گروه ها
و سازمان ها یا حتی با بهانه هایی بی شرمانه از جمله داشتن زیبایی یا شیک پوشی از
کار اخراج یا به اصطلاح حکومت پاک سازی شدند یا با کاهش چندین گروه بازنشسته شان
کردند یا حقوق حقه شان را به حداقل رساندند.
در تاریخ ما معلم هایی هم چون
ابوالحسن خانعلی، ریسان سواری، محمد علی سواری، لفته سیاحی، فرزاد کمانگر کم
نیستند که بی صدا و در بی خبری اکثریت جامعه قربانی ظلم و دیکتاتوری رژیم های
خودکامه شدند. ما مردم به دلایلی چون بی خبری و غفلت، نداشتن اتحاد و همدلی، و یا
نظاره گر ساکت بودن، از خون و حق آنان گذشتیم و سکوت و خاموشی اختیار کردیم. آیا وقت
آن نرسیده که برای احقاق این حقوق از دست رفته و خون های ریخته شده و نیز احیای
مفاهیم از یاد رفته ای چون آزادی، عدالت و دموکراسی دوباره یک دل و همراه و یک صدا
شویم؟
در اینجا جا دارد از معلم بزرگ، صمد
بهرنگی نیز یاد شود، او در کتاب خود "ماهی سیاه کوچولو" از قول ماهی
کوچولو که می خواهد برکه ی زادگاهش را برای دیدن جاهای دیگر ترک کند، می نویسد:
" من می خواهم بدانم که، راستی راستی، زندگی یعنی این که تو یک تکه جا، هی
بروی و برگردی تا پیر بشوی و دیگر هیچ، یا این که طور دیگری هم توی دنیا می شود
زندگی کرد؟ ..."
آیا وقت آن نرسیده که پس از بیش از سی و چهار سال زندگی در
مردابی متعفن، کاری کنیم تا آبی زلال و جاری به آن راه یابد و این عفونت چندین و
چند ساله را بشوید و با خود ببرد؟ آیا وقت آن نرسیده که زندگی را به شیوه ای دیگر
تعریف کنیم؟
از مادران پارک لاله
18 اردیبهشت 1392
0 نظر