سینه
تنگ من و بار غم او هیهات
مرد
این بار گران نیست دل مسکین ام
بر دلم
گرد ستم هاست خدایا مپسند
که
مکدر شود آیینه مهر آیین ام
آقای رئیس
جمهور؛
من به شما
رأی ندادم، اما از آنجایی که شما خود را رئیس جمهور همه ی مردم ایران نامیده اید،
به خود این اجازه را می دهم که سخنی چند با جناب عالی داشته باشم. سال ها ست، سی و
دو سال است که زخمی را که رژیم جمهوری اسلامی با کشتن تنها برادرم بر جان و دلم
نهاده است در تنهایی خود می لیسم.
من این
دادنامه را خطاب به جناب عالی می نویسم و می خواهم توجه شما را به مسئله ی بسیار
مهمی که مربوط به یکی از اعضای کابینه ی سرکار است، جلب نمایم. همان گونه که پیش
تر گفته آمد، تنها برادرم را در بی دادگاه های جمهوری اسلامی از دست دادم، و وقتی
خبر کشته شدنش را به من دادند از هیچ گونه توهین و ناسزای بسیار رکیک به من و بدن پاره پاره ی
برادر عزیزم دریغ نورزیدند، آری، از آن تاریخ دارم زخم هایم را می لیسم. در آن
زمان به ما اجازه ی برگزاری هیچ گونه مراسمی را هم ندادند .
آقای رئیس
جمهور؛
ما در
خانواده ی کم درآمدی زندگی می کردیم. برادرم رحیم، در رشته ی مهندسی شیمی دانشگاه
آریامهر (دانشگاه شریف) فارغ التحصیل شد. لازم به یاد آوری ست که وی در رژیم گذشته
نیز از فعالان دانشجویی بوده است و در آن زمان سه سال را در زندان گذراند. شاه او
را نکشت، اما در این رژیم مثلاً اسلامی ششم مهر ماه سال شصت، دستگیر و در هفتم
آبان ماه همان سال به جوخه ی اعدام سپرده شد. چه سریع!!! حتا مهلت دفاع به او
ندادند.
اکنون
پرسش من از شما این است که چگونه توانستید آقای پورمحمدی را که عالم و آدم از
جنایت های ایشان که بسیار هم سنگین است به وزارت دادگستری بگمارید. داد!!!
دادگستری!!! یا بی داد گستری؟ من آدم ساده لوحی نیستم که فکر کنم شما از سوابق
مشعشع ایشان در بسیاری از کشتارها چه در بندرعباس، چه در مشهد، و چه در زندان اوین
و چه در زندان رجایی شهر بی خبر بوده باشید. به ویژه آنکه ایشان یکی از سه نفر
مأموران هیئت مرگ بودند که در کلیه ی زندان های ایران در تابستان هزار و سیصد و
شصت و هفت باقیمانده ی زندانیان را به جوخه ی اعدام سپردند یا حلق آویز کردند و در
گورهای دسته جمعی، در گورستان خاوران به خاک سپردند.
وجدان
انسان ها بزرگترین فضیلتی ست که خداوند در ما به ودیعه گذاشته است. آیا
شما با این فضیلت آشنا هستید؟! آیا می دانید ایشان چه خیل عظیمی از خانواده ها را
داغدار کرده اند، آن هم چه فرزندان نخبه و با تحصیلات عالی که یا در گورستان ها
خفته اند یا فرار را بر قرار ترجیح داده و به خارج از کشور مهاجرت کرده اند.
پرونده ی
جنایات ایشان بسیار سیاه است. در خاتمه از شما می خواهم زحمت کشیده و سری به
گورستان خاوران بزنید و خود همه چیز را به رأی العین ببینید و خود قضاوت کنید که
چه ظلمی بر ما خانواده های داغدار رفته است. شاید
بد نباشد که بدانید مادر من پس از کشته شدن تنها پسرش به دو بیماری صعب العلاج
آرتریت روماتوئید و پارکینسون مبتلا شد. لطفاً وضعیت بیماری مادرم را به سیاهه ی
جنایات ایشان بیفزایید.
نکته
پایانی:
جریان رأی
گیری برای وزرای انتخابی شما را از تلویزیون دنبال می کردم. آن سه وزیر شایسته ی
شما از مجلس فرمایشی رأی نیاوردند. واقعاً جای تأسف دارد. گرچه شیرازه ی مملکت
چنان از هم گسسته است که نه شما و نه هیچ وزیری را توان بازگرداندن مملکت به شرایط
عادی نیست.
پروانه
میلانی
28 مرداد 1392
Open Letter of Parvaneh Milani to Mr. Hassan Rouhani, the newly elected
president
Tuesday 5th of Shahrivar 1392 (August 27th,
2013)
Alas, my mournful chest and the heavy burden of his sorrow,
no more I can tolerate this burden. My
heart is drowned in the dust of cruelties. Oh, almighty lest my mirror of
affection be offended.
Mr. President,
Mr. President, I did not vote for you. But, seeing as how you
have proclaimed yourself to be the president of all Iranians, I would like to take
this opportunity to voice some concerns. It’s been years, 32 years, that, in a
horrific isolation, I have been licking the wounds that were inflicted when the
regime of the Islamic Republic killed Rahim Milani, my only brother. I am
sending you this letter of grievance in order to bring to your attention an
issue of profuse importance regarding one of your ministerial appointments.
As I have previously stated, I lost
my only brother at the order of one of the Kangaroo courts of the Islamic
Republic. When they informed me that he had been executed, they did not
hesitate to spit out the most heinous and vulgar insults towards me and the
brutalized body of my dear brother. Yes, I have been licking my wounds ever
since. At that time they did not even allow us to commemorate and mourn his death.
Mr. President, our family did not have much, but we still
encouraged my brother to attend Arya-Mehr (Sharif) University, where he went on
to earn a degree in chemical engineering. I should note that he was also active
in student movements during the reign of the previous regime and that he spent
three years in jail because of his activities. The Shah did not murder him, but
this so called Islamic regime arrested him on the 28th of September 1981 and
executed him one month later. How fast!!! They did not allow him to mount even the most basic
legal defense. Therefore, my question to you is this: how could you appoint Mr.
Pour-Mohammadi, whose numerous and
deplorable crimes are clearly evident for the entire world to see, as your
minister of justice? Ministry of Justice?!?!? Ministry of Injustice!!!
I am not so naive to assume that you are unaware of his
illustrious carrier of overseeing and ordering countless slaughters at Bandar-Abbas,
Mashhad, Evin and Rajaii-Shahr prisons. This is particularly concerning given
the fact that he was one of the three appointed member of the death committee.
The very committee that was responsible for ordering and carrying out the
summary executions of the remaining political prisoners in the prisons across
Iran during the summer of 1988 and their subsequent burial in mass graves at Khavaran
cemetery.
Our conscious is the greatest virtue that god has bestowed upon
us. I ask you, are you familiar with this virtue?! Are you aware of the staggering
number of families that he has driven to mourning?? Are you aware of the
thousands of highly gifted and educated innocents that have been buried in mass
graves or forced to leave the country in fear of facing the same fate as their
peers? His dossier of crime is overwhelmingly dark.
In conclusion, I implore you to take time out of your busy
schedule and pay a visit to Khavaran Cemetery so that you may see with your own
eyes the handy work of your newly appointed justice minister and the mourning
which he is directly responsible for. It might also interest you to know that
my mother, after the execution of my brother and her only son, is suffering
from incurable Parkinson’s disease and rheumatoid arthritis. You might want to
add her diseases to the overflowing list of Mr. Pour-Mohammadi’s crimes.
PS. I followed the approval process of your ministerial
nominations. It’s a shame that those three highly qualified nominees of yours
did not gain approval from the so called parliament. However, you and your cabinet
could not guide us through the quagmire that has enveloped our nation.
۲۹ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۲۲:۱۰
درود بر شما و روان پاک برادتون
برادر شما عقابی تیزپر در فراز آسمانهاست....بیچاره کلاغها، که روزی در گوشه گندابی میمیرند
"شهپر شاه هوا اوج گرفت- زاغ را دیده بر او مانده شگفت
سوی بالا شد و بالاتر شد- راست با مهر فلک همسر شد"
۳۰ مرداد ۱۳۹۲ ساعت ۷:۴۱
فخرالسادات برقعی در شانزدهم اسفند چرا و چگونه کشته شد؟
http://jahanezan.wordpress.com/2012/03/06/17661-2
۳ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۱۴:۰۴
پروانه عزیز درود به تو زن توانا و جسور؛
و درود بی کران به مادر نازنین ات که همواره الگوی ما بوده است. او با صدای گرمش سرود خاوران را می خواند و هنوز می خواند. با اینکه پیر و ناتوان شده و در خانه سالمندان بستری است ولی هر گاه نزد او می روم از او می خواهم که سرود خاوران را با یاد عزیزان مان با همدیگر بخوانیم و او نیز آرام آرام برخی جاها را با من همراهی می کند.
پروانه جان، آنها به ناحق رحیم و رحیم ها را کشتند، با این خیال که با خفه کردن آنها می توانند هر صدای آزادی خواهی و عدالت طلبی را خاموش کنند، ولی دیدند که این گونه نشد. ممکن است این روشنی فقط کور سویی در دل ما و همه خانواده ها و دادخواهان باشد، ولی مهم نیست، مهم این است که نگذاریم این شمع ها خاموش شود تا اینکه روزی به شعله ای بدل شود و تاریکی ها را کنار زند و بتوانیم زندگی کنیم.
آری آری زندگی زیباست،
زندگی آتشگهی دیرینه پابرجاست
گر بیفروزیش رقص شعله اش در هر کران پیداست
ور نه خاموش است و این خاموشی گناه ماست
یادش گرامی و راهش پر رهرو باد
۳ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۲۳:۰۹
این روزها روزهای سخت و درد آوری است مرور خاطرات سیاه دوران 60 بویژه شهریور 67 فقط تلخی و غم را بیادم می آورد و وقتی انتخابات ریاست جمهوری و وزیر شدن پور محمدی را که با رای کسانی که طعم این تلخی ها را با تمام وجود چشیده اند شاهدم امیدم به هر گونه تغییر از بین می رود حس می کنم ما مردم ایران تاوان جهالت خود را می دهیم جهالتی نهادینه شده در ما
۵ شهریور ۱۳۹۲ ساعت ۴:۱۸
خانم ميلانى محترم
به عنوان يكى از هم دانشگاهيان قديمى رحيم و در تائيد نظرات شما مايلم اضافه كنم كه دولتمردان كنونى ايران همه كم و بيش از يك قماش هستند. آقاى روحانى هم مشابه ديگر دولتمردان كنونى هستند و دل به او نتوان بست. خانه از پايبست ويران است.
دريغا ز ايران كه ويران شدست كنام پلنگان و شيران شدست.
با تشكر
شهرام شمسيان