«منصوره بهکیش» یکی از مادران و خانواده خاوران به «جرس» میگوید: «بیست و پنج سال از کشتار زندانیان سیاسی گذشت، اما با گذشت این سالها تاکنون هیچ مقام مسئولی پاسخی به ما نداده است که بر سر عزیزان ما چه آوردند و چگونه آنها را کشتند؟ میگویند که سازمان مجاهدین به ایران حمله کرد و به این دلیل زندانیان را کشتند در حالیکه این موضوع چه ارتباطی با زندانیان داشت و چرا تلافی آن را بر سر زندانیان در آوردند در حالی که می دانستیم این کشتار از سال ۶۶ برنامه ریزی شده بود و حمله سازمان مجاهدین تنها یک بهانه بود. مسئلهای که برای ما مهم است اینکه چرا همه سکوت کردند؟ سازمانها و مدافعان حقوق بشر و کسانی از جمله اصلاح طلبان که اطلاع داشتند چرا سکوت کردند؟ چرا مسئولین و مدعیان حقوق بشر پاسخی به سوالات ما نمیدهند؟ به خود بازجو هم گفتم .حتی اگر عزیزان ما جنایتکار هم بودند که نبودند و جز انسانیت چیزی نمی خواستند، حق داشتند که در دادگاهی عادلانه و علنی محاکمه شوند و از خود دفاع کنند. اینها سوالاتی هست که هنوز مطرح است و چیزی که دردناک تر است این که شخصی از خانم فائزه هاشمی نظرش را در مورد سال ۶٧ میپرسد و ایشان جواب میدهد که این مسئله مربوط به گذشته است و گذشته را به گذشته واگذار کنید!»
وی با تاکید بر تداوم فشارها بر خانوادههای قربانیان ادامه داد: «من میخواهم بدانم تفاوت آن جوانی که بخاطر یک اعلامیه بازداشت و حکم زندان گرفت و بعد هم اعدام شد با جوانی که الان در خیابان اعتراض میکند در چیست؟ ما اگر به آزادی اندیشه اعتقاد داریم نباید در اعتراض به نقض حقوق بشر بین اینها تفاوت بگذاریم. می گویند کشتار زندانیان سیاسی مال گذشته است. در حالی که باید توجه داشته باشیم این قضیه مربوط به سی سال پیش نیست و همچنان موضوع امروز و مسئله خانوادههای این قربانیان است. این حق ما خانواده هاست که پیگیر شویم و سوال کنیم. چرا وچگونه عزیزان ما را کشتند و مسئولین باید پاسخ دهند. خانوادهها حق دارند مراسم بگیرند و سر خاک عزیزان خود بروند. منظورم عملکرد حکومت نیست. منظور برخورد تبعیض آمیز مدافعان حقوق بشر است. اینکه چرا برای پیگیری علت و چگونگی کشتار سالهای قبل با سالهای اخیر تفاوت قایل میشوند و بیشتر تمایل دارند که نقض حقوق بشر در سالهای اخیر را پیگیری کنند، بخصوص مساله خانوادهها که مسالهای کاملا به روز است. البته عملکرد حکومت هم در برخورد با زندانیان دهه شصت با اکنون متفاوت است زیرا دیگر نمی تواند به آن راحتی آدمها را بگیرد، شکنجه کند و بعد هم بکشد. زیرا می داند هر حرکتی کند، از داخل و خارج صدای اعتراض همه بلند می شود و زیر ذره بین است و ما خانواده ها در دهه شصت و حتی هفتاد از این همراهی و هم صدایی محروم بودیم. هر چند حکومت در سال ۸۸ هم مردمی را که برای سادهترین خواست خود به خیابان آمده بودند به گلوله بست و کشت و هنوز هم پاسخ درستی به هیچ یک از خانوادهها نداده است.
گورستان خاوران در اصل گورستان بهاییها و پشت گورستان ارامنه است. از سال ۶۰ اعدام شدگان کمونیست را که میگفتند کافر هستند به خاوران می بردند و از همان سال خانوادهها به آنجا رفت و آمد میکردند. پس از کشتار زندانیان سیاسی در سال ۶۷ میگویند زندانیان اعدام شده کمونیست را به گورستان خاوران بردهاند و در کانالهایی به صورت دسته جمعی در آنجا دفن کردند. خانوادهها در اولین مراسم سالگرد در سال ۶۸ با حمله نیروهای امنیتی و اطلاعاتی مواجه شدند و تعدادی از خانوادهها بازداشت شدند. البته خیلی از خانوادههای کشته شدگان تا به اکنون اطلاع دقیقی از محل دفن عزیز کشته شده خود ندارند. از حدود ده سال پیش مراسم در خاوران رنگ و بویی دیگر گرفت و تعداد کسانی که میآمدند خیلی بیشتر بودند و در جمعه آخر سال و شهریور مراسم با شکوهی در آنجا برگزار میشد ولی حدود پنج سال است که در اصلی خاوران را بستهاند و اجازه برگزاری مراسم دسته جمعی به ما نمیدهند ولی ما با تمام تهدیدها و بگیر و ببندها در طی سال مرتب جمعهها و بخصوص جمعههای اول ماه به خاوران میرویم ولی دایم تهدید نیروهای امنیتی و اطلاعاتی روی سر ماست.
خانم بهکیش شش تن از اعضای خانوادهاش را در جریان اعدامهای آن سال از دست داده است در این زمینه به جرس میگوید: «ما دو بار در سال مراسم دسته جمعی داریم. یکی مراسم آخر سال است، به این منظور که قبل از عید پای مزار عزیز خود بنشینیم و آنجا گل و سبزه بگذاریم و یکی دیگر در شهریور ماه است که این کشتارها انجام شد. امسال که میگفتند کمی شرایط تغییر کرده، دقیقا دو روز قبل از مراسم، وزارت اطلاعات من را احضار کرد و خیلی محترمانه تهدیدم کردند که نباید به خاوران برویم و نباید مراسم برگزار کنیم. البته به آنها گفتم که این حداقل حق خانوادهها است هر چند میدانیم که شما نمیگذارید و ما را بر میگردانید ولی ما به خاوران می رویم. وقتی برای مراسم رفتیم درب بالا را بستند (درب پایین که از قبل بسته بود) و ما را با تهدید برگرداندند. در منزل هم می خواستیم مراسمی برگزار کنیم که ترجیح دادیم برای زمانی دیگر بگذاریم که برای خانواده ها مشکلی پیش نیاید زیرا تعدادی از خانواده ها را نیز تلفنی تهدید کرده بودند.
یادآور شوم که سال هشتاد و هفت برای چندمین بار خاوران را زیرو رو کردند و تمام نشانه های خانواده ها را از بین بردند.ما حتی حق یک شکایت ساده نداریم. با تعدادی از خانوادهها رفتیم و به مسئول بهشت زهرا شکایت کردیم که به چه حقی خاوران را زیرو رو کردید؟ اما هیچ پاسخی ندادند. آنها حتی اجازه نمی دهند که ما گلی یا درختی بکاریم یا آنجا را تمیز کنیم. محل دفن عزیزان ما را تبدیل به بیابانی کرده اند که فقط علف های خودرو از آن درمی آید.. چندین بار درخت کاشتیم و آنها را کندند، باز می کاشتیم و باز می بریدند یا این که پای آن نهال های نورس نفت می ریختند. ما از سادهترین حقوق انسانی محروم هستیم و بارها مورد تهدید قرار گرفتهایم.»
او به زندانیان سیاسی آزاد شده روزهای اخیر اشاره کرده و میگوید: «اخیرا باخبر شدم که تعدادی از زندانیان آزاد شدند و خوشحال شدم و به آزادشدگان و خانوادههایشان تبریک میگویم و امیدواریم هر چه زودتر همه زندانیان سیاسی و عقیدتی آزاد شوند. اما میدانم این هم یک بازی سیاسی است، زیرا تعدادی از این زندانیان آزاد شده تقریبا حکم زندان خود را تمام کرده بودند و الان هم آنها را بصورت مشروط آزاد کردهاند. بسیاری از این زندانیان در این سالها مریض شدهاند و دیگر نمیتوانند به شرایط زندگی عادی بازگردند. خبردار شدم فرح واضحان که خودش و همسرش و فرزندش سرطان گرفته بودند و در زندان این سختیها را تحمل کرده بود، متاسفانه درست همان روز آزادی همسرش فوت می کند و پنجشنبه تشیع جنازهاش است. آزدی تنها کافی نیست بلکه باید تمام محدودیتهایی که برای آنها قائل شدهاند را بردارند و از همه مهمتر آنهایی که نباید زندانی میشدند، حکومت باید پاسخ آنها را بدهد و از آنها عذرخواهی کند.همچنین بسیاری از زندانیان سیاسی و عقیدتی گمنام هستند و الان در بند ۲۰۹ و زندانهای دیگر هستند و جایگزین آزاد شدهها در بندهای عمومی میشوند. اینها مسائلی است که باید پیگیری شود و نباید تنها ظاهر قضیه را ببینیم و باید ریشه یابی شود. حکومت براساس سیاستی که دارد میخواهد خیلی از این مسائل را رفع و رجوع کند اما آن لایههای پنهان انواع و اقسام فشارها بر روی خانواد هها به قوت خود باقی است.»
بهکیش در پایان با بیان اینکه باید لایههای پنهانی این فاجعه مشخص شود، تصریح میکند: «درخواست ما این است که در خصوص چرایی و چگونگی این کشتار پاسخ خانوادهها داده شود و کسانی هم که خودشان الان مغضوب حکومت هستند و از اتفاقات این فاجعه اطلاع دارند صحبت کنند تا لایه پنهانی آن روشن شود. از تمام سازمانها و نهادهای حقوق بشر میخواهیم کشتار دهه شصت را در سطح پیگیریهای مداوم خود قرار دهند و حکومت را تحت فشار قرار دهند تا به خانوادهها جواب دهند و فشارها را قطع کنند. باید حکومت را وادار به پاسخ گویی کنند که چرا زندانیانی که خود حکومت برایشان حکم صادر کرده بود اعدام شدند. البته فاجعه از قبل ۶٧ بوده است اما در این سال زندانیانی که حکم داشتند اعدام شدند و برخی از آنها دوره زندان خود را گذرانده بودند و در دادگاههای چنددقیقهای حکم اعدام برایشان صادر کردند. ما می خواهیم بدانیم چرا در خاوران را باز نمی کنند و نمی توانیم آزادانه مراسم یادبود بگیریم، این اولیه ترین حق انسانی ما خانواده ها است. اینها مسائلی است که مدافعان حقوق بشر باید مورد توجه قرار دهند. مدافعان حقوق بشر باید بدون تبعیض این مسائل را پیگیری کنند همه انسانها را فارغ از ایدئولوژی و دین و عقیده مانند هم ببینند. باید مشکلات خانوادهها را دریابند و خانوادهها را تشویق کنند تا حرف بزنند و شکایت کنند. باز هم تکرار میکنم این سادهترین حق یک انسان است که وقتی مورد ظلم قرار میگیرد بتواند شکایت کند، اما ما نمیتوانیم شکایت کنیم و هر بار که برای شکایت رفتیم با هزار و یک مشکل مواجه شدیم. باید این مسائل بطور مکرر پیگیری و مطرح شود نه اینکه تنها در سالگرد این کشته شدگان یادی از آنها شود.»
علی مدرسی نیز یکی از اعدام شدگان دهه شصت است که برادر وی پس از این سالها سکوت خود را شکسته و از نحوه کشته شدن برادرش میگوید.
محمد مدرسی در خصوص نحوه تیرباران شدن برادرش تعریف میکند: «علی روزنامه انقلاب اسلامی در قم را توزیع میکرد و در همان سال شصت او را بازداشت میکنند و سه روز بعد از بازداشت، او را تیرباران میکنند. در ملاقاتی که خواهرمان با او داشت، گفته بود در یک اتاق کوچک چهل نفر زندانی هستند و از کمبود هوا و شرایط نگهداری گلایه داشت و خودش از اعدام خبر نداشت. یعنی نه دادگاهی و نه حکمی و همان شب تیربارانش میکنند. از یکی از زندانیان شنیدیم که او و شش نفر دیگر را به بهانه بازجویی میبرند اما در حقیقت آنها را برای تیرباران برده بودند و چند روز بعد ده نفر دیگر را هم به همین شکل کشتند.»
وی ادامه میدهد: «وقتی برای گرفتن جنازه رفتم، جواب ندادند و گفتند دفن شده و محلش را نگفتند. تا با پیگیریهای فراوان توسط یکی از آشناها محل دفن او را پیدا کردیم و مسئول بهشت معصومه گفت شبانه جنازه هفت نفر را آوردند و هر کدام را در یک نقطه از بهشت معصومه دفن کردیم. وقتی بالای سر خاک که جای پرتی از بهشت معصومه بود رفتیم، قبر مملو از خون بود. آنجا متوجه شدیم که تیربارانش کردهاند. شناسنامه باطل شده و عینک و ساعت علی را هم در یک پلاستیک به داخل خانه انداخته بودند. خودشان یک سنگ قبر تنها با نام و تاریخ تولد و تاریخ فوت گذاشتند و تهدید کردند که حق تعویض سنگ قبر را نداریم. چند روز بعد از مراسم هم عدهای از خانوادههای دیگر کشته شدگان آمدند تا با هم پیگیری کنیم که بینتیجه بود.»
آقای مدرسی به پیگیریهای خود نزد مقامات قضایی و مراجع اشاره کرده و اضافه میکند: «همان زمان پیش آیت الله نجفی رفتیم و ایشان گفتند ما هم راضی به این کارها نیستیم اما خب کاری است که شده و ما هم نمیتوانیم بر بیگناهی آنها شهادت دهیم. از آنجا پیش رئیس شورای عالی قضایی یعنی آیت الله موسوی اردبیلی رفتیم و پرسیدیم که به چه دلیل و با چه حکمی این افراد را تیرباران کردهاند؟ تنها پاسخی که دادند این بود که اگر چنانچه آدمهای خوبی بوده باشند جایشان در بهشت است و نگران نباشیم و اگر هم خلافکار بودهاند که باید مجازات خود را میکشیدند. وقتی یکی از عالیترین مقام قضایی کشور اینگونه جواب میدهد دیگر چه پیگیری و به کجا؟! ما همان زمان متوجه شدیم ریشه قضیه درکجاست و دستمان به جایی بند نیست. از طرف دیگر هم فشارها و تهدیدها زیاد شد و ما هم به همان خدا واگذار کردیم.»
0 نظر