آدينه ۱۷ مهر ۱٣۹۴ - ۹ اکتبر ۲۰۱۵
مراحل تولید و تهیه ی مواد و متریال این فیلم را از چهارده پانزده سال پیش، از زمانی که هنوز در مرحله ی یک ایده بود دنبال کرده ام و کمابیش با گوشه هایی از رنج و مشتقتی که نیما سروستانی برای فراهم کردنش کشیده آشنا هستم و با خطر کردن هایش. شادم که حاصل این تلاش پانزده ساله فیلمی شده است که نه تنها برای دقت در ثبت اسناد و پرداخت هنرمندانه تا بحال چندین جایزهی معتبر بین المللی دریافت کرده که این فیلم را می شود چون سندی بر نقض سیستماتیک و خشن حقوق بشر به مراجع بین المللی ارانه داد. گذشته از این که می ماند تا آیندگان با مراجعه به آن آگاه شوند که در برهه ای از تاریخ چه شقاوت ها که بر ما نرفته است.
«آنها که گفتند نه»، مستندی است ۹۰ دقیقهای که بر یکی از سیاهترین دورههای تاریخ جمهوری اسلامی ایران پرتو میافکند. بر جنایات فجیع و گستردهای که حکومتگران از زمان ارتکاب قصد داشتند بر آنها سرپوش بگذارند. یکی از شاهدان نزدیک این جنایات در شهادت خود تآکید دارد که: «موضوع اصلی کشتار سال ۶۷ سری بودن آن بود.» (از شهادت مهدی اصلانی)
«آنها که گفتند نه» شهادت کسانی که از راهروهای پراضطراب مرگ جان بدر بردهاند را مستند کرده است. در این فیلم روایتهای چندین تن از این جان بدر بردگان را میشنویم از رو در رو شدن با مرگ. مرگ در روایتهایشان نام پیدا میکند و چهره. هیئت مرموز مرگ متشکل از افرادی است که نیری (رئیس هیئت) اشراقی (معاون هیئت)، پورمحمدی، و رئیسی، نام دارند.
این چهار تن نمایندههای مرگ، نمایندههای عزرائیل هستند. مأمور کشتار زندانیان سیاسی با حکمی در هیئت فتوائی سری از سوی آیتالله خمینی:
«… در تمام موارد فوق هر کس در هر مرحله اگر بر سر نفاق باشد حکمش اعدام است. سریعأ دشمنان اسلام را نابود کنید. در مورد رسیدگی به وضع پروندهها در هر صورت که حکم سریعتر اجرا گردد همان مورد نظر است.»
روح الله الموسوی الخمینی
کشتاری که متعاقب این فتوا در زندانها روی میدهد با روایت شاهدان عینی در «آنها که گفتند نه» مستند است.
«آنها که گفتند نه» جریان سه روز دادرسی دادستانهای دادگاه لاهه از عاملان نسل کشی سال ۱۳۶۷ را مستند کرده است.
«ایران تریبونال» دادگاهی نمادین بود که به ابتکار و با تلاش بسیاری از کسانی که زندگیشان بطور مستقیم تحت تأثیر جنایاتی که سال ۱۳۶۷ در زندانهای ایران بوقوع پیوست، بر پا شد. بسیاری از آنها به راحتی میتوانستند اکنون در میان ما نباشند. بسیاری از آنها «راهروهای مرگ» را تجربه کردهاند. شادا که هستند و میتوانند در تریبونال ایران در لاهه در برابر قضات صاحب نام بینالمللی شهادت بدهند و هر کدام گوشهای از راز مگوی نسلکشی آن سال را آشکار کنند. دادگاه رسیدگی به جنایات سران جمهوری اسلامی با کیفرخواست سرپرست گروه دادستانی آغاز میشود که میگوید: «{این دادگاه} مشخصن برای رسیدگی به جنایاتی است که بین سالهای ۱۳۶۰ و ۱۳۶۷ بوقوع پیوست که لااقل بین پانزده تا بیستهزار تن از شهروندان ایرانی اعدام شدند...» و این که: «… اولین قدم در راستای رسیدن به عدالت، آشکار کردن حقیقت این جنایات برای قضاوت در مقابل قوانین بینالمللی است…»
«آنها که گفتند نه» مستندی است از تلاش جمعی همدل برای آشکار کردن حقایق جنایتها. در نخستین روز دادگاه قسمتی از کیفرخواست را از زبان جان کوپر یکی از دادستانهای ایران تریبونال میشنویم:
«در تابستان ظلمانی ۱۳۶۷/۱۹۸۸، زندانیانِ زندان گوهردشت بهوسیله ی مورس با همدیگر ارتباط برقرار کردند. آنان با ضربهزدن بر دیوارهای سرد و نمورِ سلولهایشان، خبر رسیدن گروهی مرموز را در میان خود پخش کردند به نام «هیئت مرگ» که مأموریتشان بررسی بیگناهی زندانیان سیاسی بود. ضربهها ادامه یافت، اما موجی بیامان از اعدامها نیز در پیِ آن آمد. امروز آن زنان و مردانی که حدود بیستوچهار سال پیش تنها ابزارِ ارتباطیشان تقّههای سرانگشتانشان بر سیمانِ دیوارها بود، میتوانند بی هیچ هراسی در این دادگاه لب به سخن بگشایند. عزمِ آنان در عیانکردنِ وحشیگریِ ستمگرانِ سنگدلشان رو به افول نگذاشته است؛ بلکه بهراستی با گذرِ این سالها استوارتر شده. اکنون که آنان به آواز بلند و بیپروا سخن میگویند، مردمِ ایران نیز میشنوند و چشمانتظارِ برپاییِ این عدالتِ تاریخی میمانند.»
در «آنها که گفتند نه» شاهد برملا شدن مضحکه ی دادگاههای شرع میشویم. دادگاههائی کوتاه مدت با احکامی از پیش تعیین شده. دادگاههائی که به متهم اجازه ی دفاع داده نمیشود و قاضی در آن گوئی دستیار دادستان است. دادگاههائی که با همه ی مضحک بودنشان حکم مرگ انسانها را از پیش در آستین دارند.
«آنها که گفتند نه» روایتگر تلاشهای قربانیان نسلکشی برای برپائی عدالت است. «ایرج مصداقی» یکی از این قربانیان است که سالهاست در افشای جنایتهای جمهوری اسلامی در محافل بینالمللی کوشیده است. خود او میگوید هیچ دارویی در التیام زخمهایی که در دوران اسارت بر جان و بر روحش خش انداخته از تلاشی که برای افشای جنایتکاران میکند، موثرتر نیست. در سکانسهای متعددی از فیلم بر تلاشهای ایرج متمرکز میشویم که ابعاد نه چندان ناشناختهای از روحیه ی جنایتکاران را عیانتر از آن چه که هست میکند. مصداقی میگوید: «{در این سالها} سعی من بر این بوده که موقعیت و تحرکات هیئت مرگ را بطور مرتب دنبال کنم. یکی از آرزوهام همیشه این بود که بتونم با یکی از اونا دوباره روبرو بشم…»
در «آنها که گفتند نه» یک مکالمه ی تلفنی ایرج مصداقی با یکی از این جنایتکاران میشویم. «مجید قدوسی» به گفته ی مصداقی در دهه ی ۱۳۶۰ در دادگاه اوین دادیار و مسئول شکنجه و کشتار بود. مکالمهای که وقاحت نسلکشها را در انکار مسئولیت خود بخوبی برای مخاطب نقش میزند. این وقاحت در صحنهای دیگر توسط یکی دیگر از مسئولان امنیتی بنام «بلندیان»، که در زمان نسلکشی معاون امنیتی وزارت کشور بوده و در شورای امنیت کشور و اصولن همه ی مسائل امنیتی همیشه نقشی مهم داشته، به نمایش در میآید.
«آنها که گفتند نه» مستندی است علیه فراموشی. علیه انکار «نسلکشی». جمهوری اسلامی ایران با صرف هزینههای گزاف همواره تلاش کرده است که این راز سر به مهر بماند. تلاشی که چندان هم برایش بیبهره نبوده. چندان که دیگر برای نسل بر آمده از پی آن سالها، ناشناخته است. نسلی که باید بداند بر مادرها و پدرهاشان چه رفته است.
«آنها که گفتند نه» با ثبت شهادت قربانیان یک بار دیگر آن را دقیقتر از پیش مستند میکند. که بیادمان بیاورد که متهمان ردیف اول جنایت علیه بشریت همچنان اهرمهای قضائی، سیاسی و اقتصادی کشور را در دست دارند. که امروز فردی بنام مصطفی پورمحمدی، یکی از اعضای هیئت چهار نفره ی مرگ، وزیر دادگستری کشور است. هر چند یادآوری این نکته بسیار تلخ است و هر چند که «آنها که گفتند نه» با مرور آن چه که در آن سالها بر ملت و بر زندانیان رفت لحظه لحظه تلخی بجان مخاطب میچکاند، اما فیلم حاوی پیامی است که برای مخاطب بارقهای امید به ارمغان دارد. پیامی که از زبان «ایرج مصداقی» به جنایتکاران داده میشود:
«ما همه جا میرویم و شما را دنبال میکنیم.»
0 نظر