به
روال همیشه و به عنوان بخشی از روند کار دادخواهانه به دیدار خانواده سعید زینالی
رفتیم. دانشجویی که در 23 تیر سال 1378، پس از حوادث کوی دانشگاه از
منزل و در زمانی کمتر از ده دقیقه در جلوی دیدگان مادر او را
بردند و در واقع ربودند و دیگر باز نگرداندند و خانواده 16 سال و پنج ماه است که سرگردان به دنبال
او به همه جا شکایت بردهاند و میگردند، اما تا به حال هیچ نتیجهای
نگرفتهاند و هر یک از ادارات و قوا و نیروهای امنیتی- اطلاعاتی آنها را به بخش
دیگری پاس می دهند.
اکرم
نقابی، مادر سعید زینالی در طی این سالها همواره فعال و پیگیر، گاهی به تنهایی و
گاهی به همراه همسرش هاشم زینالی به دنبال پسرشان بودند و هستند. این مادر و
پدر به عنوان اعتراض به عدم پاسخگویی در مورد وضعیت فرزندشان با معترضان
جلوی زندان اوین و لاستیک دنا همراه شدند و روز شنبه 30 آبان با
تعدادی دیگر از معترضان در جلوی دفتر لاستیک دنا بازداشت شدند. زمانِ
بازداشت، آقای زینالی از سوار شدن به ماشین امتناع میکند و دلیل
بازداشتاش را میپرسد که او را با ضرب و شتم سوار ماشین میکنند. ابتدا آنها را
به کلانتری ولنجک و بعد به اوین میبرند، در اوین ماموری میگوید:" او را
باید به بند 2 الف سپاه و بقیه را به بند
8 ببریم".
این
پدر آرام و صبور پس از ناپدید شدن فرزندش به دلیل پیگیری
وضعیت پسرش و همچنین به دلیل ایستادگی و مقاومت سعید برای ندادن
اطلاعات به بازجویان، پس از 28 سال کار و پرداخت بیمه در وزارت صنایع، در
سال 1381 از کار برکنار شد و همان سال بود که تلفنی با سعید صحبت
کردند. در آن سال او را یک ماه از کار برکنار و بعد مجبورش کردند که خودش را
با مبلغی ناچیز بازخرید کند.
هاشم
زینالی را در طول روند بازجویی تحت فشار قرار دادند و تهدید
کردند تا دیگر پیگیر وضعیت فرزندش نباشد. سپاه از او میخواست که این
خانواده دیگر نگویند سپاه سعید را بازداشت و سربه نیست کرده و پاسخ ما را هم
نمی دهد، بازجویان میگویند 17 سال گذشته است و دیگر قضیه را تمام کنید. هاشم زینالی میگوید
به آنها گفتم:" خیلی دیر آمدهاید، بعد از 17 سال میخواهید ما چه چیزی را
کتمان کنیم؟ این که پسرم را در جلوی چشمان مادر و مادربزرگش از منزل
بردید، این که بارها و بارها از همه مجاری قانونی برای یافتن فرزندم به هر
دری زدهایم و شما ما را به این طرف و آن طرف فرستادهاید و هر بار با
در بسته مواجه شدهایم، حال بعد از این همه سال از ما میخواهید که دیگر به دنبال
پسرمان نباشیم ...". آنها میگفتند:" تو گفتهای
که سعید رفته باشگاه و برنگشته، حالا هم همین را بگو، پرونده قطور پسرم که گم شده
بود آن جا بود و گفتم بگردید اگر من چنین کلمهای گفتهام، دیگر ساکت میشوم و
گشتند و چنین چیزی را پیدا نکردند". آقای زینالی با چه شوری همراه با تاسف از
پسرش و شجاعتاش میگفت:" پسرم خیلی مقاوم و با اراده بود و به احتمال
زیاد خیلی شکنجهاش کردهاند، اطمینان دارم اگر دستش را روی میز گذاشته و
دریل کرده و به میز هم بسته باشند، باز حرفی نزده است و معلوم نیست چه بلایی
به سرش آوردهاند که به ما نمی گویند".
روزی
که به اسم ملاقات حضوری خانواده را صدا میکنند، اکرم نقابی و دخترش بهناز زینالی
را هم برای بازجویی چند ساعته میبرند. اکرم نقابی را به همراه هاشم زینالی و
دخترشان بهناز را جدا بازجویی
و تهدید میکنند. اکرم نقابی میگوید:" به آنها گفتم آقا هاشم بیمار است و
دخترم نیز شوهر دارد و باید به سر خانه و زندگیاش برود و به این کارها کاری
ندارند، آنها را آزاد کنید و مرا نگه دارید، من ساکت نمیشوم و میخواهم بدانم
پسرم کجاست"، بهناز زینالی نیز گفته بود:" مادرم تا جواب نگیرد ساکت نمیشود،
شما بگویید برادرم کجاست و اگر او را کشتهاید بگویید کجا دفن کردهاید، ما دیگر صدایمان
در نمیآید".
هاشم
زینالی سه شنبه شب 10 آذر با قید کفالت و فیش حقوق کارمندی رسمی آزاد شد. برای
دادن فیش حقوقی نیز بارها آنها و دوستان را اذیت کردند و فیشهای حقوقی آورده شده
را نمیپذیرفتند. در مدت زندان نیز وضعیت خیلی بدی داشت و داروهای او را به وی
نداده بودند و در سلولی کوچک و بسیار سرد با سه پتوی سربازی او را نگهداری میکردند.
او میگفت:" دایم از سرما به خودم میپیچیدم و میلرزیدم، شبی تا نزدیک صبح
راه رفتم تا گرم شوم و مامور آمد و گفت چرا نمیخوابی و گفتم سردم است، وسیله
گرمایش را هم که روشن میکردند، پنج دقیقه اول باد سرد میزد و تا گرم میشد آن را
خاموش میکردند، ولی آن شب خاموش نکردند و کمی گرم شدم".
در
چنین روزهایی در 14 آذر سال 1388، سی نفر از مادران پارک لاله را بازداشت و به
وزرا بردند، اکرم نقابی نیز جزو این بازداشت شدگان بود و همگی را در 16 آذر به خاطر
خالی کردن زندانها برای معترضان روز دانشجو آزاد کردند. همچنین در 17 تیر سال
1389، اکرم نقابی و دخترش الناز زینالی را بازداشت کردند. آن زمان نیز الناز
زینالی تهدید شده بود که مادرش باید از پیگیری وضعیت سعید دست بردارد، پس از
آزادی نیز تهدید میشد و چندی بعد مجبور شدند به اتفاق برادرش خانه و خانواده را
ترک کنند و به خارج از کشور پناهنده شوند.
درود
به شجاعت سعید، یاد و راهش زنده و گرامی است!
و
درود به ایستادگی و پایداری این خانواده برای دادخواهی
مادران
پارک لاله ایران
18
آذر 1394
0 نظر