آمدنیوز
محمود بهشتی لنگرودی
جعفر عظیم زاده را یکبار، آنهم فقط به مدت چند دقیقه دربند هشت زندان اوین دیدم. در هجدهمین روز از سومین اعتصاب غذای خود بودم و دادیار ناظر بر زندان به بند هشت آمده بود و با زندانیان سیاسی این بند سرگرم گفتوگو بود. در ادامه مرا هم از بند هفت خواسته بود و ضمن شنیدن حرفها و خواستههایم و اعلام اینکه کاری از دستش بر نمیآید، تقاضا میکرد که به اعتصاب غذا پایان دهم.
در پایان این گفتوگوی بینتیجه، از وی خواستم که اجازه دهد چند دقیقهای با زندانیان سیاسی و صنفی بند هشت که پشت در منتظرم بودند گفتوگویی داشته باشم. ایشان هم پذیرفت و فرصتی پیش آمد تا با دوستانی که خیلیهایشان را نمیشناختم و بعضاً فقط اسمشان را شنیده بودم روبرو شوم. البته همکارانم، اسماعیل عبدی، رسول بداقی و علیرضا هاشمی هم در جمع آنان بودند.
اکثریت این دوستان و یا بهتر است بگویم تمامی آنهایی که با آنها به گفتوگو پرداختم بهشدت نگران سلامتیم بودند و درخواست داشتند که به اعتصاب غذایم پایان دهم.
یکی از کسانی که بیش از همه نگران بود و از من میخواست راههای دیگری برای پی گیری خواستهها و بیان اعتراضاتم به احکام ناعادلانه پیدا کنم، جعفر بود. نگاه دلسوزانهی او به موضوع و بیان صادقانهی درخواستش برای شکستن اعتصاب غذا، مرا به شدت مجذوب وی کرده بود اما از آن جا که بر ادامهی راه مصمم بودم نتوانستم به درخواست او و سایر دوستان پاسخ مثبت دهم.
به هر حال چند روز بعد، دادستانی، با قول مساعد برای پی گیری پروندهام، مرا روانهی منزل کرد و متعاقب آن در سی و دو مرخصی بودم و بحث اعادهی دادرسی را پی گیری میکردم.
چند ماهی از آن دیدار گذشت و همزمان با اعتصاب غذای اخیر، تعداد زیادی از دوستانی که آن روز مرا از اعتصاب غذا نهی میکردند، دست به اعتصاب غذا زدند که در بین آنها نام جعفر عظیم زاده نیز به چشم میخورد.
اینکه چرا و چگونه فرد یا افرای به این نتیجه میرسند که دست به این عمل خطرناک بزنند را فقط خود اعتصابکننده میتواند توضیح دهد و چهبسا شرایطی پیش میآید که برخی از افراد علیرغم تمامی دلایل و استدلالهایی که برای نفی این عمل دارند مجبور به انتخاب این راه میشوند، یعنی به مرحلهای میرسند که احساس میکنند تمامی راههای رساندن پیام و یا رسیدن به نتیجه به رویشان بستهشده و بالاجبار به این روش پناه اینکه چرا و چگونه فرد یا افرای به این نتیجه میرسند که دست به این عمل خطرناک بزنند را فقط خود اعتصابکننده میتواند توضیح دهد و چهبسا شرایطی پیش میآید که برخی از افراد علیرغم تمامی دلایل و استدلالهایی که برای نفی این عمل دارند مجبور به انتخاب این راه میشوند، یعنی به مرحلهای میرسند که احساس میکنند تمامی راههای رساندن پیام و یا رسیدن به نتیجه به رویشان بسته شده و بالاجبار به این روش پناه میبرند.
افرادی مانند جعفر عظیم زاده، کبودوند و دیگران نیز قطعاً همین مسیر را طی کردهاند و پس از روزها و ساعت ها کلنجار رفتن با خود و بررسی فواید و ضررهای کار، تن به این انتخاب دادهاند.
با این اوصاف و علی رغم همهی نظرات موافق و مخالفی که در باب اعتصاب غذا وجود دارد و بدون لحاظ کردن جنبههای مختلف قضیه که خود نیاز به نگارش مقالاتی مستقل، انتقادی و تحلیلی دارد، معتقدم وظیفهی تکتک انسانهایی که نظارهگر ماجرا هستند، حمایت بی قید و شرط از شخص اعتصابکننده در زمان اعتصاب غذا و تلاش برای انتقال پیام وی و جلب رضایت مسئولان مربوطه برای حل مشکلات اعتصابکننده است. رفتاری که در چنین شرایطی، یعنی زمانی که مشاهده میکنیم جان انسانی درخطراست بهطور کاملاً طبیعی از همنوعان انتظارمی رود.
یادم هست، وقتیکه حسین رونقی ملکی در اعتصاب غذا بود و وضعیتش به مرز بحران رسیده بود، حتی برخی زندانیان مالی، که بعضاً به دلیل اختلافات سیاسی در جبهه ی مخالف او قرار داشتند نیز نتوانستند نسبت به سرنوشتش بیتفاوت باشند و با امضای نامهای در حمایت از او، خواستار رسیدگی به وضعیتش شده بودند.
با این اوصاف، در حال حاضر بیش از سی و هفت روز از اعتصاب غذای جعفر عظیم زاده میگذرد، یعنی جعفر تاکنون خود را از خوردن حداقل صد وعدهی غذایی محروم کرده است و این یعنی نگرانی، نگرانی برای بروز و وقوع یک فاجعه که هرلحظه ممکن است اتفاق بیفتد. امروز جان امثال عظیم زاده و کبودوند و … بهشدت در معرض خطر است. انسانهایی که نه مرتکب جنایتی شدهاند و نه حق مظلومی را ضایع کردهاند و شاید تنها جرمشان این باشد که نتوانستند یا نخواستند نسبت به آن چه در اطرافشان میگذرد بیتفاوت باشند.
به عقیدهی حقیر، وظیفهی انسانی هر فردی است که از تمام توان خود برای نجات انسانی دیگر که در معرض مرگ و خسارت است استفاده نماید.
در این راه، رایزنی با مسئولان، بهویژه مسئولان دادستانی و نمایندگان مجلس نیز بهعنوان یک گزینهی تأثیرگذار در کنار سایر گزینهها، هرگز نباید نادیده گرفته شود. در خاتمه به مسئولان قضایی و امنیتی نیز یادآوری میکنم که ایجاد فضای امنیتی برای فعالیتهای صنفی و مدنی و سوق دادن فعالان اجتماعی محکوم به احکام سنگین به سمت تصمیمات خطرناکی چون اعتصاب غذا، ممکن است عواقب بسیار خطرناک و جبرانناپذیری برای فرد و جامعه به همراه داشته باشد که قطعاً باتدبیر و مدارا میتوان مانع از بروز این خسارتها شد.
—
0 نظر