١٧سالِ تمام از بازداشت سعيدم ميگذرد و بازگويىِ ماجراى بازداشتش و تلاشها و پيگيريهاى نافرجام من در طول اين هفده سال تكرار مكررات است كه به آن نخواهم پرداخت. ٢٣سال براى به ثمر نشستن ميوه باغ زندگيم تلاش كردم و ١٧سال براى گرفتن جوابِ تنها يك سؤال"سعيد من كجاست؟!!"چهل سالِ تمام از زندگىِ ٥٨ ساله ام را خون دل خوردم بدون هيچ نتيجه اى.و امروز تنها يك متهم هستم...
هفدهمين سال فقدان سعيد بر من سخت گذشت، خيلى سخت.
طىِ سال گذشته شاهد اولين واكنش رسمى و علنىِ مسئولان به ماجراى سعيد بودم كه پاسخ غيرمنطقىِ معاون اول قوه قضايه" كه بازداشت سعيد را كتمان كردند و ادعا كردند سعيد را كه به همراهِ دوستش شهرام زنجانى بازداشت شد، مفقود شده اند و مثل هزاران نفر كه روزانه در اين مملكت مفقود ميشوند، لزومأ سياسى نبوده و نمى توان گفت توسط حكومت دستگير شده اند"سخت دلگير و متعجبم كرد... حتى اگر تماسهاى مسئولان از زندان اوين و تماس خود سعيد را هم در نظر نگيريم!!! نه فقط من و خانواده ام، كه بعضى همسايه ها هم شاهدِ بازداشت سعيد به همراه دوستش بوده اند. اصلأ منطقى نيست كه دو جوان در يك زمان هردو باهم توسط مامورانِ حكومتى دستگير شوند و هر دو باهم مفقود!!!
آقاى اژه اى از من سند و مدرك خواستند براى اثبات دستگيرىِ سعيد، براى من هيچ سند و مدركى مستدل تر از آنچه به دو چشم خود ديده ام نيست.
آقايان براى زخم زدن به دلِ پاره پاره من فقط به اين موضوع بسنده نكردند.
طىِ سال گذشته از بازداشتى هاى سياسى كسانى بودند كه بعد از آزادى حامل پيامهايى براى من بودند كه شنيدنشان داغ روى داغِ ١٧ساله ام گذاشت. فيلمهايى به دوستان نشان داده بودند از جريانِ بازجويى هاى همسرم كه توأم با انواع فشار و تهديد به دستگيرى افراد خانواده و غيره بوده است كه به گفته ى دوستان بطور بريده بريده و گزينشى از صحبتهاى همسرم بوده است و همچنين فيلمهاى متعددى از ملاقاتهاى من و پدر سعيد با مامورين سپاه در بازداشتگاه ٢/الف كه همه در زمانها و مكانهاى متفاوت بمنظور دلجويى و رسيدگى به پرونده ى سعيد ترتيب داده شده بود كه نميدانم شايد روشِ دلجويىِ آقايان فيلمبردارى مخفيانه از صحبتهاى ما بوده است!!! نميدانم اين فيلمها كه دوستان تعدادِ كمى از بسيارش را ديده اند به چه منظورى گرفته شده است ولى هر دليلى داشته باشد اصلأ اخلاقى و انسانى نيست...
بزرگترين دليلى كه دلم را شكست و مرا واداشت به نوشتنِ اين دردنامه اين بود كه بعد از ١٧سال مسئوليت ناپذيرى، امروز آقايان مرا متهم كرده اند به دروغگويى!!! از دوستان شنيدم كه گفته اند خانواده ى زينالى دروغگويند. سعيد اصلأ دانشجو نبوده و با توجه به كارتٍ پايان خدمتش آخرين مدرك تحصيلى اش سوم راهنمايى بوده است.
اگر كمى جانب انصاف را نگه داشته باشيم مى پذيريم كه حتى همين حالا هم هستند والدينى كه كوچكترين اطلاعى از وضعيت تحصيلىِ فرزندشان ندارند چه رسد به قريب به دو دهه ى پيش كه اين مقوله امرى عادى و همگانى تر بود. آن سالها من حتى نميدانستم كه سعيد درگير سياست شده است. فقط اوراق مكاتبه اى اش با دانشگاه را ديده بودم، كه به لطف آقايان امروز مثل خيلى از وسايل و مدارك سعيد و حتى خودش مفقود شده اند. دليلِ اينكه من گفته ام سعيد دانشجو بوده، نه فقط اين، كه شهادت برخى از دوستانى كه آنروزها براى ابراز همدردى و دلجويى به ما سر ميزدند و از خاطرات و قرار ملاقاتهاى مكررشان با سعيد در دانشگاه برايم ميگفتند هم بوده است. حتى يكى از اساتيد دانشگاه ميگفت كه سعيد يكى از دوست داشتنى ترين بچه هاى كلاسِ من بود. مهمتر از تمامِ اين دلايل براى من صحبتهاى آقاى خوئينى ها، نماينده ى وقتِ مجلس بود كه بعد از گرفتن وكالتنامه از من گفتند كه دانشجويانِ بازداشتى در زندانِ توحيد بودند و حالا مدتيست كه به زندانِ اوين منتقل شده اند. اسمِ پسر شما هم جزوِ اين ليست هست، ما قرار است از زندان ديدن كنيم، موضوعِ شما را هم پيگيرى خواهيم كرد.
حق ميدهم كه آقايان مثلِ خودِ من از سرِ درمانگى به هر ريسمانى چنگ بياندازند. ولى دروغگو خواندنِ من با اين دلايلِ پيش پا افتاده و بى اهميت،كه چيزى نيست جز خط زدن صورتِ مسئله، بشدت از انصاف بدور است كه نميدانم اصلأ آقايان دارند يا نه!!!
دوستى ميگفت براى اثباتِ اين امر به وزارت علوم مراجعه كنم و ببينم كه اسم سعيد به عنوانِ دانشجو در كدام دانشگاه ثبت شده است.
متأسفانه همانطور كه اگر همين الان هم قبرى به من بدهند و بگويند سعيد را آنجا دفن كرده اند، به دليلِ عدمِ اعتمادم به اين حكومت، شك دارم كه جسمِ سعيد من در آنجا مدفون باشد، به همان دليل به وزارت علوم هم اعتماد نخواهم كرد. زيرا تمام اين ارگان ها تحتِ لواى اين حكومت مشغول به خدمت هستند.
جواب اين سوال كه سعيد دانشجو بوده يا نه را فقط يك نفر ميتواند بدهد، آن هم خودِ سعيد است. سعيدم را به من برگردانيد تا بپرسم دانشجو بوده يا من به درستى متهم شده ام به دروغگويى.
در اين ١٧سال صبر و تحمل را بخوبى آموخته ام.من يك مادرم و با اتكا به قدرت مادرانه ام در اين راه از پا نخواهم نشست و تا احقاقِ حقم خاموش نخواهم شد.
اكرم نقابى
تيرماه ٩٥
0 نظر