سرگذشت حلقۀ ازدواجمان

برگرفته از وبلاگ سال های تندباد و صفحه فیسبوک عدالت برای ایران


موقع دستگيري ما حلقۀ عباس دستش نبود. پس از اينكه من از زندان آمدم در سالگرد ازدواجمان كه ١٤ ارديبهشت ١٣٦٦ مي شد. در اصفهان دادم به يك طلا فروشي درون حلقه بنويسد بياد ١٤ ارديبهشت ١٣٦٢ سال ازدواجمان و توسط دخترم بهاره حلقه را به دست عباس رساندم. دفعه بعد كه ازش پرسيدم حلقه را نشانم داد و گفت: گشاد شده و دورش را نخ پيچيده بود. پس از كشتار زندانيان دو تا ساك از عباس به پدرش داده بودند. وقتي مراسم عباس تمام شد من از خواهرش پرسيدم كه درون ساك عباس را گشتيد؟! حلقه ي ازدواجمان نبود؟! گفت: گشتم. غير از لباس ها و تعداد عكس چيز ديگري نبود. خواستم كه خودم بگردم و در آن گشتن تعداد شعر از عباس كه جاسازي كرده بود و حلقه ازدواجمان را پيدا كردم. هنوز آن حلقه را با همان نخي كه خود عباس دورش پيچيده است حفظ كرده ام گاهي براي چند دقيقه دستم مي كنم با همان نخ هنوز براي من گشاد است. نگه اش داشتم كه بعدها بدهم به پسرم بيژن…… از انسان خوش تيپ و قدبلند و خوش اخلاق و نابغه كه وقتي از در تو مي آمد هيكلش قاب در را پُر مي كرد و چشمان روشنش برق ميزد و مي خنديد به من فقط دو تا ساك پس دادند! نمي دانم به چه تيري كشتندش؟! دانستن و دادخواهي حق من است. حق ماست. من خيلي دلم مي خواست كه ببينم وقتي موهاي بناگوش عباس سفيد مي شد او چه قيافه اي پيدا مي كرد؟ دلم خيلي چيزهاي ساده ي ديگر مي خواهد، قدم زدن در زير باران، گوش دادن به صداي باران وقتي كه روي برگهاي درشت انجير مي باريد و عباس دوست داشت به اين صدا گوش كند. و خيلي چيزهاي ساده ي ديگر كه حالا همه حسرت هاي عظيمي شده اند. من نمي توانم فراموش كنم.هر کس مي تواند فراموش كند، فراموش كند! اما آيا مي توانيد تضمين كند كه زخمهاي هنوز خون چكان را ناديده گرفتن مي تواند از تكرار اين گونه جنايات جلوگيري كند؟ آيا مي توان بر بيداد سي و چندساله چشم بست و عدالت و آزادي و دمكراسي بنا كرد؟
بانو صابری
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید