روایت یکی از خانواده‌های خاوران از جنایت‌های حکومت و ایستادگی خانواده‌ها


اواسط شهریور سال 60 بود، پنج شنبه‌ای با دو ماشین داشتیم به خاوران می‌رفتیم تا ساعتی پیش عزیزان‌مان و در جمع خانواده‌های داغ دیده باشیم.
از میدان افسریه، بعد از مشیریه که به سمت خاوران حرکت کردیم( آن موقع هنوز افسریه به صورت اتوبان نبود و این قسمت را سه راه افسریه می‌گفتند)، توجه‌ام به یک ماشین پیکان سفید رنگ جلب شد که پنج مرد داخل آن نشسته بودند و افراد کنار درب‌ها، هر کدام یک لوله فلزی در دست داشتند و نزدیک ما حرکت می‌کردند و ما موضوع را با بقیه در میان گذاشتیم.

به سه راهی خاور شهر رسیدیم و دیدم کنار جاده ماشین یکی از خانواده‌ها توقف کرده و شیشه‌های ماشین خرد شده و سرنشین‌های ماشین که از خانواده‌ها بودند، کنار جاده داشتند خرده شیشه‌ها را از لباس‌های خود تکان می‌دادند. به محض این که ما توقف کردیم، آن ماشین پیکان هم توقف کرد و گفت اینجا نیست، جلوتر بیایید و حرکت کرد. ابتدا فکر کردیم تصادف کرده‌اند، پیاده شدیم و علت را پرسیدیم گفتند تازه سر مزار عزیزان‌مان نشسته بودیم که یک دفعه چماقداران  از پشت دیوار باغ هندوها سرازیر شدند و به خانواده‌ها حمله کردند و ما موفق شدیم خودمان را به ماشین برسانیم، ولی آن‌ها توانستند شیشه‌های ماشین را خرد کنند. آن زمان هنوز خاوران بدون حصار بود و در نتیجه امکان فرار زیاد بود و گفتند که به سمت تپه‌های شمالی فرار کردند.

ماشین دیگر که مادرم نیز داخل آن بود، متوجه توقف ما نشدند و رد شدند و وقتی به سر خیابان لپه زنک رسیدند، (آن موقع خاوران به خاتون آباد معروف بود) تازه متوجه قضیه شدند و دیدند پاسداران در جلوی مزار عزیزان‌مان مشغول تیراندازی هستند.
آن روز بسیاری از خانواده‌ها توسط چماقداران آسیب دیدند و زخمی شدند، از جمله زنده یاد آقای رضازاده که با پای شکسته در حالی که همسرش کمکش می‌کرد، سر خیابان لپه زنک آمده بودند و مادرم سوارشان می‌کنند و به بیمارستان می‌رسانند.
آن روز ماشین آقای رضازاده و خیلی از خانواده‌هایی که موفق به فرار نشدند، خرد شد و بعد از این اتفاق تا دو سه ماه خانواده‌ها به صورت پراکنده و در روزهای متفاوت برای سر مزار عزیزان‌شان حاضر می‌شدند تا کم کم همدیگر را یافته و جمعه‌ها در خاوران بودند.

هر بار که به آن جا می‌رفتیم، چند گور آماده دفن را می‌دیدیم که هفته بعد پر شده بود و خانواده‌ای با قامت استوار و چشمانی خون بار و خشم فرو خفته به جمع‌مان می‌پیوستند. با وجود تهدیدها و حضور همیشگی ماموران مسلح و گاهی تیراندازی هوایی و زمینی، خانواده‌ها هر جمعه در خاوران جمع می‌شدند.

تا این که تابستان سال 67 از راه رسید، پس از پذیرش قطع نامه و پایان جنگ و برای اختناق بیشتر و جلوگیری از مطالبات بر حق مردم، درب زندان‌ها را بستند و خانواده‌ها بی‌خبر از عزیزان در بندشان بودند. تاریخ خاوران این بار شاهد خون بار ترین کشتار دسته جمعی عزیزانی شد که طبق قوانین این حکومت و توسط حاکمان شرعی آن محاکمه شده و حکم گرفته بودند و سال‌های زیادی از حکم‌شان را گذرانده بودند یا حکمشان پایان یافته بود و برای پنهان کردن ابعاد این جنایت در طول چند هفته متوالی کانال‌هایی در ابعاد تقریبی شش متر در یک و نیم متری در عمق حدود یک و نیم متر کنده و پر می‌شد. بسیاری از خانواده‌ها شاهد کنده و پر شدن دو کانال در ضلع جنوب شرقی خاوران بوده‌اند، من خود نیز شاهد کنده و پر شدن این دو کانال بودم و دیدیم که خانواده‌های خاوران بزرگ تر و وسیع و جهانی تر شدند.

یادشان گرامی و پرچم خونین پیراهن‌شان در اهتزار باد

یکی از خانواده‌های خاوران

یکم شهریور 1395
Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید