رامین پوراندرجانی پزشک جوانی بود که خدمت
سربازیش را در بهداری بازداشتگاه کهریزک میگذراند. وی شاهدی بر شکنجه شدگان و
کشته شدههای این زندان مخوف بود که پس از تعطیلی این مکان در آبان 88 به طرز
مشکوکی به قتل رسید.
آمران جنایت، قصههای بسیاری طرح کردند؛ نخست
گفتند او سکته کرده، به والدینش خبر تصادف وی را دادند، احمدی مقدم گفت که خودکشی
کرده و در نهایت پزشکی قانونی اعلام کرد که در اثر
مسمومیت دارویی فوت کرده است.
رامین موظف میشود هفتهای یک بار به کهریزک
برود.(در مجموع چهار بار به آن جا اعزام میشود) او امیرجوادی فر را در حالت
نابینایی میبیند و محسن روح الامینی در شرف مرگ بوده است. مادر رامین با پدر
محسن روح الامینی تماس میگیرد و میگوید پسر شما قبل از مرگ توسط پسر من معاینه
شده و جان فرزند من به علت بیان حقایقی در مورد شکنجه و مرگ پسر شما در خطر است،
اما رژیم میخواهد او را مقصر جلوه دهد.
پس از کشته شدن محمد کامرانی، محسن روح
الامینی، رامین قهرمانی و امیر جوادی فر، سعید مرتضوی او را به دفترش احضار میکند
و از رامین میخواهد شهادت بدهد که این افراد در اثر مننژیت مرده اند و شکنجه نشده
اند، اما رامین از امضای آن برگه خودداری میکند. او با کمیته پیگیری حوادث بعد از
انتخابات نیز دیداری داشته است. نمایندگان مجلس نیز ادعای سعید مرتضوی را در مورد
مننژیت رد کردند: "عواملی چون مکان نامناسب، ضعف امور بهداشتی، تغذیه
نامناسب، گرما و فقدان کولر، ضرب و شتم و بی توجهی به بازداشت شدگان باعث جان دادن
آنان بوده است و اساساً مسئله مننژیت رد شده است".
زمانی نمی گذرد که پای رادان و
مرتضوی و احمدی مقدم و چند تن از نمایندههای مجلس و شکنجه گران حکومتی به
میان میاید و سناریو سازی آغاز میشود. رامین را به دادگاه میکشانند و
وی را متهم میکنند که مسئول مرگ تعدادی از بازداشت شدگان کهریزک است و کیفر
خواستی نیز برای وی تنظیم میکنند. رامین لیستها و مدارک زیادی از نقش
فرماندهان ناجا داشت که برای نیروی انتظامی بسیار سنگین بود. او از گونیهای سفید
که بازداشتیها را درون آن قرار میدادند گفته بود و کشتن او برای جنایت پیشگان
ضروری بود.
رامین صادقانه میگوید که نسخههایی در
بازداشتگاه کهریزک دارد که نشان میدهد وی بیماران را به بیمارستان برای مداوا میفرستاده
است، اما مسئولان نمی گذارند او به کهریزک برود و مدارک را بیاورد تا اتهام
ساخته و پرداخته برای خود را برملا کند، اما پس از قتل او قرار منع تعقیب صادر میشود.
او را میکشند تا افشاگری نکند و مرتضویها به حیات ننگین خود ادامه
دهند. آنها رامین را تهدید کرده بودند که چنانچه از کسانی که در کهریزک رفت
و آمد میکنند نام ببرد، با او شدیداً برخورد میکنند.
سرانجام برای از بین بردن شاهد، پزشک
جوان قربانی میشود تا حقیقت به محاق برود. جسد دکتر پوراندرجانی را به خانواده
تحویل ندادند و نیروی انتظامی مخفیانه او
را دفن کرد. پدر رامین میگوید: "چهره پسرم را حتا بعد از مرگ هم ندیدیم، ما
بیچاره شدیم".
جان باخته دیگر، دکتر عبدالرضا سودبخش است.
وی رئیس درمانگاه عفونی بیمارستان امام خمینی و کارشناس پزشکی قانونی بود. دکتر
سودبخش بازداشت شدگان کهریزک را هنگام زنده بودن آنها بارها معاینه کرده بود
و حتا جسدهای شان پس از مرگ را و از آن پس او مادام آشفته و نگران بود. وی نیز
مانند دکتر پوراندرجانی تحت فشار شدید بود تا بنویسد که کشته شدهها در
اثر مننژیت فوت کرده اند، اما او نیز از انجام این کار سر باز زد. دکتر از شکنجه و
آزار جنسی بازداشت شدگان برای فرزندش حرف زده بود و از این بابت بسیار آشفته و به
هم ریخته بود.
دکتر سودبخش تصمیم داشت برای دیدن
پسرش به آمریکا برود، اما شب قبل از پروازش هنگام خروج از مطب اش در بلوار کشاورز،
در شهریور سال 89 دو موتورسیکلت با چهار سوار او را ترور کردند. کمتر از ده دقیقه
بعد از شلیک گلوله، تعداد زیادی مأمور در محل حاضر شدند و پس از آن
نیز ماهها مطب وی را پلمپ کردند. فرزندش میگوید: "آنها مدارکی را که
لازم داشتند از مطب پدرم برداشتند."
تصور نیروی انتظامی بر این بود که چون
دکتر سودبخش عازم خارج از کشور است، ممکن است اطلاعات مربوط به کهریزک را با
خود ببرد و جنایاتِ زندان کهریزک را در سطح بینالمللی افشا کند و قتل
او با هدف جلوگیری از این افشاگری انجام شد. نیروی انتظامی
بلافاصله هرگونه ارتباط وی با پرونده کهریزک را رد کرد که با اعتراضات مکرر
خانواده دکتر سودبخش مواجه گردید.
روز پزشک را در حالی پشت سر میگذاریم
که شاهد برخوردهای غیرمسئولانه و به شدت مادی برخی از پزشکان در ایران میباشیم.
جا دارد در کنار بزرگ مردانی همچون دکتر رامین پوراندرجانی و دکتر عبدالرضا سودبخش
که بر انسانیت و پاک زیستن پا میفشردند تا جز حقیقت چیزی نگویند، پزشکان بی
تعهد به خود آیند و زندگی انسانها را قربانی سودجویی خویش نکنند.
مریم سامانی
2 شهریور 1395
0 نظر