برگرفته از سایت شهروند
سپتامبر 1, 2016
کیوان سلطانی
زمانی که قانونمداری دولتمدار با قانونگریزی شهروند و یا گروهی از شهروندان تاخت زده می شود، بایستی فاتحه حقوق انسان را به مثابه یک امر غیر قابل مذاکره خواند، زیرا مجری قانون و گزمه های داروغه همیشه می توانند این توجیه را مستمسک سازند که آن شهروندان ابتدا قانون را شکستند و ما هم مجبور شدیم برای صیانت از قانون و یا امنیت، خاطی را از میان برداریم!
انتشار فایل صوتی آیت الله منتظری، و برخورد “اغیار” به آزادی های دمکراتیک و مدنی!
نقدی بر پاره ای از واکنش ها به اعدامها، و اما و اگرهای مدعیان قانونمداری!
ضرورت برگزاری یادمان کشتارهای دهه ی شصت بر محور دادخواهی
ما برای جلوگیری تکرار کشتار دگراندیشان به جرم آزاداندیشی و دگرخواهی است که دادخواهی می کنیم.تا زمانی که روال به منوال کشتار و قلع و قمع آزاداندیشی است و عسس های گشت و مراقبت در کوچه های باور مردم پرسه میزنند، تازمانی که گزمه های حکومت ستار بهشتی را به جرم نوشتن و قلم زنی، وجودش را به مقراض می چینند، هرگونه صحبت راندن از بخشیدن جز تیز کردن شمشیرِمیرغضب معنائی ندارد
بیست و هشت سال از آن تابستان ِ داغی که تریلی های یخچالدار جنازه ی زندانیان سیاسی را شبانه از میدانک های دار خفیه در پشت زندانها به قبرستانهای خاوران، بهشت زهرا و دیگر گورستانهای شهرستانهای ایران می بردند، می گذرد!
در این مدت پروتکل سکوت به تمام رعایت شده بود، کسی از این جنایت حرفی نمیزد! کسی نمی بایست پرده دری کند و یا از جرم آنها بپرسد، بنیان قضائی این تصمیم های بی دلیل و از نظر نظام هم عجولانه را به چالش بکشد! آخر مگر نه این که جمهوری اسلامیشان با ترفند ِولایت فقیه برای اولین بار به قدرت رسیده بود، و لابد بایستی به خوشنامی و رعایت عدل و انصاف متصف می گردید تا دیگر “مللِ مسلمان” هم به تقلیدشان چنین ارتکابی بکنند؟ا سران جمهوری اسلامی سکوت پیشه کرده بودند.
باری، نوار صحبتهای آقای منتظری با اعضای هیئت مرگ در منزل ایشان در فضای مجازی توسط فرزند ایشان منتشر می شود، اعضای ارکستر همسرایان ناهمآهنگ سکوت، اما به یکباره به ایجاد ولوله و جنجال می پردازند! اغلب البته در محکومیت این فاشگوئی روزه ی سکوتِ خود را می شکنند، اما کسانی که تا دیروز از ارکان و اجزاء نظام بوده اند، هرچند به شجاعتِ آقای منتظری زبان می گشایند، اغلب به دلیل سکوت نزدیک به 3 دهه ی خود نمی پردازند!
به نقل از ترجمه ی آزادی که الف بامداد از شاعر آلمانی مارگوت بیکل ارائه داده، می نویسم که: “گاه آنچه انسان را به حقیقت می رساند، خود از حقیقت عاریست”؛ و این حقیقت است که دست و پا انگاری ندارد، اما در درازنای زمان به اثبات خویش می کوشد.
جمهوری اسلامی به ذات خود عاری از حقیقت است، اما امروز مصطفی پورمحمدی عضو هیئت مرگ، در جواب علی مطهری کزو می پرسد آیا حکم اما به درستی اجرا شد؟ وی در پاسخ می گوید که درس اش را از امام گرفته ست و در زمینِِ حریف و قواعد بازی دیگران بازی نمی کند، البته در نهایت می گوید به آن احکام اعدامی که صادرکرده، مفتخر است! و پس این حقیقت را به اثبات می رساند.
کسی از این گول بپرسد که چرا چنین برگ زرینی را آنقدر محتاطانه مخفی کرده بود؟ همین دیروز بود که در صحن مجلس تقاضای رأی اعتماد کردی، چرا آن روز از این افتخار نگفتی؟
واقعیت این است که هم مصطفی پورمحمدی، که در سن بیست سالگی به قاضیِ شرع مسجد سلیمان برگزیده شد و در بندر عباس و مشهد در کشتار مردم تبحر یافته، و در سن بیست و شش سالگی، صدور حکم دهها اعدام در کارنامه ی کشتارش داشت، و در سال 67 که با فتوای روح الله خمینی به عضویت هیئت مرگ برگمارده شده بود؛ و هم سایرین دست اندرکار نیک می دانستند، که این مأموریتشان بایستی مخفی بماند، چرا که خلاف ادعای ِ مسخرهِ ی سردار نقدی، با هیچ عرف و قانونی هرچند آبکی و جابرانه هم جور در نمی آمد، زندانیان سیاسی ی که هنوز از دم تیغ نگذشته بودند، به جرم خواندن نشریه، عضویت در سازمان و هواداری تشکیلاتی چون سازمان مجاهدین و یا سازمانهای چپ، و یا حتی داشتن قبض پرداخت کمک مالی در این نظام رحمانی به چندین سال زندان محکوم شده بودند، بدون رعایت اصول دادرسی عادلانه، بدون داشتن حق وکیل، حق ارائه ی دفاعیه حقوقی، حق ملاقات با خویشان، حق برخورداری از حقوقی که مشمول یک زندانی سیاسی است، به زندان افتاده، و در محاکماتی که قاضی و دادستان یک نفر بوده و خود نیز بازجوئی و تحقیق در مورد پرونده را اداره کرده است، به مدتی زندان محکوم شده اند.
جمهوری اسلامی دستگیر شده گان تظاهرات مسلحانه ی مجاهدین در 5 مهرِ 1360 را همان هفته اعدام کرد. کسانی که در کردستان با اتهام مسلحانه دستگیر می شدند، هیچ وقت پرونده شان به تهران نمی رسید و به تعبیر شرعی اسلام، دادرسی و بررسی و حکم اعدام حتی قبل از اطلاع خانواده ها از دستگیری اجرا می شد؛ پس زندانیانی به دلایل صرفن داشتن عقیده و مرامی مخالف نظام حاکم دستگیر شده و در بیدادگاهها محکوم شناخته شده، و حکمی برای آنان صادر شده است!
سال 67 رسیده است، زندانیان به خط شده اند، از مدتها قبل پرونده ی آنان مرتب شده است، چپ ها را از مجاهدین جداکرده اند، سرموضع ها را از تواب ها، ملاقا تها را قطع و خانواد ه ها را که دیگر روز و هفته شماری برای آزادیِ عزیزانشان شروع کرده اند، به تشویش و اضطراب انداخته اند و به گفته ی آقای منتظری، امثال احمد خمینی که برای از بین بردنِ باقی زندانیان سیاسی که هنوز جانشان ستانده نشده، برای یک همه کشی، و تابستانکُشی آماده کرده اند.
قطار جنگِ خانمانسوز ایران و عراق، به ایستگاه آخرش می رسد، خمینی مجبور به پذیرشِ قطعنامه ی 598 می شود؛ جنگی که خمینی نعمت اش نامیده بود، دیگر نمی تواند وجود داشته باشد، دیگر نمی توان به شیوه ی این 8 سال، کمبودها را و گرانی و فقرِ دامنگیر را، نبود نان و بنشن را، و خفه کردنِ صدای اعتراض مردم را با مُهر توجیهی “جنگ است و ابرقدرت ها این وضعیت را به ما تحمیل کرده اند” را حواله ی هر صدای اعتراضی کرد!
سازمان مجاهدین خلق ایران که نیروهای سیاسی و نظامی خو د را در عراق مستقر کرده بود، با تحلیل از ضعف و فتور در بدنه ی دفاعی ارتش ایران، بعد از حمله های نسبتن موفق قبلی چون آفتاب و ..، در حمله ای که به نام فروغ جاویدان نامگذاری کرده بودند، به قصد”فتح کرمانشاه و حرکت به طرف تهران” شروع می کنند، که موفق نیست و با کشته شدن تعداد نسبتن وسیعی از اعضا، و هوادارانش دست به عقب نشینی می زنند، این حمله ی نافرجام ظاهرن هیمه ی کافی برای آتشی که سیداحمد خمینی و همفکرانش در حاکمیت که در اندیشه ی نابودسازی و قتل عام وسیع مخالفان بودند، تا داعیه مخالفت علیه جانشین غائی آقایش را همان دم درحجله از بین ببرد، فراهم کرد.
به گفته آقای منتظری، آنها موفق به گرفتن فتوای قتل عام از خمینی می شوند، و آن فتوا دستور عمل هیئت مرگی می شود، که شبح اش چندماهی در زندان ها بر سر زندانیان مقاوم می گشت!
آن چه در آن چندهفته گذشت را زندانیان جان بدربرده با مستندسازی خاطرات زندان نوشته اند، و سخنران برنامه ی یادمان امسال تورنتو، مهدی اصلانی در کتاب کلاغ و گلِ سرخ اش به تفصیل آورده است. تقریبن جزئیات آن کشتارها در دو دهه ای که ما برای جلوگیری از رخداد فراموشی نسبت به این کشتارها، به یادمان آن ها دست می زنیم و یا دادخواهی مستمر و وقفه ناپذیر مادران خاوران را برمی تابانیم، در وجدان عدالت طلب انسانی پژواک یافته و در انکسار آینه های متقاطع همبستگی جهانی متکثر شده و نیازی به شرح و تفصیل در این مقال ندارد.
ما اکنون در 28 امین سالگشت آن کشتار هستیم، کشتاری که تا زمان دادگاه نمادین ایران تریبونال در سال 2012، حتی یک نفر از دست اندرکاران رژیم از آن نامی نبرده بود. مادران مقاوم خاوران، در هر تابستان و هر نوروز و هرگاه و ناگاه خود را به خاوران و بهشت زهرا می رساندند و بیداد آن تابستان را دادخواهی می کردند. مأموران رژیم سعی می کردند برای مادران ایجاد مزاحمت کنند، زمانی در صدد تخریب خاوران بر آمدند ولی با مقاومت مادران خاوران مواجه شدند. کتابِ خاطرات آقای منتظری چاپ می شود، اما به علت روشن سیطره ی سانسور به وسعت و دامنه ئی درخور به سمع توده های زیادی از مردم در درون ایران نرسید، اما همین هم باعث نشد که سروشاخ های متعین حاکمیت، چه در جریان به اصطلاح اصلاح طلب و یا اصولگرایان ِ بی اصول گامی در جهت برائت خود از این کشتار بکنند، چون ممکن نبود که بتوانند در عاطفه ی زخم خورده ی جامعه مخاطبی پیدا کنند که ادعایشان را خریدار باشد!
تصمیم انتشار نوار ملاقات آقای منتظری با اعضای هیئتِ مرگ، در بازه ی زمانی ئی که سوشیال مدیا و امکانات ارتباط مجازی در حد قابل توجهی در ایران همه گیر شده، بخشی از هیئت حاکمه ایران را غافلگیر و مستأصل کرده، و سراسیمه به واکنش های زنجیره ای کرده و دستپاچه وار بدون آن که بتوانند دیگر انکار کنند، هرکسی سعی می کند حساب خود را جدا کند، کسانی بختِ خود را به بیت امام گره زدند، عده ئی از روی تجاهل به آن افتخار می کنند، و معدودی آن تصمیم خمینی را بیمه کننده ی نظام خواندند. بعضی از اصلاح طلبان رانده از مدار قدرت، ضمن فاصله گیری خود از کشتارگران و بیدادورزان آن تابستان داغ، ضمن برائت خود، با صف کشی علیه سازمان مجاهدین خلق ایران، به توجیه اسیرکشی و مجاهدکشی آن تابستان می پردازند!
مصطفی تاجزاده، که خود مدتی را در زندان خلیفه و محتسبانش سرکرده است، ضمن پوزشخواهی از خانواده ی چپ هائی که در آن تابستان به دار آویخته شدند، و تقاضایش از علی خامنه ای برای “ایجاد تفاهم ملی”، مورد نیاز جناح حزبیش تا همچنان در کنف حمایتِ دولت تدبیر و امید بماند، از بازمانده گان اعدام شده گان چپ می خواهد به شیوه ی نلسون ماندلا، فراموش نکنند، اما ببخشند!
مصطفی تاجزاده، طبعن پیام دادخواهی مادران خاوران را نشنیده ست، حاشا که از ضرورت و بایدهای ایجابی و سلبی دادخواهی نیز غافل است! نه مادران خاوران که پیگیر قتل عزیزانشان برای بیش از سه دهه بوده اند، و نه مائی که در خارج از ایران صدای آنان را بازتابانده ایم و دادخواهی را درفش فعالیت های خود کرده ایم، حجت بر انتقام و قصاص نداریم، که مخالفت یاران ما بر حاکمیت قوانینی چون قصاص بر سرنوشت حقوقی مردم، آن عزیزان را با چالش زندان رفتن روبه رو کرد.
افزون برآن ما برای جلوگیری تکرار کشتار دگراندیشان به جرم آزاداندیشی و دگرخواهی است که دادخواهی می کنیم. لاجرم تا زمانی که روال به منوال کشتار و قلع و قمع آزاداندیشی است و عسس های گشت و مراقبت در کوچه های باور مردم پرسه می زنند، تازمانی که گزمه های حکومت ستار بهشتی را به جرم نوشتن و قلم زنی، وجودش را به مقراض می چینند، هرگونه صحبت راندن از بخشیدن جز تیز کردن شمشیرِمیرغضب معنائی ندارد. وانگهی نلسون ماندلا نیز نه در زمانی که سرنیزه ی سربازان حکومت پرتوریا در سفیدی چشمان جوانان سیاهپوست در شهرکهای آفریقای جنوبی، منعکس می شد، و سیاست های نژادمحورانه، سیاست روز افریقای سیاه بود، حرف از بخشش کرد، و نه زمانی که حاکمان افریقای جنوبی مجاب نشده بودند که از سیاستهای تباه کننده و سرکوبگرانه نژادی فاصله گیرند، از توده های رنجدیده افریقای جنوبی خواست که برای ایجاد زنده گی بر محور سیاست آشتی ملی، بایستی بیاموزند که در حالی که این شکنج سالیان را هماره یاد بدارند، اما بتوانند برای وصال همزیستی مسالمت آمیز پدیدآورنده گان آن فجایع را ببخشند!
اما مشکل تاجزاده و طیف ِهمفکرانش فقط این نیست که پارامترهای دادخواهی و هنگامه ی بخشش را درک نمی کنند، بلکه آن ها از یک بحران معرفتی رنج می برند! این بلیه شامل عده ی بیشتری از کنشگران اجتماعی، و از جمله بعض آنان که ماسکِ خبرنگار و آکادمیسین، و گاه حتی مدافع حقوق بشر هم می زنند، ولی با آوازی ناهنجار در مقابل حقوق به رسمیت شناخته شده، منعطف به منشور و میثاقهای انسانی گروکشی می کنند، می شود! در مثل، تاجزاده ی زندانی دیروز و کرسی سوار دیروز قدرت، می گوید حاضر نیست کشتن هزاران اسیر مجاهد در تابستان 1367 را آنهم به آن شیوه شنیع تفتیش عقاید محکوم کند، مادران هزاران مجاهدی که منتظر آزادی فرزند بودند ولی ساک لباس ها را تحویلشان دادند، را شایسته ی پوزشخواهی غیرصمیمانه ای که برای کشته شده گان ِ چپ ابراز کردند، نمی داند. و یا “دکتر محمد سهیمی”، که با عنوان کرسی خطابهِ ی آکادمیک و در گزاره بی در و پیکر گویا نیوز، کشتارهای کردستان را با توجیه فعالیت های مسلحانه ی سازمان های سیاسی کردستان در دهه های ماضی، توجیه کرده و واکنش خشن و قهری و نظامی دولت را که در آن بسیاران غیر نظامی کشتار می شوند را غیر قابل اجتناب می داند! این اغتشاش و کج فهمی- با دریافتی خوشبینانه البته- به شدت مسری شده است!
آنان به جای این که دولت و دولت ها را در حد اعتبار حقوقی شان مکلف به رعایت حقوق حقه شهروندان بدانند، و مترصد این که در همه جا و همه حال حتی در مقابل اقدامات مشخصی که شهروندی و یا گروهی از شهروندان، قوانین مصوب کشور خاص را به تفسیر قانونگذار و تشخیص مجری آن زیرپا گذاشته باشند، این وظیفه ی دولت مدرن است که از حقوق غیر قابل انقضا و انقصال “شهروند و یا شهرمندان خاطی” نیز صیانت به عمل آورد.
این اغتشاش فکری، البته زمانی مغالطه آمیز می شود که با بن مایه ی تحلیلی سرکوبگران همسان و همساز می شود. آنها نیز نفی نکاتی از دیدگاه و یا عملکردِ سازمان و یا جریانی که به کشتار ِاعضاء و یا هوادارانشان در توجیه بی قانونی ی بیدادی که روا داشته اند را با آگراندیسمان برای توجیه تاریخی این اقدام سرکوبگرانه ی خود طرح می کنند!
به دیگر سخن، زمانی که قانونمداری دولتمدار با قانونگریزی شهروند و یا گروهی از شهروندان تاخت زده می شود، بایستی فاتحه حقوق انسان را به مثابه یک امر غیر قابل مذاکره خواند، زیرا مجری قانون و گزمه های داروغه همیشه می توانند این توجیه را مستمسک سازند که آن شهروندان ابتدا قانون را شکستند و ما هم مجبور شدیم برای صیانت از قانون و یا امنیت، خاطی را از میان برداریم!
آنچه در عرصه و رشد این گیج سری جلوه می کند، مدافعان حقوق بشر، خارج از حیطه ی عاطفه سیاسی و یا اجتماعی و حزبی گروهی خود، و فارغ از آن چه که امروز در مورد سیاست های امروزین سازمان مجاهدین خلق می اندیشند، بایستی یکصدا و بی تعلل، این کشتار را محکوم کرده و خواهان محاکمه ی آمرین این جنایت باشند، کمتر از این، یعنی توجیه جنایت و یعنی سهیم بودن در خود جنایت!
اینجا حتی بحث با ناپیگیرانی که در لغو حکم اعدام اهتمام نمی ورزند نیست! رک و راست، بحث با کسانی است که دوغ و دوشاب را قاطی می کنند. مجاهدینی در بند بودند که احکامی از بیدادگاه های خود حکومت داشته اند، در سال پایانه ی جنگ، حاکمیت اقدام به قلع و قمع همان زندانیانی می کند که سالیان سال است از دریافت حکم ناعادلانه ای که به آنان داده و سال ها عمر به زندان حکومت می فروشند و منتظر آزادی خود هستند که با مادران و خانواده های خود متحد شوند، می پردازد! کجای این معادله گنگ است که محکومیت آن را هر انسان و جریان و نحله فکری با بانگ رسا در مجامع و منابر اعلام نکند؟
حالیا، شما که نشان مدافع حقوق بشر هم به سینه ی خود الصاق می کنید، لابد می دانید که همان منشور حقوق بشری که از آن دم میزنید، حق شورش و طغیان علیه حکومت های مستبد و فراقانونی را به عنوان حق طبیعی شهروندان و یا گروهی از آنان به رسمیت شناخته است؟ شما اگر برای ساقط کردنِ حکومتِ به تعبیر منتظری خونریز و سفاک جمهوری اسلامی دست به سلاح نبرده و اصولن کاری نمی کنید، حداقل به حداقل های دفاع از حقوق اساسی انسان که در مخاطراتی چون جنگ و در گیری های جناحی به خطر می افتند، پایبند باشید!
ضرورت برپائی یادمان های کشتار دهه ی شصت و سایر کشتارها و از جمله کشتارهای اوائل انقلاب از آنسو برجسته می شودکه بر این ایلغاری که بر تبار انسان می رود، نظر کرد و برای جلوگیری از تکرار و تدوام آن کوشید. هستند هنوز کسانی که اعدام را از نتایج مبارزه ی طبقاتی می دانند، و ما را به پیوستن به مبارزات گروهی که خود در آن ساعی هستند، فرا می خوانند، تا در برقراری جامعه ایده آلی که در آن کسی به خاطر عقیده اش اعدام نشود، سهیم شویم. ضمن ارزش گذاری به کوشش هائی که برای ایجاد جوامع انسانی با اهداف متعالی تعریف می شوند، ما این دو کوشش را نافی همدیگر نمی دانیم، اما ایقان داریم که برای آن که حاکمین آینده را متقاعد سازیم که جنایت بدون عقوبت نمی تواند وجود داشته باشد، بایستی امروز دادخواه جنایات دیروز و امروز حاکمان فعلی باشیم! و ضرورت برقرارساختن دادگاه های بررسی نقض حقوق انسانی و مجازات پایمال کنندهگان این حقوق در این است که مردم را در مبارزه برای تأمین حقوق خویش مختار و توانمند سازیم که هیچ حاکمی بدون دغدغه به سرکوب نپردازد.
دادخواهی حق مسلم خانواده ها و بازمانده گان زندانیان سیاسی است و تا مجازات آمرین و عاملین کشتارهای زندانیان سیاسی، از بازتاباندن این خواست انسانی آنان کوتاه نخواهیم آمد!
ما این هفته، شنبه سوم سپتامبر را در تدوام برنامه های دادخواهی محور یادمان کشتارهای دهه خونین شصت، میزبان شما خواهیم بود.
در برنامه ی امسال: مهدی اصلانی، زندانی دهه ی 60 و بازماندهی کشتار ِتابستان 67، آخرین اثر از کارهای مربوط به زندان خود، که با سامان دهی ایشان، به چاپ و نشر مجموعه ای نادر از خطنگارهای زندان، و شامل نامه های زندان، نوشته ها، عکس های کارهای دستی زندانیان، حاصل یادگارهای زندانیان عقیدتی از زندانیان مجاهد، کمونیست، بهائی، و زندانیانی که به جرم داشتن مشاغل دولتی در رژیم پیشین ایران، چون فرخرو پارسا وزیر آموزش و پرورش در کابینه هویدا، و سایرینی دیگر، با چاپ نفیس در مجموعه ای که باید در کتابخانه هر خانواده زندانی سیاسی باشد رونمائی خواهد شد!
در این برنامه ی یادمان همچنین، شیرین مهربد، زندانی دههی شصت و فعال و کوشاگر جنبش دادخواهی به یاد یاران زندانی و اعدامی اش ترانه و سرودخوانی خواهد کرد. موسیقی آمریکای لاتین، جائی که در درگیری با رژیم های مستبد و خونریز، و جنبشهای دادخواهی درازآهنگشان، شوربختانه همسرنوشتان ما به حساب می آیند، شور مبارزاتی را برای ما به ارمغان خواهد آورد! حسین افصحی تئاترگونه ی “بوتهی گلِ سرخ” را به یاد یاران اعدامی، اجرا خواهد کرد، و پیام مادران و خانواده های اعدامی به مراسم یادمان را خواهیم شنید!
با ما و همراه ما در این برنامه ی یادمان باشید!
0 نظر