دیگر داشت دیر میشد و بایستی کاری میکردیم. گروههایی از
جمعهای مادران پارک لاله و مادرانه و یاران زندانیان در بند، تصمیم گرفتیم برنامهای
برای اعتراض به وضعیت زندانیان در حال اعتصاب غذا بگذاریم که هر چه زودتر از این
وضعیت بحرانی خلاصی یابند. تعدادی از دوستان با هم وعده کردیم که برای حمایت از آرش و گلرخ و دیگر
زندانیان در حال اعتصاب غذا، به زندان اوین برویم.
ساعت
9 صبح آنجا بودیم. ما معترضان با انواع و اقسام دوربینها از همه طرف مورد توجه
مأموران حکومت قرار گرفتیم. ابر و باد و مه و ... دست به دست هم داده بودند که ایجاد
هراس کنند، ولی کسی را باکی نبود و تصویرهای در دست را به سوی رهگذران با ماشین میگرفتیم
و مردم نیز با دیدن تجمع ما، کمی مکث میکردند تا از موضوع باخبر شوند، برخی نیز
برای ما دست تکان میدادند، ولی با پرخاش ماموران، راه میافتادند و میرفتند.
پس
از حدود یک ساعت خواستند جمعیت را متفرق کنند، ولی ما به پیاده روی آن طرف پل
رفتیم، چندین لباس شخصی نیز عکسهای آرش را با خشونت از دست ما گرفته و پاره کردند
و ماژیکها را نیز از دست جوان ترها گرفتند، چون کف دستها مینوشتند «ما آرش و گلرخایم»
و رو به مردم میگرفتند.
نوریزاد
که تا آن موقع آرام و بی صدا قدم میزد، گفت برادرهای نیروی انتظامی خیلی عزیزند،
با آنها همکاری کنیم و خوشحالیم که لباس شخصیهای بداخلاق نیستند، ولی تعداد
زیادی لباس شخصی اطراف ما بودند و معلوم نبود از چه نهادی هستند. خانمی فریاد زد،
پس عکسهای ما را چه کسی قاپید و پاره کرد؟! سپس از پیاده رو به سمت بزرگراه چمران
هل داده شدیم و راه پیمایی ما شروع شد.
یکی
از مادران به یکی از لباس شخصیها گفت:" آن جا افراد زیادی ما را نمیدیدند،
اما شما باعث شدید که ما به خیابان اصلی بیاییم. آن مامور جواب داد، نمیخواهد به
فکر ما باشید، مادری گفت قطعاً به فکر شما نیستم و به فکر آرش و دیگر زندانیان هستیم.
همین طور که جلو میرفتیم، شرایط خیلی بهتر شد، زیرا از زیر پل بیرون آمدیم و همه
کنجکاوانه نگاهمان میکردند، ولی خشونت ماموران هم بیشتر و بیشتر میشد. کمی
جلوتر که رفتیم، یک مینیبوس پر از دختر دبیرستاتی که از روی پل رد میشدند، به
محض دیدن ما، با فریاد گفتند « نترسید نترسید، ما همه با هم هستیم » که صدای خنده
و شادی همه بلند شد و آنها به جمعیت انرژی زیادی دادند. کفِ دستهایی که بر روی
آن نوشته بودیم « آرش و گلرخ » رو به خیابان و مردم بود و همه میدیدند و حاضران
فریاد میزدند، 71 روز است که در اعتصاب غذاست و اطلاع رسانی میکردند. نیروی
انتظامی در چند مورد حمله کرد تا جوانانی را دستگیر کند که با حمایت دیگران به شکل
" دوره کردن و در میان گرفتن آن فرد و در موردی با هو کردن و ولش کن، ولش کن
گفتن" باعث رهایی جوانها شدیم. رانندهی یک ماشین سواری که از روی پل رد می
شد، با دیدن ما پیاده شد که عکس بگیرد و نفهمیدیم از کجا ماموران آن بالا رفتند و دورهاش
کردند تا عکسهایی که گرفته را پاک کنند و همه با همدیگر شروع به هو کردن ماموران
کردیم و او را رها کردند.
در
ضمن راه پیمایی به سمت چمران، نوری زاد آزادانه از جمعیت فیلم میگرفت و گویی سرکردهی
لشگر است و ما سربازاناش، ایستاده بود و میگفت «بچهها بیایید، بیایید» و ما
معترضان از جلوی ایشان رد میشدیم و از ما فیلم برداری میکرد، جالب بود که ماموران
به فیلم برداری او کاری نداشتند و شاید هم بدشان نمیآمد که چهره همهی شرکت
کنندگان از نزدیک ثبت شود و اخبار هم از طریق ایشان با دوربینی با کیفیت خوب،
بلافاصله مخابره شود. در جلوی هتل اوین نیز عدهای را جمع کرد و گفت: "ما
کارمان را انجام دادیم، حالا عکس بگیریم و به خانههایمان برویم، هتل اوین هم که
پیداست." از آن جا جمعیت از همدیگر جدا شدند.
عدهای
که کم هم نبودیم، از کنار چمران به سمت جنوب حرکت کردیم. همه دستان نوشته شدهی خود
را رو به ماشینها گرفته بودیم و شعار میدادیم "زندانی سیاسی آزاد باید
گردد" و هیچ مأموری هم نبود. حدود نیم ساعت شعار دادیم که از نظر شکستن جو
سکوت، بسیار مثبت بود؛ مردم سرعت ماشینشان را کم کرده و با کنجکاوری بسیار ما را
تماشا میکردند.
پس
از عبور دو ماشین پلیس با بیسیم، بزرگترها به جوانها توصیه کردند که بیایید اوضاع
را کنترل کنیم و برویم که فرداها هم باشیم و بتوانیم بیاییم. یکی از مادران گفت چه
خوب است سوار اتوبوسهای بی آر تی شویم و اطلاع رسانی کنیم.
داخل
اتوبوس، یکی از زنان همراه دستش را رو به سمت خانمها گرفت و از اعتصاب غذای
71 روزهی آرش گفت. صدای پسرها نیز از قسمت آقایان شنیده میشد که از آرش میگفتند
و کمی بعد خطاب به ما زنان گفتند: "بچهها بچهها توی کلی از شبکهها عکسها
و فیلمهای ما را گذاشتهاند" و چقدر شاد بودند.
شب
از دیگر شرکت کنندگان در تجمع و گزارشهای رسیده خبردار شدیم که چند نفر را داخل
ماشین انداخته بودند که ببرند، ولی منصرف میشوند. برخی دیگر هم که به سوی اوین
بازگشته بودند، توانسته بودند مدارک دو جوان که ماموران گرفته بودند را پس بگیرند
و از بازداشت یکی دو نفر جلوگیری کنند و دیده بودند که دور تا دور زیر پل اوین، پر
از لباس شخصی و مامور بود و جلوی زندان اوین نیز چندین ماشین نیروی انتظامی توقف
کرده و در حال آماده باش بودند.
تعدادی
از ما معترضان و خانوادههای آسیب دیده سه شنبه، 14 دی، ساعت 10 صبح نیز با قرار
قبلی به جلوی زندان اوین رفتیم، اما مانع تجمعمان شدند و نمیگذاشتند که مثل روز
پیش حرکتی شکل بگیرد، ما را از این سو به آن سو میفرستادند و دور تا دور زیر پل
اوین پر از لباس شخصی بود. به هر گوشهای که میرفتیم، دو سه مامور لباس شخصی مانع
ایستادن ما و دیگران میشدند و هر کسی به سویی میرفت. برخی از آشنایان را میدیدیم
که با ماشین از جلوی ما رد میشدند، ولی آن جا توقف نمیکردند. بالاخره مجبور شدیم
به خانه بازگردیم و عصر خبردار شدیم که گلرخ از زندان آزاد شده است، ولی با مرخصی
4 روزه و مانده بودیم چرا؟ مگر قرار نبود که با توقف حکم بیرون بیاید تا دادرسی
دوباره شود! ولی خوشحال بودیم و شنیدیم که آرش نیز اعتصاباش را پایان داده است و
در بهداری به زیر سرم رفته است، هرچند قرار بود بلافاصله او را به بیمارستان منتقل
کنند. آخر شب نیز خبردار شدیم که تعدادی از شاگران محمدعلی طاهری نیز بدون هیچ قید
و شرطی از زندان آزاد شدهاند و خوشحال بودیم که شاید اعتراض ما در حمایت از
زندانیان سیاسی تاثیری در آزادی آنها داشته است و امیدواریم دیگر زندانیان در حال
اعتصاب غذا نیز به خواستههایشان برسند و سالم از زندان بیرون بیایند.
امروز
16 دیماه است، و آرش هنوز به بیمارستان منتقل نشده است و جان وی همچنان در خطر جدی
است. علی شریعتی نیز وضعیت خطرناکی دارد، سعید شیرزاد نیز سی روز است که لبانش را
دوخته و امید که دیگر ادامه ندهد. دیگر زندانیان در حال اعتصاب غذا در تهران و
شهرستانها نیز وضعیتی مشابه و خطرناک دارند و کارد به استخوانشان رسیده است. کاش
ما فعالان سیاسی و اجتماعی که بیرون از زندان هستیم، چارهای برای بهبود این وضعیت
بیابیم زیرا اعتصاب غذای نامحدود، آن هم فردی راه چارهی مناسبی برای رسیدن به
خواستههای زندانیان نیست و توان نیروهای فعال جنبش را روز به روز تحلیل میبرد و
تجربه نشان داده است که نتیجهی دلخواهی نیز به دست نیامده است.
مادران
پارک لاله ایران
16
دیماه 1395
0 نظر