هاشمی
رفسنجانی در زمان انقلاب روحانی 44-45 سالهای بود که سابقهی مبارزه و زندان
دوران شاه را داشت. در آن زمان وی علیرغم خاستگاه طبقاتی و اجتماعیاش، گاه مواضع
مخالف با طبقهی خود و به نفع لایههای پایینی جامعه یعنی کارگران و کشاورزان را
میگرفت، ولی این مواضع مقطعی و تنها برای آن بود تا نظر این لایهها را برای کسب
قدرت با خود همراه کنند.
این
مواضع پس از تثبیت قدرت روحانیون در حکومت، واژگونه شد و وضعیت کارگران و زحمتکشان
نه تنها بهتر نشد، بلکه فاجعه بار شد. آنها در ابتدا با شعار مبارزه با
امپریالیسم، توانستند بسیاری از نیروهای سیاسی را با خود همراه کنند و به منظور
تثبیت نظام، سرکوبها را آغاز کردند و اولین تظاهرات زنان علیه حجاب اجباری با
سرکوب گسترده گروههای به اصطلاح خودسر آغاز شد و در ادامه سرکوب تمامی مخالفان را
به اشکال مختلف و در تمامی عرصههای اقتصادی، فرهنگی و سیاسی و با خشونت تمام پی
گرفتند. پس از شروع جنگ ایران و عراق، با بهانهی جنگ، سرکوبها شدیدتر و رسیدگی
به وضعیت مزدبگیران بحرانیترشد. پس از پایان جنگ، حکومت با گرفتن وام از بانکهای
جهانی، خصوصی سازی را در دستور کار خود قرار داد و رفسنجانی مهرهای کلیدی برای به
اصطلاح راه اندازی چرخ تولید شد، ولی به جای دادن امکان به تولید کنندگان، قدرت
اقتصادی را به نیروهای نظامی داد و با ایجاد شرکتهایی توسط حلقه یاران و تقسیم
غنایم بین خانواده و هزار فامیل و حذف آزادی خواهان در زندانها، کنترل قدرت را در
دست گرفت و ایران را به ویرانهای بدل ساخت. سیاست رفسنجانی مانند بهمنی بود که بیکاری
و فقر و فحشا و قاچاق کالا و مواد مخدر و تبعیض و نابرابری و بی عدالتی را دو
چندان کرد و فقرا فقیرتر و ثروتمندان تروتمندتر شدند و دلال بازی و لابیگری در
قدرت به شدت رواج پیدا کرد. این سیاست همه چیز ما از تولید صنایع و کشاورزی و آب و
هوا و فرهنگ و هنر و موسیقی و سینما و تئاتر و ورزش و طبیعت و حوزهی سلامت را نابود
کرد و همه چیز تبدیل شد به پول، آن هم پولی که هر روز ارزشاش کمتر شد و تاب و
توان مردم را برای به دست آوردن آن گرفت و در این بین ارزشهای انسانی نیز روز به
روز کمرنگتر شد.
او
و همراهاناش برای پیشبرد منافع خود و ماندن در قدرت، از هر وسیله و نیرنگی استفاده
کردند، استفادهی ابزاری و موقعیتی از مردم چیزی نیست که بتوان آن را به راحتی
فراموش کرد، «هم سال 57 و هم زمان جنگ و هم سال 88 و هم برای انتخابات در دورههای
مختلف» و رفسنجانی یکی از عوامل اصلی کشتارهایی است که از ابتدای انقلاب آشکار و
غیرآشکار، فردی و گروهی، زنجیرهای و منقطع صورت گرفت تا صدای انقلابِ مردم ایران
را در گلو خفه کنند. او و همدستانش، در سرکوب مردم با هم متحد بودند و با استفاده
از تئوریهای ساخته و پرداختهشان، به وارونه کردن مفاهیم پرداختند، انقلابی را
ضدانقلاب جلوه دادند و بدین ترتیب مفهوم انقلابی را که با هزاران امید به فردایی
انسانی صورت گرفته بود، از معنا تهی کردند. آنها انقلابیون واقعی که خواهان جامعهای
دموکراتیک و آزادی اندیشه و بیان و برقراری عدالت بودند که هیچ کس نتواند از فرد
دیگری بهره کشی کند و همه در برابر قانونی عادلانه با هم برابر باشند را از همان
ابتدا سرکوب کردند و تمامی جناحهای حکومتی؛ از اصول گرا و اصلاح طلب و نیروهای
اعتدال، در این سیاست و ماندگاری حکومت اسلامی با هم متحد بوده و هستند و تنها
اختلافشان، سهم بری بیشتر از قدرت است.
اگر بخواهیم دربارهی نقش اکبر هاشمی رفسنجانی از زمانی که پا به عرصه سیاست
گذاشت تا برقراری و ماندگاری حکومت اسلامی بگوییم، باید کتابها بنویسیم، ولی برای
تاکیدی دوباره بر نقش او در سرکوب خواستههای دموکراتیک مردم و مبارزان و منتقدان
راه آزادی و عدالت و برای یادآوری فراموشکاران، خلاصهای از عملکرد او را پس از
انقلاب 57 تا به امروز تیتروار نشان میدهیم:
1-
کمک به تثبیت
جمهوری اسلامی و وارونه کردن خواستهای مردم از انقلاب که همانا کسب آزادی و
استقلال و رفع تبعیض و بهره کشی و برچیدن اشرافیگری بود،
2-
کمک موثر به تغيير
قانون اساسي و جايگزيني «ولايت مطلقه فقيه» به جاي «ولايت فقيه» که دیکتاتوری اسلامی
را کامل کرد،
3-
کمک موثر به سرکوب
گستردهی مردم در شهرهای مرزی کشور برای تثبیت قدرت سیاسی و کشتار مبارزان در
سنندج، گنبدکاووس، ترکمن صحرا و ... در سال 1358،
4-
کمک موثر به انقلاب
به اصطلاح فرهنگی و بخوان حذف مخالفان؛ زمانی که او در دانشگاه تبریز
سخنرانی کرد و مورد اعتراض دانشجویان قرار گرفت، کمی پس از آن، در اردیبهشت 59، انقلاب
فرهنگی آغاز شد. البته بیتردید این طرح از مدتها پیش طراحی شده بود که هم از
لحاظ فرهنگی قدرت حوزهها را بیشتر کنند و هم دانشگاهها را از وجود فعالان سیاسی
پاک کنند و بسیاری از بازداشتها از آن زمان شروع شد،
5-
کمک موثر به سرکوب و
بازداشت و اعدامهای گسترده مبارزان و منتقدان در دههی 60،
6-
کمک موثر به ترور
مبارازان و منتقدان در داخل و خارج از کشور،
7-
کمک موثر به ادامهی
جنگ خانمان سوز ایران و عراق و کشته و زخمی شدن تعداد زیادی از مردم پس از فتح
خرمشهر در خرداد 1361، برای منحرف کردن ذهن مردم از درخواستهای دموکراتیک در داخل
کشور و همسو ماندن با جمهوری اسلامی و نفوذ بیشتر بر منطقه و گسترش اسلام سیاسی به
سراسر دنیا،
8-
کمک موثر به حذف
مخالفان و به ویژه کشتار زندانیان سیاسی در تابستان سال 67، پس از پذیرش قطع نامه
598 و نوشیدن جام زهر رهبر وقت در 29 تیر 1367 و پایان جنگ ایران و عراق، طرحی که
به گفته شاهدان از سال 1366 با همیاری هاشمی رفسنجانی و احمد خمینی و دیگر دست
اندرکاران جمهوری اسلامی و دستور مستقیم آیت الله خمینی طراحی شده بود، پس از
پایان جنگ و به بهانه حملهی سازمان مجاهدین، از مرداد 1367 آغاز شد و در کمتر از
دو ماه حدود 4000 نفر از زندانیان سیاسی که حکم زندان داشتند، در دادگاههایی چند
دقیقهای و مخفی، بدون حضور وکیل و اطلاع خانوادهها و حتی خود زندانی از روند و
دلیل محاکمه مجدد، به مرگ محکوم و اعدام کردند و هنوز خانوادههای آنها نمیدانند
این زندانیان چرا و چگونه اعدام شدند و جنازههایشان کجا و چگونه مدفون شده
است.
9- کمک موثر به خصوصی سازیهای
دولتی و دادن قدرت اقتصادی به نهادهای نظامی و امنیتی سرکوبگر در دوران ریاست
جمهوری وی از ۱۲ مرداد
۱۳۶۸ تا ۱۲ مرداد ۱۳۷۶،
10- کمک موثر به ترور مخالفان در رستوران میکونوس در
برلین آلمان در تاریخ 17 سپتامبر 1992 برابر با 26 شهریور 1371 که تعدادی از
فعالان سیاسی کردستان به قتل رسیدند،
11- و دیگر مواردی همچون کمک احتمالی
به بمب گذاری مرکز همیاری یهودیان(آمیا) در آرژانتین در 18 ژوئیه 1994 برابر با 27
تیر 1373 که 85 کشته و 300 مجروح داشت.
مگر گماردن
افراد نظامی و امنیتی بدون داشتن تخصص و مسئولیت اجتماعی، در سمتهای کلیدی مانند
شهردار و وزیر کار و غیره نتیجهی سیاست سودجویانه و مصلحتی رفسنجانی و امثال او نیست؟
سیاستی که باعث شد احد و صمدها در میان زبالههای شهر جزغاله شوند و ساختمانهایی
چون پلاسکو، به دلیل نبود ایمن سازی محل کار و شاید هم به دلایل دیگر، به مخروبهای
تبدیل و زحمتکشانی چون آتش نشانها و بسیاری دگر، قربانی سودجویی دارندگان قدرت و
ثروت شوند؟
مگر در طی این سالها از این قبیل فجایع و قتلهای خاموش کم
داشتهایم؟ مرگها و بیماریهای ناشی از آلودگی هوا و تصادفات تا مرگهای ناشی از
حوادث محل کار و محل زندگی مردمی که از حداقلهای امکانات رفاهی و بهداشتی محروماند.
آیا تا به حال فکری به حال بهبود این شرایط کردهاند؟ یا به قول برخی از ما بهتران
«فعلا وقت این حرفها نیست و باید دولت اعتدال پابرجا و قدرتمند بماند و سیاست
تعدیل ساختاری دست پروردهی رفسنجانی را پیاده کند و برجام را به سرانجام برساند،
بالاخره اوضاع بهتر میشود، امنیت هم که داریم» واقعا راست می گویند امنیت از این
بیشتر! دیگر چه میخواهیم!؟ مرگ میخواهیم برویم سینهی قبرستان، حداقل آنجا که آباد
است و گور مُفت هم در اختیارمان میگذارند!!!
ما مادران پارک لاله ایران با تمامی آسیب دیدگان و زخم خوردگانِ دادخواه
همراهیم و تاسف میخوریم که چرا پس از نزدیک به 38 سال، هنوز نتوانستهایم عوامل
اصلی جنایت و خیانت به مردم را به پای میز محاکمه بکشانیم و مسئولان مستقیم این جنایتها
با مرگی ساده میمیرند و رازهای آن را با خود به گور میبرند. هرچند میدانیم که مسئولان
این جنایتها تنها به آنها که مُردند خلاصه نمیشود و همدستانی نیز داشته و
دارند و امیدواریم روزی بتوانیم این جنایتکاران را به پای میز محاکمه عادلانه و
علنی بکشانیم تا حقیقتِ سیاست وجودی آنها و چرایی و چگونگی این همه جنایت و پلیدی
کشف شود و بتوانیم فضایی ایجاد کنیم که به برقراری عدالت یاری رساند.
مادران پارک لاله ایران
4 بهمن 1395
0 نظر