پیام نسرین ستوده، وکیل و حقوقدان
دوستان، همراهان و هموطنان عزیزم!
فعالان حقوق بشر!
درودهای گرم مرا از ایران پذیرا باشید. ایرانی که دیماه سختی را پشت سر نهاد. دی ماهی که با اعتراضات گرسنگان آغاز شد، با اخبار زندانیانی که جان خود را از دست دادند ادامه یافت و اکنون به چشم های نگرانی تبدیل شده است که وضعیت بازداشت شدگانش را نظاره می کند.
اما پیش از تظاهرات همگانی، دختری که از حجاب اجباری به تنگ آمده بود و شال سفیدش را همچون پرچمی بر چوبی نهاد و با تکان دادن آن خواسته اش را آشکارا به نمایش گذاشت، خواسته ی هزاران زنی را بیان کرد که از اجبار به تنگ آمده بودند. اکنون اما ما از سرنوشت او بی خبریم. خبرها حاکی از بازداشت اوست، اما مسئولان رسمی هیچ اطلاعی به عموم نمی دهند.
تظاهرات دی ماه ایران، اعتراض زنان و مردانی بود که از فشار اقتصادی، فاصله ی طبقاتی، کنترل شبانه روزی، پرونده سازی های قضایی و فساد اداری به تنگ آمده بودند و خواهان حقوق اقتصادی از دست رفته شان بودند. «مرگ بر گرانی» یکی از صدها شعار گرسنگانی بود که روح شان عدالتی را می جست که آن را نمی یافت، برابری ای را طلب می کرد که از او و خواهران و برادرانش دریغ شده بود و نانی را جستجو می کرد که به جای نفت بر سر سفره ی کودکانش بگذارد.
با وجودی که اصل ۲۷ قانون اساسی و اعلامیه ی جهانی حقوق بشر این حق را به رسمیت شناخته است، این اجتماعات در اندک زمانی مورد هجوم قرار گرفتند و از ادامه ی تجمعات معترضان جلوگیری به عمل آمد. تعداد زیادی از معترضان مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، عده ی زیادی از آنان بازداشت و روانه ی زندان هایی شدند که جای کافی برای آن ها نداشت. داستان غم انگیز کشته شدن در حبس بارها در تاریخ سرزمین مان تکرار شده و هنوز هم قلب هایمان را می فشرد. جوانان مان در زندان هایی جان شان را از دست می دهند که به چشم های هشیارشان چشم بند می زنند، وجود کنجکاوشان را رو به دیوار می ایستانند یا می نشانند و از پشت سر به بازجویی از آن ها می پردازند. در چنین فضایی که حاکمان رسمی تمایل به اتاق های تاریک بازجویی دارند، تمایل به سلولی کردن زندگی یکایک ما دارند، تمایل به ابهام و ابهام و ابهام دارند، تنها یک چیز ما را از این کابوس، از این تونل تو در تو نجات می دهد. به روشنایی کشاندن آنچه اتفاق می افتد. بازگو کردن صادقانه ی واقعه با صدای بلند……
من ضمن همدردی با خانواده ی کشته شدگان و زندانیان به قضاوت طلبیدن افکار عمومی را آخرین راه حل برای مقابله با بی عدالتی ای می دانم که در دستگاه قضایی در جریان است و بر این مبنا توصیه ام به خانواده های زندانیان و کشته شدگان بیان صادقانه ی حادثه ای است که به ناگاه بر آن ها فرود آمده است.
ما حق داریم بدانیم دختر خیابان انقلاب کجاست؟ ماحق داریم بدانیم حقوق بازداشت شدگان و کشته شدگان چرا و چگونه نقض شده است؟
نسرین ستوده – بهمن ماه ۱۳۹۶
نسرین ستوده (بالا) ، منصوره
بهکیش، عباس امیرانتظام (پایین) و علیرضا ثقفی به ایرانیان خارج کشور پیام داده اند
پیام عباس امیرانتظام قدیمی ترین زندانی سیاسی در نظام جمهوری اسلامی
عزیزان هموطنم سلام، احتمالا مستحضر هستید که اینجانب چند سال اخیر را بر اساس گواهی پزشکان معالجم در خارج از زندان به سر برده و به صورت مرخصی استعلاجی در منزل به سر می برم بلکه بیماری های عدیده و و سنگینم تا حدی کنترل شود.
در آذر ماه سال جاری سی و هشتمین سال محکومیت ناروایم را با سربلندی پشت سر نهاده و برغم رنج و خستگی بسیار زیادی که متحمل گردیده ام، با رضامندی به سال های از دست رفته می نگرم. سال هایی که به لطف خداوند، توانستم برای اثبات بی گناهی خود جانانه ایستادگی کرده و برای حیثیت و حقانیت تمام انسان هایی که صرفا برای عقیده خود رنج زندان را تحمل کرده، و یا جان شیرین خود را از دست دادند، تا زندگی بهتری را ازآن آیندگان نمایند، فریادها برآورده و صدای دادخواهی خود و آنان را به گوش جهان و جهانیان برسانم.
حال این گوش ها تا چه حد شنوا بوده اند را فقط خود و خدای بزرگ می دانند. قریب به چهار دهه را نوشته ام و فریاد برآوردم و مبارزه کردم، و هرگز تا این لحظه در برابر ظلم و ناروایی سر فرود نیاورده ام؛ با وجودی که شاید تنها بیان دو عبارت که نشانگر ندامت و درخواست عفو بنده از حاکمان بود، می توانست درهای آزادی را به روی من مجددا گشوده و چشیدن طعم شیرین رهایی را برای من میسر گرداند!
خدا را شاکرم که به من صبر و قدرتی داد که تا امروز برای حقانیتم بایستم و مدعی باشم! مهر و محبت بی شائبه هموطنان قدرشناسم از پیر وجوان، چنان نیروی محرکه ای را برای من و همسرم فراهم آورد تا حتی چنین روزهای سخت بیماری را نیز با امیدواری سپری کنیم.
اما با اطمینان می توانم بگویم که در هیچ دوره ای به اندازه امروز مشوش و دل نگران نبوده ام.
آری من عباس امیرانتظام، قدیمی ترین، مقاوم ترین و مبارزترین زندانی سیاسی و اکنون به عنوان پدر معنوی جامعه نگران «فرزندانم» می باشم. من امروز تشویش آن دارم که باز چه عواقبی پس از حوادث اخیر در انتظار مام وطن است، لذا این بار می خواهم تقاضای خود را نه تنها نزد جوامع مدافع حقوق بشر مطرح نمایم، بلکه روی سخنم با مسئولان حکومتی است که عهده دار اخذ تصمیمات قضایی و امنیتی کشور هستند.
در دی ماه سال جاری جنبش هایی در سراسر ایران صورت گرفت که نشانگر نارضایتی مردم از شرایط زندگی روزمره شان بود. مردمی که از بطن جامعه برخاسته و به هیچ گروه و حزب و تشکل خاصی متعلق نبودند، اما آنها بدون شک فرزندان این آب و خاک بوده اند که از فرط درد و جفای روزگار به ضجه آمده و جان بر کف به خیابان ها آمدند تا شاید بتوانند خواسته های برحق خود را به گوش مسئولان مملکت برسانند.
مگر کودکی که گرسنه است یا دردی دارد، از طریق صدای گریه والدین خود را هوشیار و آگاه نمی گرداند؟
این انسان هایی که به خیابان آمدند، چگونه باید دردشان را فریاد می زدند، به کدامین طریق از کدامین رسانه باید رنجشان را بازگو می کردند، تا التیامی بر دردهایشان پیدا کنند؟!
پس چرا در چنین شرایطی بایستی آنان را با عناوین ناصواب مورد خطاب قرار داد؟این مردم نه خس و خاشاکند و نه اغتشاشگر. اینها مخرب هم نیستند، مگر از ثروت ملی چیزی برای تخریب باقی مانده است؟
عزیزان باور کنید برغم توصیه پزشکان معالج که باید از هرگونه تنش و استرس به دور نگه داشته شوم، دیدن و شنیدن اخبار این روزها، خواب را از چشمانم ربوده و اشک را از چشمانم جاری کرده است.
بنابراین بر خود واجب می دانم که در این برهه حساس، از همه وجدان های بیدار، قلب های تپنده، و گوش های شنوا تقاضا نمایم یاری نمایند تا تجربه تلخ دهه ۶۰ و متعاقبا وقایع سال های ۱۳۷۸ و ۱۳۸۸ تکرار نشود تا نقاط سیاه و پاک نشدنی بیشتری در تاریخ معاصر کشور ثبت نگردد.
این بار نه به عنوان مبارزی خستگی ناپذیر، بلکه به عنوان نماینده همه عزیزانی که مرا لایق دریافت چندین جایزه حقوق بشری دانستند، و به عنوان مدافع حقوق فردی انسانها، از همه دست اندرکاران تقاضا دارم تا فضای رعب و وحشت را پایان داده، دستگیری ها را متوقف نموده و «فرزندانمان» را از زندان ها و اماکن نامعلوم آزاد کنند.
بیایید به جای پاک کردن صورت مساله، به راه حل های ممکن بیندیشیم، فضایی را ایجاد کنیم تا مطالبات بر حق هموطنان با رعایت قوانین مدنی، مطرح گردند، مگر تا چه زمان با زدن افترا، توهین کردن و اعمال روش های بازدارنده غیر اصولی، سر را زیر برف کرده و از مواجهه با حقیقت فرار نمود.
آیا بهتر نیست با به کارگیری شجاعت اخلاقی بپذیریم که اشتباهاتی فاحش و غیرقابل جبران صورت گرفته که هزینه آن را آحاد این جامعه یک تنه پرداخته است؟ وقت آن فرا رسیده که دنبال راه حل گشت و بابت خسارات وارده از این ملت نجیب و بزرگوار و بخشنده دلجویی نمود.
اگر فرصتی باقی مانده باشد آن را در اکنون باید جست زیرا که فردا شاید آبستن حوادث ناگوارتری باشد. حوادثی که این بار قربانیان را گلچین نکرده و جامعه به یکباره نابود خواهد گردید.
آیا ما واقعا به دنبال وقوع چنین فاجعه ای هستیم؟ آیا باید ایران و ایرانی در انتظار چنین سرنوشتی باشد؟
عزیزان در شرایط بسیار حساسی به سر می بریم و ملتمان بیش از هر زمانی آسیب پذیرند. وقت آن فرا رسیده که عاقلانه گذشته را بازنگری کرده و فرصت تاریخی به خود آمدن را از دست ندهیم.
خداوندا به درگاهت شاکرم که اگر طی سالها مرا در شرایط دشوار و غیرقابل تصور قرار داده ای، اما قدرت و جسارت تحمل آن را نیز به من عطا فرمودی. امروز یک آرزو دارم که تا هستم مرا از آن محروم مگردان، و آن استمرار سربلندی ایران و ایرانیست، آرزو دارم که تمامیت وطنم ایران که تا آخرین نفس آن را ترک نخواهم کرد، همواره حفظ گردیده و به اعتبار هموطنانم در هر کجای گیتی که هستند، خدشه ای وارد نگردد.
پاینده باد ایران، مانا باد عزت نفس ایرانی و هموار باد راه آزادی و آزادگی
عباس امیرانتظام
تهران ۷ بهمن ۱۳۹۶
پیام منصوره بهکیش از کوشندگان جنبش زنان و نهاد مادران خاوران
در همین روزها، یعنی در دی ماه ۱۳۹۶، پس از خیزش مردم جان به لب رسیده از شرایط به غایت دشوار و نفس گیر زندگی در ایران، چهار هزار نفر از مردم معترض را بازداشت و تعدادی را در خیابان و تعدادی را در زندان ها با انواع شکنجه های فیزیکی و روحی کشتند. در همین روزها برخی از زندانیان را با احکام اعدام روبرو کردند، در همین روزها تعدادی از زندانیان سیاسی که مشغول گذراندن حکم ناعادلانه قبلی خود بودند را با پرونده سازی های جدید مورد تهدید قرار دادند و در همین روزها در ۱۳ دی ماه، دادگاه تجدید نظر اینجانب برگزار شد و با پرونده سازی جدید، ۱۱ سال و نیم حکم زندان برایم تدارک دیدند. با این خیال خام که گمان بردند با نشان دادن ضرب شستی دوباره و ایجاد رعب و وحشت، میتوانند مانند دهه ی شصت بگیرند و بزنند و بکشند و جامعه را در سکوتی مرگ بار فرو ببرند.
حاکمان فراموش کردهاند که زمانه عوض شده است و شرایط آنی نیست که در سالهای اول به قدرت رسیدن شان بود؛ زیرا نه حکومت آن پایگاه مردمی را دارد که بتواند با فریب و دروغ مردم را با خود همراه کند، نه معترضان گروههایی خاص از مردم هستند که بتوانند با سرکوب تعدادی، بقیه را ساکت کنند و نه زندگی مردم عادی جامعه این چنین به قهقرا رفته بود و تبعیض و بیعدالتی و اختلاف طبقاتی به حد نهایت رسیده بود و نه ارتباطات اینگونه بود که بتوانند بیعدالتی را در پستوی خانهها مخفی نگاه دارند.
حالا از یک طرف اقشار فرودست جامعه، بیعدالتی و نابرابری را تا مغز استخوان حس کردهاند و اغلب در تهیه نان شب و مخارج بیمارستان برای خانوادهشان درمانده اند، و از طرف دیگر شاهدند که تقسیم امکانات و تبعیض از زمین تا به آسمان است و در نتیجه دیگر چیزی برای از دست دادن ندارند و هر کدام نیز یک رسانه اند و هر جمع کوچکی و محله ای میتواند یک تشکل مستقل باشد.
حالا سی و نه سال از آن زمان گذشته است و مردم بیعدالتی و چپاول و آزادی کشی را با گوشت و پوست و استخوان شان لمس کردهاند و میدانند که دیگر نباید به هیچ کدام از جناح های قدرت دل بست، زیرا همهشان از یککاسه آش میخورند و امتحان خود را پس دادهاند و بر همگان روشن است که تنها برای حفظ قدرت شان مردم را فریب میدهند و سرکوب می کنند.
حالا مردم شریف و آزاده ایران فهمیده اند که تنها راه رهایی، ایجاد تشکل های مستقل و مبارزه پیگیرانه و قدرتمند شدن خودشان است.
بر ماست که در این راه دشوار، همراهانی فعال و پویا برای مبارزات مستقل و دلیرانه و دادخواهانه مردم ایران برای رهایی از استبداد باشیم و از هیچ کوششی برای آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی دریغ نورزیم.
رهایی را به دست خواهیم آورد، اگر همت کنیم.
منصوره بهکیش/ هشتم بهمن ۱۳۹۶
« گیرم که در باورتان به خاک نشسته ام
و ساقه های جوانم از ضربه های تبرهای تان زخم دار است
با ریشه چه می کنید؟
گیرم که بر سر این باغ بنشسته در کمین پرنده اید
پرواز را علامت ممنوع می زنید
با جوجه های نشسته در آشیان چه می کنید؟
گیرم که می کشید
گیرم که می برید
گیرم که می زنید
با رویش ناگزیر جوانه ها چه می کنید؟»
شعر از کتاب: از ارتفاع قله ی نام و ننگ – شهریار دادور
گزارش این برنامه را اینجا بخوانید
(Visited 1 times, 56 visits today)
0 نظر