کشتار ۶۷/ علیه فراموشی، علیه بیدادگری

برگرفته از سایت پیک ایران

پنجم شهريور ۱۳۹۷

کارزارهای دادخواهی و ضد خشونت از دل روشنگری و سوگواری زاده شده‌اند. بازماندگان و بستگان اعدام‌شدگان، در پاسداشت حق، آگاه کردن افکار عمومی و پاسخگویی متولیان کشتار از رنج‌ها گذر کرده، هزینه‌ داده‌ اما سکوت نکرده‌اند.

آیا پس از ۳۰ سال، اعدام‌ دسته‌جمعی زندانیان سیاسی به عنوان یک فاجعه در حافظه جمعی رسوب کرده و افکار عمومی از اهمیت و حساسیت موضوع آگاه شده است؟ چرا مسئله هنوز اولویت لازم را نیافته و خیلی‌ها آن را موضوعی مربوط به گذشته می‌دانند؟

چند تن از اعضای خانواده زندانیان جانباخته، کنشگران سیاسی و حقوق بشری، به پرسش‌های دویچه‌وله پاسخ داده‌اند.

محمود معمارنژاد – فعال حقوق بشر

الان به خاطر گسترش وسایل ارتباطی، مردم آگاه‌تر شده‌اند ولی با همه تلاش‌هایی که بازماندگان و به‌خصوص مادران انجام دادند، موضوع انعکاس عمومی زیادی نداشته است. این اطرافیان و فامیل، مادران و پدران و خواهران و همسران جانباختگان بوده‌اند که کوشیده‌اند موضوع به فراموشی سپرده نشود. این‌ها سرقافله روشنگری بوده‌اند.

علاوه بر خانواده‌ها، کسانی که به خارج از کشور مهاجرت کردند، آنها که کتاب‌های خاطرات نوشته‌اند و یادبودهای سالانه باعث شده که مسئله فراموش نشود. جریان مادران صلح و مادران پارک لاله‌ هم کمک شایانی به زنده نگهداشتن مسئله کرد اما موضوع بیشتر در جامعه روشنفکری و کنشگران حقوق بشر مطرح بوده و هست.

 متاسفانه بیشتر مادران فعال درگذشته‌اند و تنها مادر لطفی مانده است. این وظیفه بازماندگان را سنگین‌تر می‌کند. کسانی که می‌گویند ببخشید، در چنین جایگاهی نیستند. این خانواده‌های جانباختگان دهه ۶۰ و ۶۷ هستند که حق دارند در این زمینه حرف بزنند.

مادرانی که در رژیم سابق زندانی سیاسی داشتند و تحصیلکرده بودند، کمک بزرگی به هماهنگی و همبستگی خانواده‌ها کردند. مادر معینی، مادر لطفی یا مادر میلانی از جمله کسانی بودند که هم بینش و دید اجتماعی داشتند و هم تجربه فرزند زندانی در دو رژیم را.

وقتی می‌گویند هزاران اعدامی در خاوران هست درست نیست. اگر یک نفر اعدامی را شناسایی کنیم و دقیق بگوییم از نظر حقوقی مفیدتر است تا رقم کلی و بدون مشخصات بدهیم. وقتی گالیندوپل آمد ایران این خانواده‌ها بودند که اطلاعات زیادی به او دادند. نشریه داخلی به نام "بانگ رهایی" وجود داشت که از وضع زندانی‌ها اطلاع‌رسانی می‌کرد. به تدریج در بین خانواده‌ها تفکر ضد خشونت هم شکل گرفت چون اوایل از فرط اندوه آنها نیز آرزوی اعدام خیلی از مقامات جمهوری اسلامی را می‌کردند. الان همین خانواده‌ها پرچمدار جریان ضد اعدام هستند.

ایراندخت رضا‌زاده – خواهر جانباخته اعدامی

 برادرم داریوش۲۴ ساله و مهندس از دانشگاه تبریز بود. یکی از همسایه‌ها به ما خبر داد که در روزنامه اسمش را زده‌اند. مراجعه کردیم به بهشت زهرا که به ما گفتند در خاوران است. خانواده ما جزو اولین گروه‌هایی بود که خاوران را پیدا کرد. از همان سال ۱۳۶۰ زندانی‌های چپ اعدام شده را آنجا دفن می‌کردند. چقدر گشتیم تا پیدا کردیم.

اولین جمعه سال نو و اولین جمعه شهریور همه خانواده‌ها جمع می‌شدیم. گل می‌گرفتیم و می‌رفتیم خاوران. تا ده دوازده سال قبل کاری نداشتند و کنترل نمی‌کردند اما الان در را قفل کرده‌اند و سرایدار گذاشته‌اند.

همان اوایل یکی از روزهایی که رفته بودیم خاوران، پاسدارها حمله کردند. طوری حمله کردند که پای پدرم شکست و سقف ماشین‌اش پایین آمد و شیشه‌ها خرد شدند. موقع برگشتن سوار یک مینی‌بوس شدیم و نزدیک پست بازرسی پاسدارها که شدیم، راننده گفت سرتان را بیاورید پایین شما را نبینند. از جلوی آنها ما را رد کرد و کسی ما را ندید وگرنه می‌خواستند ما را دستگیر کنند.

بیشتر زندانیان چپ که در گوهردشت و اوین اعدام شدند در خاوران هستند. مجاهدها را به بهشت زهرا بردند.  تعدادی از زندانیان گمنام هم که اسم‌شان را نداده بودند، در بهشت زهرا هستند. خانواده‌ها، شب جمعه می‌رفتند بهشت‌زهرا و روز جمعه می‌رفتند خاوران. خیلی‌ها از شهرستان می‌آمدند و مهمان خانواده‌های ساکن تهران می‌شدند.

به تدریج در بین خانواده‌ها یک سازماندهی ایجاد شد. صندوق کمک مالی درست کردند. لیستی از بچه‌های جانباختگان تهیه شد و در طول سال دو مرتبه برای آنها لباس عید یا وسیله مدرسه خریداری می‌شد. بعضی از این بچه‌ها هم پدرشان اعدام شده بود هم مادرشان.

هیچ وقت فراموش نمی‌کنیم. احساسم مثل روز اول است. پدر و مادرها دارند می‌میرند. این برای ما وظیفه است که مانده‌ایم. آلمانی‌های اطراف من هیچ وقت دردم را نمی‌فهمند. وقتی تعریف می‌کنم فقط تکرار می‌کنند: باورنکردنی... غیرممکن... غیرممکن.

میلا مسافر، فعال سیاسی

به نظر من، هنوز حافظه جمعی شکل نگرفته و فاجعه نیز محدود به ۶۷ نیست بلکه از سال ۶۰ آغاز شد. هر مبارزه‌ای تا کنون صورت گرفته، علیه فراموشی بوده است. خانواده‌ها بوده‌اند که موضوع تخریب گورستان‌ها را اطلاع رسانی کرده‌‌اند اما بازماندگان برای رساندن صدای‌شان به دیگران، رسانه و تریبون ندارند. بدون رسانه‌ خانواده‌ها نمی‌توانند ارتباطی با جامعه داشته باشند. البته در مقطع ۸۸ تعداد کسانی که از خاوران بازدید می‌کردند خیلی زیاد شد اما بعد فروکش کرد.  

چیزی که  می‌تواند حافظه‌سازی کند مراسم خارج از کشور است. البته جمهوری اسلامی خیلی تلاش کرده با تبلیغات و ابزارها و رسانه‌هایی که دارد، مانع همبستگی افکار عمومی با جان باختگان و خانواده‌هایشان شود. 

یک مشکل دیگر این است که سازمان‌ها و جریان‌های حقوق بشری به صورت یک صنعت درگیر این مسئله شده‌اند. آنها به صورت نیابتی، نقش خانواده‌ها و بازماندگان را بر عهده گرفته‌اند و از اعدام شدگان قربانی ساخته‌اند. فکر می‌کنم دادخواهی کار خانواده‌ها و کار بازماندگان است. پروژه‌های حقوق بشری چندان تاثیرگذار نیستند. سازمان‌ها ماجرا را محکوم می‌کنند، بیانیه می‌دهند، تریبون‌هایی به راه می‌اندازند که روزی تمام می‌شود. 

فواد تابان - سردبیر سایت اخبار روز

 طبيعی است که بعد از ۳۰ سال بخش‌های بيشتری از جامعه ايران نسبت به اين جنايت آگاهی يافته‌اند. از اين نظر می‌توان گفت گام‌های بزرگی به جلو برداشته شده است. اين گامها در درجه اول محصول ايستادگی و مبارزه خانوادههای جان باختگان و نيز بخشی از نيروهای اپوزيسيون است. افشاگری‌هايی که از سوی آيت الله منتظری صورت گرفت نيز در گسترش اين آگاهی نقش داشت.

عليرغم همه اين تلاش‌ها، فاجعه کشتار زندانيان سياسی در سال ۶۷هنوز نه تنها در حافظه جمعی رسوب نکرده و به يک "آگاهی ملی" تبديل نشده است، بلکه ما بسيار از اين موقعيت فاصله داريم.

دليل اين امر به طور عمده به وضعيت اپوزيسيون رژيم اسلامی بر می‌گردد که بار اين وظيفه بر دوش اوست. طبعا انتظار نمی‌رود که هيچ کدام از جناح‌ها و دسته‌های حکومت در اين جهت قدمی بردارند، آنها مانع هستند و به هر شکلی می‌کوشند جامعه نسبت به اين جنايت حساس نشود. تلاش خانواده‌ها به جای خود لازم و مورد قدردانی است، اما آن نيرويی که بايد اين تلاش‌ها را بازتاب دهد و جامعه ايران و افکار عمومی جهانی را نسبت به اين موضوع آگاه سازد، در درجه اول نيروی اپوزيسيون است. اين نيرو به دليل پراکندگی و موقعيت ضعيفی که دارد نتوانسته است بيشتر از امکانات ناچيز خود قدمی در اين راه بر دارد.

در ميان بخش‌هايی از اين اپوزيسيون، موضوع اعدام‌های سال ۶۷ به يک تابع و عامل درجه دوم در مناسبات آن‌ها با اصلاح‌طلبان و کل حکومت تبديل شده است. آنها عامدانه به خاطر نزديک شدن به بخش‌هايی از حکومت از برجسته کردن اين جنايت احتراز می‌کنند. از جمله در جريان انتخابات دوره گذشته، وقتی که تعدادی از آمران اين جنايت کانديدای انتخابات خبرگان شدند، مورد پشتيانی اين بخش‌های اپوزيسيون قرار گرفتند. آن روزها، فرصتی فوق‌العاده بود برای افشاگری پيرامون اين موضوع و گسترش آگاهی جامعه نسبت به آن که در محاسبات سياسی پاره‌ای از بخش‌های اپوزيسيون از دست رفت. پيش از آن نيز از اين فرصت‌ها پيش آمده بود. مثلا وقتی که مصطفی پورمحمدی از عوامل درجه اول اين کشتار، وزير دادگستری دوره اول دولت روحانی شد و بخش مهمی از اپوزيسيون به جای به راه انداختن يک کارزار افشاکننده در جهت برکناری وی، بر آن انتخاب چشم بست. در دوره اخير نيز با انتخاب "آوايی" همين وضعيت تکرار شد.

تنها وقتی که اپوزيسيون در ايران قدرتمند شود و سياست متحد و قاطعانه‌ای در برابر حکومت و جنايت‌های آن در پيش بگيرد، می‌توان اميدوار بود که کشتارهای دهه ۶۰ و سال ۶۷به يکی از اولويت‌های سياست‌گذاری در ايران تبديل شود.

حسین باقرزاده - فعال سیاسی

برادر من جزو اعدامی‌های سال ۶۰ است و سال ۶۷ هم پسرعموهایم اعدام شدند. پدرها و مادرها رفته‌اند و بار دادخواهی و پیگیری بیشتر به دوش فرزندان و همسران، خواهران و برادران است. این فاجعه البته موضوعی ملی است و شخصی نیست. همه کسانی که با آزادی و حقوق بشر و دمکراسی سر و کار دارند باید اولویت مسئله را در نظر بگیرند. هرکس قربانی داده یا نداده، این فاجعه در جامعه ایران رخ داده و جامعه باید به آن رسیدگی کند. اگر دادخواهی نشود، زخمی خواهد بود که التیام نیافته است.

این فاجعه اوایل به خاطر فشارهای امنیتی و محدودیت‌های خبری، در جامعه ایران زیاد مطرح نبود. بعد از سندی که آقای منتظری در خاطراتش منتشر کرد که گفت اعدام‌ها به فرمان مستقیم آقای خمینی صورت گرفت و بعد از آن که دست اندرکاران مشخص شدند، حساسیت افکار عمومی جلب شد. در سال‌های اخیر موضوع با تلاش رسانه‌های خارج کشور و شبکه‌های اجتماعی بیشتر مطرح شده و مردم آگاه‌تر شده‌اند. فایل صوتی آقای منتظری هم خیلی به اشاعه موضوع کمک کرد.

نسل جدید و حافظه جمعی بیش از ده بیست سال قبل از موضوع خبر دارد اما با محاکمه عاملان هنوز فاصله داریم. وظیفه جامعه حقوق بشری و فعالان سیاسی است که موضوع زنده بماند و از خاطره‌ها نرود.

خدیجه مقدم - فعال جنبش مادران صلح

 در سال‌های اخیر بخش بزرگی از مردم ایران که اطلاعی از فاجعه ملی سال ۶۷ نداشتند،  از رویدادها و خشونت‌های دهه ۶۰ مطلع شده‌اند. در انتقال این اطلاعات، رسانه‌های ماهواره‌ای و مجازی یا خانواده‌ها و دادخواهان نقش بزرگی داشته‌اند. به جرات می‌توان گفت جنبشی به نام جنبش دادخواهی در ایران شکل گرفته که آغاز آن از حرکت‌های مادران و خانواده‌های خاوران است. آنان در زمانی که جو امنیتی خفقان‌آور بود، در داخل و در سطح بین‌المللی، افشاگری و روشنگری و دادخواهی کردند. آنها با وجود تهدیدهای امنیتی، با زنده نگه داشتن خاوران با برگزاری مراسم سالگرد علیه فراموشی تلاش کردند.

کمیته مادران کمپین یک میلیون امضا به دادخواهی برای بازداشتی‌های برابری‌خواه قد علم کرد وسپس، مادران صلح از حق همه زندانیان سیاسی ـ عقیدتی دفاع کردند. پس از جنبش سبز، پرچم دادخواهی گسترده‌تر شد. فراموش نمی‌کنم روزی را که با جمعی از فعالان حقوق زن و مادران صلح برای همدردی به منزل خانم میردامادی  رفته بودیم و من در آن مجلس از اعدام‌های دهه ۶۰ گفتم و این که ما در آن سال‌ها تنها بودیم ولی الان شما را تنها نمی‌گذاریم.

وقتی تعریف کردم که خیلی از خانواده‌ها به امید آزادی فرزندشان به زندان مراجعه کرده بودند اما ساک‌های بچه‌ها را تحویل گرفتند، بسیاری متاثر شدند. خانم میردامادی گفت ما اصلا از این وقایع اطلاع نداشتیم... این البته به نظر من عذر بدتر از گناه بود. در جنبش سبز پس از کشته شدن نداها و سهرابها باز این مادران بودند که پرچم دادخواهی را به دست گرفتند و اسم خودشان را مادران عزادار و سپس مادران پارک لاله گذاشتند.  پیوندی دادخواهانه بین مادران خاوران و مادران پارک لاله به وجود آمد و تعداد بیشتری از مردم از فاجعه ملی باخبر شدند.

خاطرم هست اولین مصاحبه زنده‌یاد مادر بهکیش در سایت "مادران پارک لاله" منتشر شد و آن موقع بسیاری از فعالان مدنی و سیاسی، از کشتار سال ۶۷ خبر نداشتند. به نظر من فجایعی که در عمر حکومت جمهوری اسلامی اتفاق افتاده فراموش نشدنی است و ادامه دارد. از این رو، برای جلوگیری از تکرار آنها باید بیشتر تلاش کرد. تا وقتی که آمران و عاملان این کشتارها محاکمه نشوند، این موضوع به روز هست.

متاسفانه چون مردم به طور مدام، شاهد کشته شدن عزیزان‌شان هستند، به نظر می‌رسد اولویت اول با آن محکوم به اعدام است که جان‌اش در خطر است و فعالان مدنی بیشتر علیه اعدام تلاش می کنند که این خود نیز بخشی از حرکت دادخواهی است که از ۳۰ سال پیش شروع شده است. ضمن اینکه با بی‌کفایتی مدیران نالایق، کشور در حالت بحرانی عجیبی قرار دارد. مشکل نان، مسکن، اشتغال، محیط زیست، برابری، آزادی و دموکراسی، هر روز حادتر می‌شود و طبعا اولویت مردم، تلاش برای زنده ماندن است.

حمید نوذری - کانون پناهندگان سیاسی برلین

به وضوح می‌شود گفت که کشتار سال ۶۷ در خارج از کشور و اپوزیسیون در تبعید به خاطره جمعی نسبتا محکمی تبدیل شده؛ هر چند هنوز هم آکتورهای اصلی مراسم، فعالان قدیمی‌تر جنبش اپوزیسیون هستند. نسل جدید فعالان سیاسی در تبعید گرچه از این واقعه مطلع هست ولی این مسئله جایگاهی در فعالیت‌های آنها ندارد.

در این زمینه، قطع رابطه نسل‌های سیاسی دخیل هست اما فعال سیاسی نسل جدید اگر به جریان اصلاح‌طلب نزدیک باشد اصلا نمی‌خواهد وارد موضوع شود چون باید تفکر سیاسی خودش را زیر سوال ببرد. اولویت جناح چپ فعالان جوان هم اصولا آرمان‌های‌ خودشان است.

 از وقتی ما فعالیت در کانون را شروع کردیم هدف مان این بود که این کشتار فراموش نشود و به‌خصوص به غیرایرانی‌ها انتقال یابد. در این زمینه موفق بودیم البته این روشنگری‌ها باعث نشده که جلوی قراردادهای سیاسی و روابط اقتصادی آلمان با جمهوری اسلامی گرفته شود اما به این موضوع در حد مسائل روز حقوق بشری توجه می‌کنند. این که برای فعالان خارج کشور، لغو شکنجه و اعدام و آزادی‌های سیاسی یک خواست جمعی شده، از اثرات کناری یادمان‌های ۶۷ است.
منبع: دویچه وله

Tags:

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید