برگرفته از سایت اخبار روز
خاوران تنها شد امروز دیگر خاوران "تن ها" تنهاتر شد. مادر فروغ خاوران هم رفت، مادری که در این سال های سخت بعد از ۶۷، سمبل خاوران بود همه دغدغه اش تنها نماندن آن "تن ها" و کشف حقایق بود هم، به دیاری دیگر، به سفری دائمی شتافت. امروز مام میهن عزادار مادر فروغ است، مادری که در عصر ما یگانه بود و یگانه خواهد ماند.
چند سال پیش فرزندان مادر فروغ تاجبخش، دختر و پسرش، در دیاری دور از ایران، گله مند از او میپرسند: مادر برای چه نمیآیی و به ما سر نمیزنی؟ مادر میگوید: «برخی مادران و دختران رفتهاند سفر، و برخی دیگر سفر دائمی. خاوران تنها میماند. مادران که هرساله مراسم عزیزانشان را زنده میکنند غصه میخورند، خاوران تنها میماند».
مادر فروغ! امروز خاوران دیگر تنهای تنها شده، دیگر شور و عشقت به ان خاک های خشک تفتیده نمی دمد. دیگر لبخند گرمت بر ان خاک نمی تابد. دیگر سرودی در کنار تو خوانده نخواهد شد و دیگر مسیر جاده افسریه تا خاوران، گل هایت را که به دلیل بسته بودن در خاوران بر جاده می فشاندی تا باد بویشان را به "تن ها" برساند، بر اسفالت های خیابان نخواهد دید.
دیگر این سوی مرز صدای شاد و پر امیدت را نخواهیم شنید: «خوب اینهمه اعدام برای چه بود؟ شکنجه و زندان چرا؟ اگر بچههای ما زنده بودند اینهمه آدمهای خوب، دکتر مهندسهای خوب برای ایران زنده بودند» و یا که گله مند باشی که چرا باز: «زندانها، قزل قلعه را میدان تره بار کردند، کمیته مشترک را موزه و مجسمه صفرخان را آنجا گذاشتند. قصر را بستند. اما هنوز گوهردشت و اوین باز است و هنوز و هنوز زندان میسازند؟! چرا؟»
حکایت مادر فروغ حکایتی است از دیر و دور مادران سرزمین ما. در دوره پهلوی، فروغ تاجبخش زن جوانی، از سالهای ۱۳۵۰ به جستجوی انوش پسر نوزده ساله اش پشت در زندانهای قزل قلعه، قزل الحصار، قصر، کمیته مشترک اوین سرگردان میگردد. انوشش بار اول پس از یک سال آزاد شد. دو باره ۳ سال بعد پسر را گرفتند. ابتدا به اعدام محکوم اش کردند. سرانجام ابد میگیرد، زنده باز میگردد. و مادر در جستجوی او با مادران بسیاری چون خود پشت در زندان ها اشنا می شود.
اسم مادر فروغ را "تهرانی" به هنگام محاکمه اش در دادگاه در بعد از انقلاب به زبان آورد و از او بخاطر شکنجههایی که به پسرش انوشیروان روا داشته بود، طلب بخشش کرد.
مادر بعد از انقلاب در خرداد ۱۳۶۲ دوباره پشت در زندانها، قزل حصار، قصر، کمیته مشترک اوین، گوهردشت سرگردان دنبال پسر است. این بار بعد از سه سال در حالیکه پسرش دیگر از شکنجه له و لورده شده، او را ملاقات میکند. این بار ابتدا او را به اعدام و سپس به ابد محکوم می کنند و سپس اعدام ...
مادر فروغ، مادر انوشیروان لطفی، در ۶ خرداد ۶۷ یعنی قبل از شروع کشتار دست جمعی ۱۳۶۷، خبر اعدام پسرش را از بیبیسی شنید: "راهی خاوران شدم، با دست خاکها را کنار زدم، خاک را شکافتم پیراهن چهارخانه تن پسرم بود دیگر نمیخواستم بیشتر از این ببینم".
پیش از تابستان شوم شصت و هفت در پشت در زندانها مادر فروغ به مادران روحیه و امید میداد. کمک نمود تا بازماندگان بتوانند به روال عادی زندگی ادامه دهند.
بعد از کشتار ۶۷، در پائیز، ساک فرزند را دادند دستشان - مادران و همسران- به جای فرزند و همسر برومند شان. گفتند:
سکولارند و بی دین. ملحدند، در خاک هم جایشان نیست. سپس مادران و زنان و کودکان محروم از پدر و مادر، تهدید شدند که سکوت اختیار کنید، وگرنه:...
آن زمان که حکایت ترس بود و بالهای مرگ، سال سیاه شصت و هفت در آن هنگامه که هر مادر و همسر داغداری کوشید، به فراخور، شمع روشن خانه و پرتو افکن بر تاریکیها باشد. از همان فردای فاجعه که ساکها به عنوان سند مرگ عزیزان، رسید دست مادران، خانه مادر فروغ، در خیابان پاستور، خانه جرات و مهر همه مادرانی شد که فرزندشان در خاوران دفن شده بودند: آن روزهای تلخ او شد مادر همه، مادر فروغ در اعماق ظلمات، شعلهای شد و به کمک همگان آمد تا حقایق فراموش نگردند. او داغدار همه شقایقها بود. بعد از اعدامهای۶۷، مادر فروغ همه جا، با پیراهنی سفید که نشان صلح و مبارزه اش برای آیندگان بود، میگفت ما باید شاد باشیم، غم ما، آنها را خوشحال میکند.
در چهلم انوشیروان لطفی خاوران لخت و بیگل و گیاه، خاوران ویرانتری بود. همه مادرانی که آنجا آمده بودند، به چشم خویش دیدند: تکههای لباس، دست و پاهای بیرون زده از خاک، کانالهای برآمده از اجساد، موی سیاه پسری جوان و موی سپید زنی در روی خاک. مادران هر روز جا به جایی خاک و شیارها و کانالهای خاوران را میدیدند. با دست خاکها را کنار میزدند و اجساد عزیزانشان را هفت و هشت تایی رویهم در این کانال و آن کانال دیدند و مادر فروغ در کنارشان و بود تکیه گاه همه.
او تنها مادر انوش نبود، دختران از زندان آمدهاش را با آغوش باز میپذیرد. آنهایی که پناهی نداشتند خانه مادر خانهشان شد. با مادر فروغ می شد به دیدارهمه آنهایی که در تهران و شهرستان ها دغدار شده بودند رفت، به دیدار مادر سهیلا درویش کهن، به دیدار مینا، افسر، اعظم و سکینه و زهرا، زری، هما و... مادر، نقطه امید و اتکای همه میشود. او نوروز هر سال به یاد همهی بازماندگان و فرزندان قربانیان بود. با جدیت چاره جوی معیشت زنان جوانی بود که با دو سه بچه دنبال لقمه نان بودند. آیا مادر مسئولیتی در قبال آن رفتهگان و این ماندگان به دوش داشت؟ او بی چشم داشتی، سایه مهرش بر سر همه بازماندگان جدا از مرزهای فکری و سیاسی، گسترده بود. او نه فقط با مادران بلکه با همسران جوان قربانیان و فرزندانشان نیز رابطه ویژهای داشت. علیرغم تفاوت سن، مسایل و مشکلات زنان جوان را درک میکرد که بار زندگی خود و فرزند را به تنهایی بر دوش میکشیدند. او با آنها همدلی و همفکری بسیار داشت. بیش از هر حزب و سازمان و هر رهبر و رهبرانی در فکر این بود: آنها که ماندهاند چگونه باید گذران زندگی کنند.
مادر فروغ و همه یاران مادر در این سالها، مادر شریفی، مادر صادقی، مادر محسنی، مادر آبکناریها، مادر بهکیشها، مادر ریاحیها، مادر صوفی، مادر منوچهر سرحدیزاده، مادر زکیپور، خانم امام... همه یاران مادر در این سالها بودند، همه مادرانی که در این سالها با داغ و درفش پیگیر حقایق روشن شدن چگونگی قتل عام ها و اعدام ها بودند در آرزوی این بودند و هستند که روزی حقایق روشن شود و نام و نشان عزیزانشان، در لوحی روی دیوارهای خاوران جای گیرد و آن مکان برای همیشه، باقی بماند و به گلزاری تبدیل شود. این آرزو امروز بی شک به دوش مادران و همسران قربانیان فاجعه، در هر کجای دنیا که باشند، است. انها چون همیشه با مادر فروغ هم عهد هستند. آنها تا زنده هستند یاد عزیزانشان، انسانهای شریفی که برای آزادی و عدالت جان باختند، را با یادبودها و گفتن و نوشتنها زنده نگاه خواهند داشت تا حقایق فراموش نشود.
عفت ماهباز
efatmahbas@hotmail.com
عفت ماهباز
کلن - بهمن ۹۷
زیرنویس
فروغ تاجبخش (مادر فروغ)، مادر انوشیروان لطفی، از رهبران فداییان خلق است که در ۱۳۶۷ توسط حکومت ایران اعدام شد.
(۱۳۶۰) خاوران، را گوری کردند برای دگر اندیشان لاییک و سکولار آنجا از جمله یکی از مکانهایی است که مبارزان راه ازادی تابستان ۶۷، را در گورهای جمعی بی نام و نشان دفن، و سپس آن خاک را بارها بارها توسط بولدزرهای پاسداران (در سال ۱۳۶۷) زیر رو نمودند.
خاوران، را حکومتیان "لعنت آباد" نام نهادند و مادران آنجا را "بهشت خاوران" خواندند.
0 نظر