روز حضور سپیده قلیان در بازداشتگاه اطلاعات اهواز روایت اشک و رنج
و زخم است. در سلول شماره ۲۴ صدای نالههای ناشی از شکنجه بازداشت
شدگان را شنیده و اطرافش را بر اساس صداها و اندک تصاویری که به وقت خروج از سلول
برای استفاده از سرویس بهداشتی و از زیر چشمبند میدیده برساخته است
روز حضور سپیده
قلیان در بازداشتگاه اطلاعات اهواز روایت اشک و رنج و زخم است. در سلول شماره ۲۴ صدای نالههای
ناشی از شکنجه بازداشت شدگان را شنیده و اطرافش را بر اساس صداها و اندک تصاویری
که به وقت خروج از سلول برای استفاده از سرویس بهداشتی و از زیر چشمبند میدیده
برساخته است.
سپیده قلیان در یکی
از روایتهایش از جوان عربی به نام اسماعیل حرف میزند. شب از نیمه گذشته که از
درد کمر در سلولش بیخواب شده. همه جا ساکت است و او دلخوش که امشب کسی را شکنجه
نمیکنند اما این سکوت چندان به درازا نمیکشد: «کمی مانده تا
چشمانم سر شود، یکهو با داد و فریاد از خواب می پرم. ها! دیگه زنده بیرون نمیری.ها!
دیگه تموم شد.میکشیمت نجس!»
او را درست در سلول
کناری کتک میزنند و سپیده قلیان صدای فریادهای از سر دردش را میشنود: «کتکها
شروع میشود، نامش اسماعیل است، این اولین اطلاعاتی است که من از سلول ۲۴ اداره اطلاعات
اهواز کسب کردهام، همهمان زیر شکنجه به یک شکل واحد فریاد میزنیم؛آآآآآآآآآآآی
،آآآآآآآای…»
سپیده از اینکه
اسماعیل مادرش را «یوما» صدا میزند میفهمد او عرب است. اسماعیل را میزنند و به
او فحاشی میکنند تا اسم عملیاتی را از او بشنوند: «شکنجهگران از او اسم عملیات
را میپرسند و به عربی فریاد میزند نمیدانم، شکنجهها بیشتر و بیشتر میشود و
شکنجهگران فریاد میزنند: «نجس فارسی صحبت کن».
سپیده قلیان مینویسد
صدای فریاد اسماعیل زیر شکنجه و فحاشی بازجوها آنقدر بالا میگیرد که او تحمل از
دست میدهد و شروع میکند به فریاد زدن: «زندانبان با خشونت در را باز میکند، از
ترس قدرت تکلمم را از دست میدهم، -چته؟! _از صدای شکنجه میترسم _نوبت خودتم
میرسه!»
این فعال مدنی در
روایت دردناکش از شکنجه اسماعیل از تمسخر و تهدید بازجویان حرف میزند. از توهینهای
قومیتی و اصرار بر اینکه اسماعیل به عربی حرف نزند: «زیر شکنجهها از او میخواستند
فارسی صحبت کند، آخرین کلامش این بود:من به خدای ابراهیم ایمان دارم! بعد هم ناله،
ناله…»
به روایت سپیده،
میزان شکنجه به قدری بالاست که او میترسد از اینکه اسماعیل مرده باشد. صدای نالههایش
را میشنود و از خود میپرسد: «آیا این صدای نالههای پیش از مرگ است؟!» و آرزو میکند:
«خدای ابراهیم این جوان عرب را نجات بده.»
اندکی بعد صدای
فریادهای جگرخراش اسماعیل خواب را که تازه به چشمان سپیده آمده میگریزاند: «انگار
که بر تن اسماعیل عرب که بلد نبود درست فارسی صحبت کند آب جوش ریخته باشند، یکهو
داد و فریادش جوری میشود که من پلک چپم شروع به پریدن میکند: «سوختم، سوختم،
سوختم!»
از پس این شکنجههای
دهشتبار اسماعیل حاضر به اعتراف میشود: «شما بگو چه عملیاتی من انگشت میزنم اما
من فقط به خدا ایمان دارم.» شکنجهگر قاه قاه میخندد و لهجهاش را مسخره میکند،
بعد هم میگوید: «بیاریدش اتاق بازجویی.»
اسماعیل را کشان
کشان به اتاق بازجویی میبرند و صدای تمسخر بازجویان هنوز به گوش سپیده میرسد. او
در روایتش از زنی نام میبرد به نام «مکیه نیسی». زن عرب ۳۴ سالهای که از
آبانماه ۱۳۹۷ در بازداشت موقت
است و از صدای شکنجه اسماعیل وحشت کرده است چرا که یکی از نزدیکانش به نام «عارف»
هم در بازداشت است.
به روایت سپیده
قلیان، مکیه از وحشت آنکه عارفش را مثل اسماعیل شکنجه کنند، بر خود میلرزد:
«مکیه نیسی بغلم میکند: «یعنی عارف رو هم این طور میزنن؟» من لال لال میشوم.
صدای اذان می آید زندانبان مرد به سراغمان می آید اول من سپس مکیه، سرویس بهداشتی
ما در یکی از اتاق بازجوییهای بازداشتگاه است، صدای بازجویی اسماعیل باز میآید.
باز تمسخر بازجو و کتک کاری و من یادم میآید یک شب قبل از بازداشت مجددم یک متن
از ئاوات پوری خواندهام.»
اشاره او به
یادداشتی است که آوات پوری از فعالان مدنی کرد و روزنامهنگار ساکن اقلیم کردستان
عراق نوشته و در آن از تمسخر بازجوها و شکنجه بازداشت شدگان کرد اعتراضات دیماه ۱۳۹۶ حرف زده است:
«مکیه سرش را روی پایم میگذارد برایش قسمتی از متن ئاوات را که به خاطرم مانده
بود میخوانم: «همانجا هم بهم گفتند نجس و همانجا هم مجبورم کردند با لهجهام
بگویم حسین، بگویم ابراهیم. بگویم براهییم به جای ابراهیم تا پقی بزنند زیر خنده
انگار که نه انگار این همان ابراهیم است.»
اینجاست که سپیده
قول میدهد روایتگر رنجهای آنها باشد: «گریه کردیم و قول دادم روایتها را
بنویسم و فراموششان نکنم.»
او هر روز از زنان
عرب محبوس در زندان سپیدار و زندانیان بازداشتگاه اطلاعات اهواز مینویسد. از زنان
و مردانی که اتهامات و احکامشان را میگوید چه می دانیم؟ هیچ. در یکی از توییتهایش
نوشته است: «بین دلتنگیهام، دلشوره امونم رو بریده، مثلا وقتی به ابتسام دلاوی
فکر میکنم که تو زندان سپیدار به سنگسار محکوم شده، اتهامش زنای محصنهس. زبونم
لال میشه و واژه کم میارم، چی میشه گفت؟! از کدوم قسمت این فاجعه بگم؟! زن بودن
هولناکه، زن عرب بودن هولناکتره.»
در بند ۷ زندان قرچک ورامین
چه میگذرد؟
سوم بهمن ماه ۱۳۹۸، سپیده قلیان
روایت زندانیانی که در بند ۷ زندان قرچک ورامین با آنها روبرو شده بود را آغاز کرد. روایت او با
نمایی کلی از بند ۷ آغاز میشود:
«ظرفیت بند تا ۳۸۰ نفر است اما با
روی کار آمدن ابراهیم رئیسی تعداد زندانیان بیشتر از این هم شد. پروندهسازی به
صورتی سیستماتیک و با تاکید و توجهی بیش از پیش، به بخشی از پروسهی سرکوب زنان
تبدیل شد. بند ۷ قرچک مصداق اصطلاح
«بازار شام» است.»
بنابرآنچه سپیده
قلیان روایت میکند زندانیان بند ۷ زندان قرچک ترکیبی هستند از متهمان به قتل، جرائم خاص همچون دست
داشتن در حملات مسلحانه، زندانیانی با اتهامی همچون «فساد و فحشا». به گفته او با
ورود ابراهیم رئیسی به قوه قضاییه، طرح«مبارزه با فساد و فحشا» با شدت بیشتری
دنبال و اجرا شد و زنان زیادی با این اتهامات بازداشت شدهاند.»
او همچنین از
برخوردهای متفاوت با زنان متهم به فساد و فحشا پیش از حضور ابراهیم رئیسی و پس از
رسیدن او به ریاست قوه قضاییه حرف میزند. به گفته سپیده قلیان پیش از این زنانی
که با این عنوان اتهامی بازداشت میشدند، عموما به زندان منتقل نمیشدند و با
گرفتن تعهد آنها را آزاد میکردند. حالا اما برخورد متفاوت شده است: «عملا هر زنی
یک مروج بالقوهی فساد و فحشا است.»
سپیده قلیان در این
روایت از دختری یاد میکند که در حکمش عنوان اتهامی عجیبی درج شده: «در پرینت حکم
دختری نوشته بودند: فساد و فحشا از طریق بستنی خوردن به صورت شهوتانگیز در خیابان!»
او مینویسد دختری
متولد ۱۳۸۰در زندان دیده که
عنوان اتهامیاش «ترویج فساد و
فحشا از طریق عکس گرفتن بدون روسری در خیابان» بوده است. از زن دیگری به نام مریم
نام میبرد که به خاطر مانتوی جلو باز، به خاطر عدم تامین وثیقه، ۶ ماه منتظر وقت
رسیدگی دادگاه بوده است.
به گفته سپیده
قلیان برای همه آنها وثیقههای بسیار سنگینی تعیین شده و بسیاری از آنها امکان
تامین وثیقه را ندارند.
او از سو استفاده
زندانبانان و مقامات زندان از زنان زندانی متهم به قتل روایت میکند و اینکه چهطور
آنها را به بازوی سرکوب دیگر زندانیان تبدیل میکنند: «آنها به دلیل اینکه مدت
طولانی در زندان میمانند گاه دستآویز خوبی برای زندانبانها میشوند. قصد ندارم
از زندانیان متهم یا مجرم به قتل، هیولا بسازم. آنها خودشان قربانی همین سیستم
کثیف قضایی و سرکوب چهار دههی زنان هستند. اما در قرچک اوضاع فرق میکند. بعضی از
آنها تبدیل به بازوی سرکوب میشوند و زندانبان به کمک آنها به سرکوب قوت میبخشد.»
بنابر آنچه این
فعال مدنی راوی آن است زندانیانی که به جرم پوشیدن مانتوهای جلوباز و به اتهام
«ترویج فساد و فحشا» به زندان فرستاده شدهاند در میان زنان متهم یا مجرم به قتل
فشار زیادی را تحمل میکنند: « کتک خوردن و تحقیر با کلماتی مثل جنده، تنها قسمتی
از رنج این زنان است.»
این فعال مدنی بر
این باور است زنان زندانی که خود قربانی نابرابری جنسیتی هستند سرکوب علیه دیگر
زندانیان زن را چند برابر میکنند. او برای نمونه به «سحر خدایاری» مشهور به «دختر
آبی» اشاره میکند. زنی که پس از بازداشت کوتاهمدتش وقتی فهمید به زندان محکوم
شده و باید دوباره به زندان قرچک برود در برابر دادگاه خودسوزی کرد و به شکلی
دردناک و تراژیک درگذشت.
سپیده قلیان درباره
او مینویسد: «سحر
خدایاری (#دختر_آبی) با عنوان اتهامی ترویج فساد و فحشا از طریق حضور در محیطهای
مردانه (دقیقش یادم نیست) به بند ۷ قرچک آورده شد.چهها بر سر این دختر آمد بماند، اما تا روز آخر
دلهره این را داشت که اگر پدرش متوجه عنوان اتهامیاش بشود چه بلایی سرش میآید؟»
این فعال مدنی که
در دوران محکومیتش در زندان قرچک بارها نسبت به شرایط نامناسب زندانیان در بند
زنان دست به تحصن، اعتصاب و اعتراض زده بر این باور است شرایط نامناسب این بند بهنوعی
عمدی و تنبیهی است: «از معاونت سلامت زندان قرچک پرسیدیم چرا زندانیان با عنوان
اتهام قتل با زندانیان طرح فساد و فحشا در یک بند هستند؟ میتوان گفت این سیاست
سازمان زندانهاست برای تادیب هرچه بیشتر زنان خیابانی! باید توجه کرد که طرحهای
«دستگیری عمومی» برای ارعاب، عموماً طبقات فرودست را قربانی میکنند. افرادی که
حتی امکان تامین وثیقه را هم ندارند. در نتیجه این زندانیان، عموماً کفخواب هستند
و شرایط به مراتب بدتری نسبت به باقی زندانیان دارند.»
به باور او
زندانیان زن دربند در زندان قرچک و زندانهای مخوف شهرهای دیگر از جمله زندان
سپیدار در اهواز در طرحهایی نظیر «دستگیری عمومی» روانهی زندان شدهاند تا برای
قوه قضاییه و ریاست آن، رزومهی «فساد ستیزی» بسازند.
تمام طرحهای این
روایت همه از یک حساب اینستاگرامی است که او همراه توئیتهایش منتشر کرده است
منبع: وبلاگ کارگر
0 نظر