دومین جلسه از سومین هفته دادگاه دادیار سابق دستگاه قضایی جمهوری اسلامی برگزار شد. این جلسه همچون بخش اعظم نشست پیشین دادگاه به شهادت ایرج مصداقی، شاکی پرونده و از جانبهدربردگان کشتار اختصاص یافت. دادگاه فردا ادامه خواهد یافت.
در جلسه دوم از هفته سوم چه گذشت؟
جلسه چهارشنبه همچون بخش اعظم جلسه دوشنبه به شهادت ایرج مصداقی، از شاکیان اصلی پرونده و نیز جانبهدربرده کشتار اختصاص داشت
بنا به گزارش رضا حاجیحسینی و فرزاد صیفیکاران خبرنگاران حاضر «زمانه» در محل دادگاه، حمید نوری با لباس مشکی وارد دادگاه شد و سپس نگهبان دستبند را از دستان او باز کرد. او پوشهای صورتی به همراه داشت.
پیش از آغاز شهادت ایرج مصداقی، رئیس دادگاه نسبت به اهمیت ذکر دقیق نامها به مترجمان تذکر داد و از آنان خواست تا دقت بیشتری به خرج دهند.
ایرج مصداقی در پاسخ به سوال دادستان درباره محتوای پروندهاش هنگام اسارت گفت که به عنوان زندانی از تمام محتوایات پرونده خبر نداشته است.
این نویسنده و فعال دادخواهی روایت کرد که در زمان انتخابات سومین دوره مجلس شورای اسلامی زندانیان از جمله او را به اتاق دادیاری بردهاند و از آنها پرسیده اند که حاضر به شرکت در انتخابات هستند یا خیر. و زندانیان پاسخ «نه» دادهاند. به گفته مصداقی، پاسخ نه به ضرب و شتم چند نفرشان انجامید و بعدها نیز در سال ۶۵ همین مسأله در پرونده او، مبنای عدم اعتقادش به «نظام» قرار گرفته بود.
ایرج مصداقی سپس به نحوه برخورد دادیارها در زندان پرداخت. حمید نوری با نام مستعار عباسی آن زمان دادیار زندان گوهردشت بوده است.
در جریان دادگاه تصویرهایی به نمایش درآمد که مصداقی درباره آنها طبق درخواست دادستان توضیح داد؛ از جمله تصویری مربوط به اتاق دادیاری.
بنا به روایت این جانبهدربرده کشتار، در یک بند زندان تا ۱۸۵ زندانی وجود داشت و گاه زندانیان بدون تخت به «حسینیه» برده میشدند:
«گاهی زندانیانی که تخت نداشتند در حسینیه میخوابیدند و وقتی هم که جریان اعدامها آغاز شد ما از آنجا بود که فهمیدیم خبری شده و موضوعی در جریان است.»
او درباره محروم کردن زندانیان از حقوق ابتدایی نیز روایت کرد که گاه بعد از ملاقات کسانی را به دلیل اظهاراتشان در زمان ملاقات کتک میزنند.
به گفته مصداقی، راه ارتباطی با بیرون زندان و خانواده هم بسیار محدود بود و برای نامه نوشتن هم یک فرم پنج خطی در اختیارشان میگذاشتهاند که خانواده هم باید زیر همان فرم جواب را برایشان میفرستاد.
او در ادامه درباره دسترسی به تلویزیون و روزنامه گفت که در انفرادی این امکان نبوده است. و زندانیان روزنامهها را از پاسدارها میخریدهاند و آنان پس از مدتی (یک هفته) روزنامههای قدیمی را جمع میکردهاند.
شهادت درباره چشمبند
دادستان در ادامه درباره چشمبند زدن بر زندانیان از ایرج مصداقی اطلاعات خواست.
مصداقی در پاسخ گفت که چشمبند را گاهی زندانیان خودشان برای خودشان درست میکردهاند و وسیله شخصی میشده و گاهی هم پاسدارها آن را میدادهاند. به گفته او، چشمبند هنگام خروج زندانیان از بند استفاده میشد.
مصداقی روایت کرد که در زمان اعدامهای ۶۷ به دلیل عده زیادی که از بند خارج شدهاند، از لُنگ به جای چشمبند استفاده شده است.
او سپس به تجربه خودش پرداخت و توضیح داد خود لُنگی را که همراه خود به دادگاه آورده است، به چشم میبست اما میتوانست از پشت آن تا حدی ببیند.
مصداقی گفت که به او مشکوک میشدهاند و ناگهان به سمتش هجوم میبردهاند که بفهمند میبیند یا نه؟ و او برای اینکه واکنش نشان ندهد، با نزدیک شدن هر صدایی چشمهایش را میبسته و تکان نمیخورده تا به او شک نکنند. او میگوید به این ترتیب در راهروی مرگ نشسته و اکنون در دادگاه روایت میکند و درباره اعدامها شهادت میدهد.
او در ادامه و در پاسخ به سوال دادستان گفت:
«پیش از جریان اعدامها از لُنگ به عنوان چشمبند استفاده نمیشده.»
ایرج مصداقی در ادامه گفت که زندانیان در بند چشمبند نداشتهاند اما برای خروج از بند چشمبند استفاده میشده است؛ حتی برای رفتن به ملاقات:
«به ما میگفتند چشمبند را بردارید و در جیب بگذارید چون خانواده مطلقا نباید ببیند.»
او درباره استفاده از چشمبند در انفرادی هم میگوید: «در انفرادی هم حتی وقتی زندانی را به حمام میبردند باید چشمبند میزد.»
در ادامه رئیس دادگاه از ایرج مصداقی درباره این پرسید که چگونه از پشت لُنگ (به عنوان چشمبند) میدیده؟
مصداقی پاسخ داد که برخی از نخهای لُنگ را کم کرده و میدانسته برای دیدن چطور باید آن را به چشم بزند:
«من دیدم که یک پاسدار با ۱۰ لُنگ برگشت. زندانیانی که از آن لُنگها استفاده میکردند اعدام شده بودند و دیگر نیازی به چشمبند نداشتند. (با بغض) لُنگ برای من معانی متعددی دارد….»
روزهای کشتار: پاسخی برای «به خطر افتادن نظام»
در ادامه دادستان از ایرج مصداقی خواست که به عقبتر از زمان اعدامها برگردد و فضا را ترسیم کند. مصداقی در پاسخ از تهدیدهایی گفت که پاسدارها به آنان گفته بودند اگر نظام به خطر بیفتد، نارنجک توی اتاقهایشان میاندازند. او گفت:
«ما این تهدیدها را جدی نمیگرفتیم. اصلا فکرش را نمیکردیم کسی که حکمش را گذرانده بخواهند اعدام کنند...در ماه خرداد “لشکری” من و عده دیگری از زندانیان را انتخاب کرد تا برویم اعتراف کردن یک زندانی را ببینیم. آنجا من و هفت نفر دیگر که حاضر نشدیم بنشینیم و این صحنه را ببینیم شدیدا کتک زدند: با کابل، با چوب، با مشت و لگد و … و بعد در انتها “عرب” (دادیار دیگر) آمد و همزمان که با مشت و لگد ما را میزد دستور داد که ما را به انفرادی ببرند.»
ایرج مصداقی در ادامه گفت:
«عرب گفت فکر کردید همینجا تمام میشود؟ بگذارید امام فتوا بدهد، پدرتان را درمیآوریم … ما جدی نمیگرفتیم و من مسخره میکردم.»
دادستان از مصداقی خواست اگر میتواند زمان دقیق این اتفاق را روشن کند و او گفت که دقیقا حضور ذهن ندارد اما احتمالا ۲۶، ۲۷ خرداد بوده است.
دادگاه حمید نوری پس از تنفس کوتاه از سر گرفته شد و دادستان از ایرج مصداقی خواست به اعدامهای سال ۶۷ بپردازد. مصداقی گفت:
«هشت مرداد بود. من در انفرادی بودم که ناگهان در باز شد. پاسدارهای هر دو شیفت را دیدم که سراسیمه بودند. همه را از انفرادی درآوردند. من اولین نفر بودم ... ما را بردند به راهروی مرگ. من سرم را تکیه داده بودم به دستم به دیوار. از گوشه چشم میدیدم که لشکری میآید. او از دور اشاره کرد که کی گفته اینها را بیاورید؟ یکی از پاسدارها گفت: سید! لشکری به ما نزدیک میشد. اینجا بلند داد زد: نه! برشان گردانید به بند هرکه را من گفتم بیاورید ... ما سری اول بودیم که چون در انفرادی بودیم میخواستند ببردمان برای محاکمه در هیأت مرگ. سید دستور درستی داده بود اما لشکری نمیخواست اتوریتهاش خدشهدار شود. بعد از ناهار دوباره آمدند و ما را بردند. … ما هشت نفر... فضا متشنج بود. همه میپرسیدند که چه اتفاقی دارد میافتد؟ ما میفهمیدیم که یک اتفاقی دارد پشت در میافتد … ما همینطور روزهای بعد دیدیم که یک فولکس واگن میآمد و از آن زندانی بیرون میآمد. در فولکس واگن از بغل باز میشد. ما حتی دیدیم کسانی را که با لباس سربازی دستگیر شدهاند. ما حتی دیدیم که لشکری دارد مقدار زیادی طناب با خودش میبرد: فریاد زدند که بیایید ببینید. همه دویدند که ببینند اما لشکری رفته بود. ما میدیدیم که غذا زیاد شده اما نمیفهمیدیم چرا؟»
ایرج مصداقی در ادامه شهادت خود گفت:
«یک شب جمعه ۱۴ مرداد غذا زیاد شده بود. غذا تخممرغ بود. به ما دو تا میدادند اما آن شب تخممرغ زیاد آماده بود و من فهمیدم که غذای بچههای دیگر است که مانده... شب دیگر پاسدار آمد و داد زد (پرسید) اسم پدر منصور قهرمانی چه بود؟ و ما با خودمان فکر کردیم که چرا از خودش نمیپرسند.»
دادستان در ادامه از ایرج مصداقی خواست که نام آن هشت نفر که با او از انفرادی بیرون کشیده بودند تا در مقابل هیأت مرگ قرار دهند -اگر به خاطر دارد- ذکر کند. مصداقی یک نام را به خاطر نمیآورد و بعد از آن از روی لیستی نام افرادی را در جزء اولین اعدامشدگان بودند بر زبان میآورد.
«… منوچهر بزرگ بشر را روز ۲۱ مرداد اعدام کردند. من با او صحبت کردم ….»
همزمان با شهادت ایرج مصداقی، حمید نوری افراد حاضر در سالن را از نظر میگذراند و یادداشت برمیداشت.
مصداقی در پاسخ دادستان که از او خواسته بود کسانی را نام ببرد که با او از بند خارج شدند، این نامها را در صحن دادگاه خواند:
«مسعود کباری، رامین قاسمی، سید حسین سبحانی، رضا زند، مهران هویدا، اصغر مسجدی، منصور قهرمانی.»
ایرج مصداقی گفت که وقتی به بند بازگشته است دیگر این افراد نبودهاند و همه دربارهشان صحبت میکردند و نگران بودند.
ایرج مصداقی در ادامه روایت و شهادتش به روز نهم مرداد رسید و گفت که حدود ساعت ۹ صبح سه نفر را صدا زدند از جمله حسین بحری که آخرین روزهای محکومیتش را میگذراند:
«ما راجع به حسین بحری هر حدسی میزدیم جز اینکه بخواهند اعدامش کنند.»
ایرج مصداقی میگوید که این افراد را نزد ناصریان و حمید عباسی(نوری) در دادیاری بردهاند.
او در ادامه روایتش به روز ۱۰ مرداد رسید و گفت:
لشکری در را باز کرد. پاسدارها همراهش بودند. گفت هر کس حکم ۱۰ سال به بالاست برود کنار ایرج. گفت اسامی را بنویس. آنها را بردند. من هم رفتم جلو و گفتم که من هم حکمم ۱۰ سال است. به اعتراض گفتم که من را هم ببرند. لشکری گفت لازم نکرده و یک لگد به من زد. ما فکر میکردیم آنها را میبرند برای تنبیه و چون من به تازگی انفرادی بودم، من را نبردند.
دادستان بار دیگر از ایرج مصداقی خواست که درباره تفاوت سلول و بند توضیح دهد. مصداقی در پاسخ گفت:
«ما بیشتر به انفرادی میگفتیم سلول و اتاق برایمان بند بود ….»
مصداقی در ادامه شهادت خود همچنین گفت که «انتخاب اول برای اعدام را لشکری میکرد و در مرحله بعد ناصریان و حمید عباسی (نوری) بودند و عدالت حکم میکند که بگویم ناصریان نقشی به مراتب مهمتر داشت.» دادستان از مصداقی خواست که باز هم اگر میتواند به برخی نامها از اعدامشدگان (در روز مورد نظر) اشاره کند. ایرج مصداقی در پاسخ به این نامها اشاره میکند:
مصطفی مردفر، منوچهر حسنزاده، محمدحسن خالقی، فرامرز فرهانی، …
آخرین نامی که مصداقی به آن اشاره کرد، هادی عزیزی است. دادستان از او پرسید از کجا میدانی که از این افراد [در هیأت مرگ] سوال و جواب شدهاند؟ مصداقی پاسخ داد:
«کسانی را به بند برگردانند و کسانی را به فرعی. با آنها که در فرعی بودند از طریق مرس ارتباط میگرفتیم...همه ما را برای رفتن به مقابل هیأت مرگ، لشکری انتخاب میکرد. بعد ناصریان میآمد و سوال و جواب میکرد و اسم مینوشت. در راهروی مرگ هم ناصریان و حمید نوری باز میآمدند و میپرسیدند که رفتی یا نه؟ باز ناصریان نقش مهمتری داشت و عباسی در کنارش...روز ۱۱ مرداد، عید غدیر بود. ما یک جشن گرفتیم و من مسئول برگزاری آن بودم. کسانی از دوستان من را به دلیل این جشن اعدام کردند که من بعد درباره آن توضیح میدهم...روز ۱۲ مرداد بچههای ما را از بندهای فرعی صدا کردند. سومین روز حضور هیأت مرگ در زندان گوهردشت بود. بچهها را میبردند پیش هیأت مرگ و دیگر برنمیگشتند. ما نگران بودیم اما همچنان نمیدانستیم که جریان چیست.»
ایرج مصداقی در ادامه از بازگشت یکی از زندانیان به بند در روز ۱۲ مرداد گفت که او نیری، رئیسی و [یک نفر دیگر] را دیده:
«از گفتههای “زینالعابدین افشون” فهمیدیم که یک هیأت عالیرتبه به زندان آمده است اما چرایش را نمیفهمیدیم ….»
دادستان بار دیگر از ایرج مصداقی خواست درباره زندانیان بندهای فرعی بگوید و مصداقی درباره رفتن زندانیان از بندهای فرعی گفت و اینکه فهمیدهاند (از طریق مرس) که آنان برنگشتهاند. مصداقی بار دیگر از بازگشت افشون به بند پس از ملاقات با هیأت مرگ (در همان روز) گفت:
«او سه روز بعد اعدام شد. من نمیدانم که چرا او را به بند برگرداندند اما سه روز بعد اعدامش کردند ….»
مصداقی در ادامه به خاطرهای مربوط به شب زیاد آمدن تخممرغ اشاره کرد:
«جمعه ۱۴ مرداد ما متوجه شدیم که غذای دیگران را میخوریم. به هر نفر ۳-۴ تخممرغ رسید. آشپزخانه از تعداد دقیق زندانیان خبر نداشت...ما تصمیم گرفتیم ساکهای بچهها و وسایلشان را جدا و جمع کنیم. … و تصمیم گرفتیم به جای چشمبند لنگ ببریم. به چند دلیل از جمله اینکه اگر ما را به توالت بردند با توجه به اینکه دوش بالای توالت بود، همانجا دوش بگیریم و خودمان را خشک کنیم. همچنین فکر کردیم شاید ما را کتک بزنند...ما میتوانستیم با این لنگ محل ضربهها را ببندیم و درد را کم کنیم. همچنین تمرین کنیم برای دیدن از پشت لنگ. ما هفت سال بود زندان بودیم. تجربه زیادی داشتیم، پس تصمیم گرفتیم برای روز شنبه آمادهتر باشیم.»
بعد از یک نوبت استراحت، بخش دوم دادگاه حمید نوری با ادامه شهادتهای ایرج مصداقی ادامه یافت.
ایرج مصداقی شهادت خود را اینگونه ادامه داد:
شنبه ۱۵ مرداد، لشکری با چند پاسدار آمد پشت در راهرو ایستاد و همه ما را یکییکی پیش او میبردند. دری که به راهروی زندان برای طبقه سوم منتهی میشد. آنجا یک میز گذاشته بودند و لشکری نشسته بود. چند پاسدار هم بودند و او از من مشخصات و مدت محکومیتم را پرسید. خودش همه چیز را میدانست چون من را از سال ۶۱ میشناخت. لشکری پاسدار بند ما بود و من را در سال ۶۲ به سلول انفرادی منتقل کرد. لشکری بارها من را کتک زده بود و خیلی اصرار کرد که من یک چیزی را بپذیرم، میخواست بپذیرم و انزجارنامه بنویسم ولی من نپذیرفتم. لشکری من را فرستاد به بندی که بعدا متوجه شدم آنجا زندانیان را آماده میکردند که به اتاق هیأت [مرگ] فرستاده شوند. همان ساختمانی که گفتم به عنوان ترمینال از آن استفاده میکردند. بیش از ۱۰-۱۲ نفر در آن ساختمان بودند. بعد از ناهار من را صدا کردند و من و محمدرضا مهاجری و تعدادی دیگر با هم رفتیم. محمدرضا مهاجری حکمش در شهریور ماه تمام میشد. ما پشت در دادگاه در راهرو نشسته بودیم. همان دو راهروی کوچک که در نقشه دیدید. من از زیر چشمبند دیدم چند نفر روی صندلی نشستهاند و چیزهایی مینویسند. علی حقوردی آنجا بود و همیشه دچار تشنج میشد چون در سال ۶۲ مدت طولانی سرپا بدون خواب نگهش داشته بودند. سرپا با چشمبند به مدت یک هفته و به همین خاطر دچار تشنج میشد در خواب. او سیگار روشن کرد برای همین سیگارش را خاموش کردند و سریع به داخل اتاق بردند، اتاقی که هیأت مرگ آنجا بودند. تا زمانی که من آنجا بودم چهار نفر قبل از من را داخل بردند، مصطفی محمدی محب، محمود زکی و …
مصداقی در ادامه از مواجه خود با هیات مرگ گفت:
من وقتی میرفتم در اتاق دیدم محمود زکی دارد بیرون میآید. آنجا نشست و من رفتم داخل. گفتند چشمبندت را باز کن، چشمم را که باز کردم هیأت را دیدم: نیری، اشراقی، رئیسی و -آن زمان- پورمحمدی را من نمیشناختم چون مقام امنیتی بود. بعدا او را شناختم. ولی افرد دیگری غیر از این چهار نفر در اتاق بودند. احتمالا بعضیها محافظ بودند ولی عده زیادی بودند. نیری رئیس هیأت بود، سوالات را نیری میپرسید و یک فرم را پر میکرد. اول نام و نام خانوادگی و میزان تحصیلات و همچنین وضعیت تأهل. و بعد در مورد اتهام یا گروهی که به دلیل آن دستگیر شده بودیم میپرسید.
اولین سوال این بود آیا تقاضای عفو میکنی؟ من گفتم ۱۰ سال محکوم شدم، ۷ سالش گذشته. اگر میخواستم چنین تقاضایی کنم سالها قبل میکردم. او گفت آیا از مجاهدین اعلام برائت میکنی؟
نیری بعد گفت مجاهدین به مرزها حمله کردهاند. برو بنویس مجاهدین به مرز حمله کردهاند و من اعلام برائت میکنم. من گفتم چنین کاری نمیکنم و به من ربطی ندارد. آنها دوباره اصرار کردند. نیری گفت برو دو کلمه بنویس، گفتم نظرم نیست. نمیکنم. اشراقی گفت مگر نمیبینی این همه جنایت میکنند. من گفتم به من ربطی ندارد. اشراقی گفت برو محکوم کن! من گفتم من هم مثل خیلی از مردم دیگر. به من ربطی ندارد. آنها وقتی اتفاقی میافتد میروند خانههایشان و بیرون نمیآیند… بعد من گفتم اگر من را آزاد کنید، قول میدهم دیگر فعالیت سیاسی نکنم. نیری گفت بدهید برود هرچه میخواهد بنویسد. میان صحبتهایمان ناصریان وارد اتاق شد و گفت محمود نمینویسد. نیری تعجب کرد و گفت اینجا که گفت مینویسد؟ وقتی رفتیم بیرون ناصریان کاغذ داد و گفت باید هرچه من میگویم بنویسی. من گفتم اما حاجآقا گفت هر چه میخواهی بنویس. گفت نه، من میگویم. گفتم نه، برویم پیش آقا. ناصریان هول کرد و گفت باشد باشد، هرچه میخواهی بنویس. اینجا بود که من فهمیدم محمود زکی را اینطوری فریب داده و بعد او اعدام شد.
در ادامه ایرج مصداقی با بغض از ناصر منصوری به عنوان یکی از دوستانش یاد کرد و درباره او صحبت کرد.
مصداقی خاطرهای ویژه از حمید نوری نقل کرد با این مضمون که او با رقص و شادی میگفته است امروز عاشورای مجدد مجاهدین است.
مصداقی گفت این حرف امروز او نیست و ۲۵ سال پیش در مقالهای درباره این ماجرا نوشته و بر نقش نوری (حمید عباسی) تأکید کرده است.
دادستان از مصداقی پرسید که شما از «عاشورای مجدد مجاهدین» چه برداشتی کردید؟ و مصداقی در پاسخ گفت «کشتار مجاهدین». او در ادامه گفت که حمید نوری با مسخرگی این جمله را بیان میکرده است. مصداقی در ادامه «عاشورا» را برای دادگاه توضیح داد. دادستان درباره پیوند عاشورا با ماجرا سوال کرد و ایرج مصداقی تلاش داشت تا این ارتباط را برای دادگاه توضیح دهد و دلیل طرح این جمله از سوی حمید نوری را بیان کند. او در ادامه بار دیگر نوری را کسی معرفی کرد که نام زندانیان سیاسی را برای اعدام میخواند:
«او جلوی من نامها را میخواند و صف جلوی من درست شد.»
دادستان در ادامه از مصداقی خواست که اگر به خاطر میآورد، نامهایی را که شخص حمید نوری برای اعدام صدا کرده است، اعلام کند. ایرج مصداقی در پاسخ گفت که میتواند نامهایی را به خاطر بیاورد. او این اسامی را (با بغض) اعلام کرد:
محسن محمدباقر، فرامرز فراهانی، حیدر صادقی، اسدالله طیبی، محمد حسن خالقی، حمیدرضا خطیبی، براوی اشکیکی، عبدالله بهرنگی
ایرج مصداقی در ادامه از برخورد دوبارهاش با نیری(عضو هیات مرگ) گفت:
«نیری گفت اینها چیست نوشتی؟ به درد نمیخورد. برو یکی دیگر بنویس … یکی مثل این. یک کاغذ بدخط به من داد و من به سختی آن را خواندم و مثل آن نوشتم اما تاریخی که زیرش زدم اشتباها شد ۱۵ مرداد. خواستم درستش کنم اما گفتم ولش کن، حالا اگر ایرادی داشته باشد خودشان میگویند …»
مصداقی در ادامه گفت که دو روز بعد لشکری و پاسدارها سراغ او و دو نفر دیگر رفته و با ضرب و جرح آنان را به انفرادی میبرند. اوگفت که از اینجا به بعد برای هر وعده غذا اطلاعات فردی آنان از سوی پاسدارها سوال میشده است.
ایرج مصداقی در ادامه گفت در اولین نوبت که نام او را پرسیدهاند، همین که پاسخ داده بر سرش ریختهاند و کتکش زدهاند. او که مشت خورده، خودش را انداخته و وانمود کرده که غش کرده است:
«پاسدارها ترسیدند و هی به هم گفتند تو بودی زدی …. از آن به بعد دیگر کاری با من نداشتند تا وقتی که دوباره من را بردند به اتاق هیأت [مرگ].
پس از یک تنفس کوتاه و بحث پیرامون زمانبندی دادگاه در جلسههای بعدی دادستان به ایرج مصداقی برمیگردد و از او میخواهد بار دیگر درباره مواجههاش با کمیته [هیأت مرگ] صحبت کند.
مصداقی در پاسخ گفت که عملکرد این هیأت حساب و کتاب و قاعدهای نداشت و همه چیز به شانس و تصادف بستگی داشت. او گفت که با توجه به امکان آشنایی اعضای هیأت [مرگ] با زندانیان، برخوردها متفاوت میشد. به شهادت مصداقی کسانی را که خود ناصریان برایشان تشکیل پرونده داده بود (از قبل از سال ۶۷) خودش به هیأت میبرد تا حکم اعدامشان را بگیرد.
ایرج مصداقی در ادامه شهادت خود گفت که زندانیان پس از مواجهه با هیأت مرگ نمیدانستهاند که به کجا برده میشوند و بیخبر اعدام شدهاند:
«گروهی از زندانیان گمان میکردند قرار است بندشان عوض شود. خوشحال بودند و شوخی میکردند با هم. این افراد همه اعدام شدند. بیش از ۳۰ نفر آنان همه دوستان من بودند و همهشان را خوب میشناختم ….»
دادستان در ادامه از مصداقی خواست که باز هم از تجربه حضورش در «راهروی مرگ» بگوید و مصداقی در پاسخ از شمار دیگری از زندانیان نام برد که آنان را از زیر چشمبند دیده است. او هچنین گفت که لشکری، نوری و ناصریان اغلب آنجا بودند:
«ممکن بود که لشکری همیشه آنجا نباشد اما ناصریان و عباسی (حمید نوری) همیشه آنجا (در راهروی مرگ و اتاق هیأت مرگ) بودند چون مسئولیت حقوقی داشتند.»
دادستان از مصداقی پرسید که آیا به خاطر دارد حمید نوری در روز ۱۸ مرداد دست به اقدام و عملی زده باشد؟ و ایرج مصداقی پاسخ داد که «کار خاصی نه.» و در ادامه و در پاسخ به دادستان گفت که «به حسینیه رفت و آمد میکردند که در آنجا اعدامها در جریان بود.»
مصداقی گفت که صدای او را میشنیده اما اینکه او دقیقا چه میگفته است را به خاطر نمیآورد. دادستان با این نیت که بار دیگر فهم خود را دقیق کند، از مصداقی خواست که بار دیگر روند حضورش را در مقابل هیأت مرگ و نقش حمید نوری را توضیح دهد. ایرج مصداقی هم گفت در روزهای متعددی که در راهروی مرگ بوده، لشکری، ناصریان و حمید نوری را میدیده که رفت و آمد میکردهاند و به اتاق هیأت مرگ میرفتهاند، در انتخاب زندانیان نقش داشتهاند و …. مصداقی اما تأکید داشت که نقش ناصریان پررنگتر بوده است.
دادستان از مصداقی خواست که آنچه دیده و آنچه شنیده است را جدا و روشن کند. مصداقی هم در پاسخ گفت کدام موارد را دیده است. پس از آن او از مجتبی اخگر نام برد و این بخش روایتش را به او اختصاص داد:
«نیری، مجتبی اخگر را به دلیل دروغگویی به ۱۰۰ ضربه شلاق محکوم کرد. وقتی اخگر آمد بیرون ناصریان خیلی خوشحال بود و داشت این را با خوشحالی میگفت. من دیدم که حمید نوری کاندیدا شد تا شلاقها را او بزند. ناصریان گفت مبادا جوری بزنی که حرام بشود. منظورش این بود که یواش نزنی …شلاق زدن در زندان یک جور تخصص است. برای همین ناصریان گفت که حرام نشود. من صدای فریاد مجتبی اخگر را در راهرو میشنیدم. بعد دیدم ناصریان هم به آنجا رفت که شاید خودش هم بزند یا …. شاید نگران بود که خوب نزند. وقتی زیر بغل مجتبی را گرفته بودند و میآوردندش دیدم ….»
دادستان بار دیگر از ایرج مصداقی خواست تا مسائل را روشنتر بیان کند. رئیس دادگاه هم پرسید که وقتی شما را تکتک میبردند داخل اتاق هیأت [مرگ] شما چطور از آنچه میگذشت باخبر میشدید؟ مصداقی پاسخ داد که از پشت در صداها را میشنیده است و «همچنین با هم حرف میزدنند و تعریف میکردند.»
ایرج مصداقی گفت که جر و بحث در اتاق هیأت مرگ شدید بوده است و او صداها را میشنیده است (در مورد مجتبی اخگر)، اما اینکه هر کسی دقیقا چه گفته/میگفته برایش روشن نیست. دادستان بار دیگر از مصداقی پرسید که آیا میتواند بگوید صدا دقیقا صدای که بوده؟ و مصداقی پاسخ داد که خیر.
در ادامه دادستان از مصداقی پرسید که روز ۱۸ مرداد چه مدت در راهروی مرگ بوده است؟ مصداقی گفت که از بعد ناهار تا شش و نیم، هفت شب. دادستان پرسید که آیا اتفاق خاص دیگری هم در این روز افتاده است؟ و مصداقی در پاسخ گفت که مورد خاصی را به یاد ندارد.
مصداقی در ادامه توضیحاتش گفت روز ۲۱ مرداد هم او به راهروی مرگ رفته است:
«وقتی آنجا مینشستید یعنی هیأت با شما صحبت کرده است و حالا یا منتظرید که ببرند اعدامتان کنند یا برتان گردانند. اگر نزدیک در مینشستم احتمال اینکه دوباره ببرندم داخل بیشتر بود. من تا آخر شب آنجا بودم. غروب بود. میخواستند عدهای از زندانیها را برگردانند به بندشان. من میدیدم. بلند شدم و دستم را گذاشتم روی شانه آخرین نفر. گفتم اگر کسی پرسید میگویم که شما گفتید هر که کارش تمام شده و من هم کارم تمام شده … وقتی میخواستیم راه بیفتیم پاسدارها گفتند هر که انفرادی بوده دستش را بالا کند. من نکردم. هیچ آمار و حساب کتابی نداشت آن روزها. حتی یک بار مسعود دلیری را صدا زدند که اعدام شده بود. من حمید نوری را دیدم که در واکنش سرش را تکان داد و با دست اشاره کرد که یعنی بردندش آنطرف و اعدام شده. بعد سرش را تکان داد.
ایرج مصداقی در ادامه گفت:
«وقتی با این گروه رفتم دیگر به طبقه سوم و انفرادی نرفتم. لشکری از من سوال و جواب کرد و من را انداخت در یک اتاق که مشرف بود به محوطه زندان. از این اتاق رفت و آمد “کمیته” [هیأت مرگ] دیده میشد و ما میدیدیم ….»
دادستان در ادامه از مصداقی پرسید یعنی شما به عنوان نفر آخر کسانی که قرار بود به بند بروند ایستاده بودید؟ و مصداقی پاسخ داد:
«بله، آمفی تئاتر به سمت آنطرف بود و افراد به سمت دیگر میایستادند و میدانستم برخی از کسانی که در صف ایستادن شرایط را پذیرفتن و امضا نکردند، پس اعدامی نبودند.
مصداقی میگوید حمید نوری میدانست چه کسانی اعدام شدهاند چون او اسمها را میخواند.»
ایرج مصداقی در پاسخ به سوال دادستان درباره مسعود دلیری گفت وقتی دوباره اسم او را گفتند و دیدم حمید نوری حرکات خاصی دارد و اشاره میکند به سالن آمفیتئاتر، متوجه شدم او را اعدام کردند، تاریخ دقیق اعدامش را نمیدانم ولی حمید نوری میداند. دادستان پرسید افراد دیگری در تاریخ ۲۱ مرداد ۶۷ آنجا کاری انجام دادند که به خاطر داشته باشی؟ لشکری و ناصریان را دیدید؟ و ایرج مصداقی پاسخ داد:
«بله وقتی داشتیم به طبقه بالا میرفتیم آنها را دیدم و سوالاتی از من پرسیدند. ناصریان دائم آنجا بود، در راهروی مرگ. حمید نوری را هم آن روز دیدم. من همه چیز را نمیدیدم، چون جایی که من نشسته بودن فقط بخشی از راهرو را میدیدم. آن روز من صدای لشکری را یک بار شنیدم که داشت میگفت همه مسئولین و پاسدارها را بیاورید، من صدایش را شنیدم ولی او را ندیدم. اما روز ۲۲ مرداد لشکری را دیدم.»
دادستان در ادمه از مصداقی پرسید که روز ۲۱ مرداد ناصریان و حمید نوری را دیدی؟ و مصداقی اینطور پاسخ داد:
«بله دیدم، لشکری توی اتاقش بود و کمتر او را میدیدیم، ولی ناصریان وحمید نوری دائما در راهروی مرگ و اتاقها دنبال افراد میگشتند و دفتر دستشان بودند. دائم میپرسید امروز با شما برخورد شده؟ به همین دلیل ناصریان و حمید نوری را بیشتر از لشکری میدیدیم.»
بدین ترتیب روز هفتم از هفته سوم دادگاه حمید نوری به پایان رسید. در روز هفتم ایرج مصداقی شهادت داد و شرح کاملی از اعضای هیأت مرگ، سالنها و بندهای زندان گوهردشت، زندانیانی که اعدام شدند و نحوه بازجوییها و دادگاههای چند دقیقهای ارائه داد. قرار است در دو روز دیگر دادگاه نیز او به عنوان شاهد همچنان روایتش از دهه ۶۰ را بازگو کند. نخستین جلسه فردا خواهد بود.
گفتوگو با حاضران در محل دادگاه
در هفتمین روز از جلسه دادگاه و در زمانی که ایرج مصداقی بخش دیگری از شهادت خود را به دادگاه ارائه میداد، دادستان تصاویری از زندان گوهردشت را نشان داد و از مصداقی خواست درباره آنها توضیح دهد، مترجم در بخشی از صحبتها نتوانست متوجه منظور مصداقی شود و حمید نوری از جایش کمی بلند شد و با دست مکان دری که درباره آن بحث بود را نشان داد. ایرج مصداقی در گفتوگو با زمانه در این باره بیشتر توضیح میدهد:
سارا روزدار، از شاکیان پرونده حمید نوری در حالی که عکس برادرش عادل روزدار، از قربانیان کشتار تابستان ۶۷ را در دست داشت، به «زمانه» گفت:
«این دادخواهی صدای دادخواهی همه ما برای آن تابستان وحشتناک است، برای همه مایی که در این ۳۳ سال با چنین زخمی زندگی کردیم.»
خانم روزدار گفت که اهمیت این دادگاه پاسخگویی حمید نوری به عنوان نماینده جمهوری اسلامی در برابر جنایت رخداده، اجرای عدالت برای بازماندگان و قربانیان و خانوادههای داغدیده، و افشای جزئیات قتلعام است.
گفتوگوی رضا حاجیحسینی، دبیر بخش حقوق بشر زمانه با دلجو آبادی، پژوهشگر حقوق بشر درباره دادگاه را نیز در زیر میتوانید مشاهده کنید.
خانم دلجو آبادی در این گفتوگو که به بهانه آغاز نظرسنجی عمومی «زمانه» درباره دادگاه حمید نوری انجام شد، به ابعاد مختلف پرونده میپردازد.
◄ برای شرکت در این نظرسنجی اینجا کلیک کنید.
0 نظر