شعله ای رو به خروش است
ترس تو از بودن من
هجمه ای رو به جنون است
نقش من در دور گردون
حرکتی رو به رهایی است
نقش تو اما در این بین
مانده در پیچ تحجر
من به دنبال طراوت
تو به دنبال خمودی
من به دنبال حقیقت
تو به دنبال سرابی
من به دنبال رهایی شادی ام رو به عروج است
تو به دنبال اسارت هستی ات رو به افول است
من در آن وقت اسارت
می زنم بانگی ز سینه
بانگی از جور زمانه
پاسخ ات بر ظلم رفته
مشت توست بر پیکر من
پر ز نخوت
بی محابا
مرگ من را می دهی بانگ
ای ظفر گشته به ناحق در فضایی پر ز نکبت
نیک می دانم
خشم تو از بودن زن
لحظه ای رو به غروب است
نون. الف
شهریور ۱۴۰۱
0 نظر