حاکمیت اسلامی ایران برای استقرار خودش، ابتدا حذف فیزیکی زنان به عنوان نیمی از جامعه را با تبلیغ ساختار مذهبی و تفوق هرچه بیشتر مرد-پدرسالاری و تبعیض جنسی – جنسیتی در دستور کار خود قرار داد و با اسیدپاشی و تیغزنی و سرکوب وحشیانه، زنان را علیرغم ایستادگیهای جانانهی آنها، مجبور کرد به وضعیت موجود تن دهند و حجاب اجباری را رعایت کنند و برخی نیز مجبور شدند خانهنشین شوند یا به تبعید بگریزند و بدین وسیله توانست مطالبات برابری خواهانهی زنان مبارز را به حاشیه براند و بسیاری نیز سکوت اختیار کردند چون مسالهی آنها نبود. سپس سرکوب و حذف مطالبات اقوام و ملیتها را در برنامهی خود گذاشت و کشتار در کردستان، ترکمن صحرا و خوزستان را آغاز کرد و باز بسیاری خاموش ماندیم. بعد نوبت به پاکسازی دانشگاهها و دانشجویان و استادان آزادیخواه رسید و باز بسیاری خاموش ماندیم. از ابتدای دههی شصت نیز بازداشتهای گستردهی فعالان سیاسی و اعدامهای پیاپی را در برنامهی خود گذاشت و با قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷ تمام سازمانها و احزاب سیاسی را نابود کرد و باز بسیاری خاموش ماندیم. حتی پس از آنکه صدای دادخواهی مادران و خانوادههای خاوران علیرغم سرکوبهای شدید حاکمیت بلند شد، باز هم بسیاری خاموش ماندیم زیرا دادخواهیشان خط قرمز حاکمیت و سیاسی بود و بسیاری خود را سیاسی نمیدانستیم.
قتلعام زندانیان سیاسی در تابستان ۶۷، درست سیوشش سال پیش در چنین روزهایی بود. روحالله خمینی در ۲۹ تیر ۱۳۶۷، قطعنامه ۵۹۸ شورای امنیت سازمان ملل برای پایان دادن به جنگ ایران و عراق را پذیرفت و همزمان پاکسازی زندانها از نیروهای رزمنده و مقاوم را در دستور کار خود قرار داد. سپس با یک حکم حکومتی، فرمان اعدام زندانیان سیاسی مجاهد که بر موضع بودند را صادر کرد و هیات مرگ را برای انجام سریع این جنایت هولناک بهکار گمارد. گفته شده در همان اواخر تیرماه ماه زندانیان سیاسی اوین و گوهردشت ممنوع الملاقات شدند و اعدام زندانیان سیاسی مجاهد و کمونیست در کمتر از دو ماه در سکوت خبری انجام شد. از هشتم مرداد ۱۳۶۷ اعضا و هواداران سازمان مجاهدین که بر سر موضع خود بودند را حلق آویز کردند. پس از چند روز توقف از پنجم تا پانزدهم شهریور ۱۳۶۷ نیز زندانیان سیاسی چپ و کمونیست که بر موضع خود بودند را بدون اطلاع زندانیان سیاسی و خانوادههایشان حلق آویز کردند و پیکرشان را در گورهای جمعی خاوران یا دیگر گورهای بی نام و نشان مخفیانه به خاک دادند و خانوادههای خاوران همچنان پیگیر و پایدار و خستگی ناپذیر برای دانستن حقیقت و دادخواهی پای میفشارند.
خوشبختانه در دههی هفتاد، بسیاری از زنان مبارز، دانشجویان، نویسندگان، روشنفکران، معلمان، کارگران و دیگر نیروهای آزادیخواه زنده مانده از این همه سرکوب و اعدام و تبعید، توانستند خود را جمع و جور کنند و فعالیتهای خود را به اشکال مختلف از سر گیرند. پس از آن باز شاهد سرکوب دانشجویان در کوی دانشگاه شدیم و بعد نیز قتلهای سیاسی پیاپی نویسندگان و روشنفکران. در اینزمان بخشهایی از آزادیخواهان رو در روی حاکمیت ایستادند و با این سرکوب و حذف شدگان همراهی کردند، اما باز هم بسیاری خاموش ماندند تا بتوانند زندگی معمولی و بدون دردسر خود را داشته باشند. در این میان بخشهایی از نیروهای اصلاح طلب نیز که داشتند از حاکمیت رانده میشدند، به نوعی به اپوزیسیون جمهوری اسلامی تبدیل شدند و نقطه اوج آن در سال ۱۳۸۸ بود که با شعار «رای من کو» توانستند بسیاری از جوانان و دانشجویان را با خود همراه کنند و معترضان نیز به شدت سرکوب و تعداد زیادی کشته شدند. باز هم بسیاری از نیروهای مبارز با آنها همراه نشدند چون این جنبش را تنها برای حمایت از اصلاح طلبان و انتخاب بین بد و بدتر میدانستند. در حالیکه بسیاری از نیروهای معترض نه تنها رأی نداده بودند، بلکه کل حاکمیت جمهوری اسلامی را قبول نداشتند.
از دیماه ۱۳۹۶ و آبان ۹۸ تاکنون، جنبشهای مستقل و مردمی و حرکتهای اعتراضی در سراسر ایران گستردهتر و قدرتمندتر شده است. به ویژه پس از قیام زن، زندگی، آزادی، اعتراضهای زنان و جوانان به سویی رفته که شجاعانه و مصمم حجاب از سر بر میدارند و برای رفع هرگونه تبعیض و نابرابری و بیعدالتی در برابر کل حاکمیت ایستادهاند و متأسفانه در این اعتراضات نیز بسیاری همراه نشدند و عاقبت حاکمیت توانست با کشتن صدها نفر و بازداشت هزاران نفر این جنبش بزرگ را سرکوب کند و برای جلوگیری از خیزشهای دوباره، هر روزه با صدور و اجرای وحشیانهی احکام سنگین و احکام اعدام روبرو میشویم. یادمان نرود زینب جلالیان نیز از اسفند ۱۳۸۶ با حکم حبس ابد و تهدید به تجاوز و انواع شکنجهها برای شکستن عزم راسخ او، همچنان در زندان است.
در چهاردهم تیرماه ۱۴۰۳، شریفه محمدی فعال کارگری محبوس در زندان لاکان رشت به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد. در کمتر از بیست روز بعد، در تاریخ دوم مرداد ۱۴۰۳، پخشان عزیزی زندانی سیاسی کورد نیز به اتهام «بغی» به اعدام محکوم شد. شنبه ششم مرداد ۱۴۰۳، زندانیان سیاسی و عقیدتی زن محبوس در زندان اوین در اعتراض به احکام اعدام، بهویژه در اعتراض به صدور احکام اعدام برای شریفه محمدی و پخشان عزیزی، از ساعت ۱۹ در حیاط زندان اوین تحصن کردند و یک فایل صوتی را شجاعانه بیرون دادند که جمعی و بسیار محکم شعار میدادند: "بند زنان اوین، همصدا و همپیمان، تا لغو احکام اعدام، ایستادهایم تا پایان"، "جان برود، سر برود، آزادی هرگز نرود"، "صدور حکم اعدام، انتقام حاکمان، از زنان، کردستان، تا هر گوشه در ایران"، "نه تهدید، نه سرکوب، نه اعدام دیگر اثر ندارد، جمهوری اعدامی یک خواب خوش ندارد"، "زندانی سیاسی آزاد باید گردد". به دلیل این تحصن و تحصن قبلی زندانیان زن بند زنان زندان اوین، دفتر بند زندان اوین در ابلاغیه ای در روز شنبه ۱۳ مرداد، ۳۷ زندانی زن محبوس در زندان اوین را ممنوع الملاقات کردند. زنان زندانی اوین پس از اعدام رضا رسایی نیز در روز سهشنبه ۱۶ مرداد، دوباره تحصن کردند و گارد زندان به بند زنان حمله و تعدادی از زندانیان مجروح یا دچار حمله عصبی شدند و آنها را به بهداری زندان اوین منتقل و تلفنهای بند را قطع کردند. گفته شده چند تن از زندانیان سیاسی از جمله نرگس محمدی را به بیمارستان منتقل کردند. بیدارزنی خبر داده است: «زنان زندانی معترض در زندان وکیل آباد مشهد را به صورت صلیبی به تخت بستند. طی روزهای گذشته، گزارشهایی از اعتراض اولیه زنان زندانی محبوس در این زندان منتشر شده است. بنا به این گزارشها، اعتراض زنان به شرایط بسیار نامناسب زندگی در بندهای این زندان که در دو نوبت انجام شد با سرکوب خشن ماموران صورت گرفته است.».
شبکه حقوق بشر کوردستان در گزارشی به تاریخ ۹ مرداد ۱۴۰۳ نیز اطلاع داده است: "دستکم ۱۳ شهروند و فعال کورد به نامهای وریشه مرادی، سردار شاهمرادی، علی قاسمی، پژمان سلطانی، کاوه صالحی، رزگار بیگزاده بابامیری، جوانمرد مام خسروی، کامران سلطانی، محمد فرجی، رئوف شیخ معروفی، حسین خسروی، سلیمان ادهمی و هیوا نوری که بیشتر آنها در جریان خیزش "زن، زندگی، آزادی - ژن ژیان، ئازادی" در دو سال گذشته توسط نیروهای امنیتی سنندج و بوکان بازداشت شدهاند، با اتهامهای "بغی"، "افسادفیالارض" و "محاربه" در زندان بسر میبرند. این افراد که هماکنون در زندانهای اوین، بوکان، سنندج و ارومیه بسر میبرند با صدور کیفرخواست در خطر صدور حکم سنگین یا اعدام قرار دارند".
واقعیت این است که حاکمیت ارتجاعی، ستمگر و جنایتکار جمهوری اسلامی ایران، جامعه را درگیر بحرانهای شدید سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و حتی فرهنگی کرده است و روز به روز بر فقر و فلاکت و اختلاف طبقاتی میان طیفهای مختلف مردم میافزاید. به همین دلیل اعتراض جنبشهای مستقل کارگران، معلمان، بازنشستگان، دانشجویان، زنان، مادران دادخواه و دیگر آزادیخواهان نیز روز به روز بیشتر شده و حاکمیت وحشتزده بر سرکوبها و صدور احکام سنگین و اعدام میافزاید تا شاید بتواند مردم زحمتکش و زنان و اقلیتها که بیش از همه زیر بار این تبعیضها کمرشان خرد شده است را به سکوت بکشاند و مقاومت و ایستادگی جنبشها را مهار کند. اما موفق نشده و نخواهند شد و این اعتراضها به شکل جمعی حتی در درون زندانها روز به روز بیشتر و گستردهتر شده است.
کارزار "سه شنبههای نه به اعدام" که از زندان قزلحصار کرج شروع شد، هماکنون حداقل در ۱۸ شهر انجام میشود. سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، بیست و هشتمین هفتهای بود که این زندانیان سیاسی اعتصاب غذای خود را در اعتراض شدید به احکام اعدام و برای "لغو مجازات اعدام و هرگونه شکنجه" پشت سر گذاشتند. درست در همین روز در سهشنبه ۱۶ مرداد ۱۴۰۳، رضا رسایی شهروند کورد ۳۴ ساله، پیرو آئین یارسان که در سوم آذر ۱۴۰۱ در شهریار تهران بازداشت شده و به شهرستان صحنه انتقال داده بودند، بدون اطلاع خانواده در زندان دیزلآباد کرمانشاه اعدام شد. سپس به خانواده اطلاع دادند و تهدیدشان کردند که اجازهی برگزاری مراسم ندارند و پیکرش را به گورستانی دورافتاده به نام میناآباد منتقل کردند تا فامیل و همراهان آنها نتوانند در مراسم خاکسپاری وی شرکت کنند. چهارشنبههفدهم مرداد ۱۴۰۳ نیز، بیست و دو زندانی از بابت جرائم غیر سیاسی را در زندان قزلحصار کرج اعدام کردند.
ضرب و شتم زنان و دختران جوان نیز کماکان توسط ماموران حکومتی ادامه دارد. زنان و دختران جوان که بهویژه پس از قیام زن، زندگی، آزادی، غرورآفرین، شجاعانه و بسیار مصمم در برابر حاکمیت ارتجاعی - اسلامی ایران و علیه مرد-پدرسالاری و هرگونه تبعیض ایستادهاند و دارند عملی حجاب اجباری را به حجاب اختیاری تبدیل میکنند. سهشنبه ۱۶ مرداد تصاویری ویدئویی در فضای مجازی منتشر شد که حاکی از ضرب و شتم نیروهای طرح موسوم به «نور» برای بازداشت دو دختر نوجوان در خیابان وطنپور شمالی تهران است که روسری بر سر نداشتند.
نژادپرستی و تبعیض علیه اتباع افغانستان نیز در ایران بیداد میکند. موضوع اخراج کبری غلامی یکی از این موارد است. او با اینکه در ایران متولد شده و پژوهشگر حوزهی اجتماعی است، هفتهی گذشته پس از دریافت «پیامکهایی درباره رعایت حجاب»، از اداره گذرنامه ایران به اردوگاه مهاجران در کرج منتقل شد. اما فعالان اجتماعی به طور گسترده اعتراض کردند و کارزاری به راه انداختند که بازگشت او به افغانستان زیر نظر طالبان خطرناک است و خوشبختانه به خانهاش در تهران بازگشت. یا ماجرای سیدمهدی، پسر ۱۵ ساله افغانستانی که به دلیل نداشتن مدارک اقامت در دماوند توسط نیروی انتظامی با خشونت بسیار بازداشت شد. تصویر او در فضای مجازی نشان میدهد که پلیس زانویش را وحشیانه بر گلوی او گذاشته است. این تصویر، خشونت پلیس آمریکا علیه سیاه پوستان و کشته شدن جورج فلوید را به یادها آورد.
ما مادران پارک لاله ایران به عنوان صدایی از جنبش دادخواهی مردم ایران، هرگونه سرکوب، بازداشت، شکنجه و صدور احکام ناعادلانه حبس، شلاق، و صدور و اجرای تمام احکام اعدام چه برای زندانیان سیاسی و چه برای زندانیان غیر سیاسی را به شدت محکوم میکنیم و همراه با جنبشهای مستقل و مردمی در ایران ایستادهایم تا پایان و خواهان لغو فوری تمام احکام اعدام هستیم. ما از صمیم قلب به دایه آذردخت، مادر داغدار رضا رسایی تسلیت میگوییم و از اعماق جان با خانوادهی داغدار آنها و دیگر خانوادههای داغدار همدردیم. هرچند میدانیم رنج از دست دادن عزیزانمان و زخمهای ناشی از اذیت و آزارهای این ستمگران پیش و پس از اعدام عزیزانمان، برای همگی ما بسیار سنگین و طاقت فرساست، اما ضرورت دارد که با تمام وجود تلاش کنیم تا بتوانیم این دردهای مشترک را به رزمی مشترک برای دادخواهی تبدیل کنیم و مصممتر و همبستهتر علیه این حاکمیت ارتجاعی، ستمگر و جنایتکار بایستیم و اجازه ندهیم که این جنایتها دوباره و دوباره تکرار شود.
از شما دادخواهان میخواهیم که برای دستیابی به مطالبات زیر با ما همراه شوید:
۱) آزادی بدون قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی، ۲) لغو مجازات اعدام و شلاق و پایان دادن به هرگونه شکنجه و کشتار از جمله؛ اعدام، ترور، کشتار خیابانی، قصاص، سنگسار، ۳) محاکمه و مجازات آمران و عاملان تمامی جنایتهای صورت گرفته توسط مسئولان جمهوری اسلامی ایران از ابتدا تا به امروز در دادگاههایی علنی، عادلانه و مردمی (مجازاتی به جز اعدام)، ۴) برخورداری از آزادی بیان، اندیشه، قلم بدون قید و شرط ۵) برخورداری از آزادی پوشش و حق کنترل بر بدن بدون قید و شرط، ۶) برخورداری از حق اعتراض، اعتصاب، تجمع، تشکل، سازمان و احزاب مستقل، ۷) برخورداری از برابری حقوق شهروندی و رفع هرگونه تبعیض و ۸) جدایی دین از حکومت. ما اعتقاد عمیق داریم که ساختار سراپا فاسد، تمامیتخواه و دیکتاتوری مذهبی – ارتجاعی و غیر دموکراتیک حکومت اسلامی ایران باید در هم شکسته شود و طرحی نو در اندازیم و به آزادی، برابری، دموکراسی و عدالت اجتماعی دست یابیم تا بتوانیم از تکرار جنایت و تبعیض و بیعدالتی جلوگیری کنیم.
قیام علیه اعدام!
پیروز باد جنبش دادخواهی!
نه میبخشیم و نه فراموش میکنیم!
پیروز باد جنبش زن، زندگی، آزادی – ژن، ژیان، ئازادی!
مادران پارک لاله ایران
۱۸ مرداد ۱۴۰۳
0 نظر