میترا ابراهیمی، یکی از مادران پارک لاله ایران از میان ما رفت!

خبر تلخ و ناگوار است و هنوز باورمان نمی‌شود که میترا ابراهیمی، آن زن مبارز و مقاوم و یار و همراه و غم‌خوار خانواده‌های دادخواه از میان ما رفت. او که از پانزده سال پیش رفیق شفیق ما بود و در مبارزه با ستم، تبعیض، بی‌عدالتی و در خوشی و ناخوشی و برای دادخواهی همراه همدیگر بودیم. او که از سنین جوانی برای حمایت از حقوق کارگران و زحمتکشان تلاش ‌بسیاری کرد و تا آخر عمر نیز برای دستیابی به آزادی، برابری و ساختن دنیایی عادلانه و انسانی و شاد، یک دم از مبارزه دست نکشید.

میترا ابراهیمی در دوم بهمن ۱۳۳۵ در رشت به دنیا آمد. این‌که دوران جوانی و میان‌سالی را کجا و چگونه گذرانده و چه کارهایی کرده است را به وقتی دیگر موکول می‌کنیم که هر یک از ما یارای نوشتن و گفتن از این زن پرتلاش، مقاوم و صبور را داشته باشیم. اما این کوتاه سخن را بگوییم: از سال هشتاد و هشت که او را شناختیم و همراه همدیگر شدیم، در تهران زندگی می‌کرد و مدیر مالی بود تا بازنشسته شد. در این میان نیز هر فرصتی می‌یافت راهی رشت می‌شد تا خانواده‌اش که عاشقانه دوست‌شان می‌داشت را از نزدیک ببیند. میترا ازدواج نکرد و فرزندی نداشت، اما سال‌ها سخت کار کرد و مراقب مادر و خواهران و خانواده‌ی خود بود. او هم‌چنین در طول زندگی پربار خود، یک‌دم از حمایت زندانیان سیاسی و همراهی با خانواده‌های داغدار و دادخواه غافل نماند. متاسفانه هفت سال پیش خواهر کوچک‌ترش به‌نام گلی ابراهیمی که او نیز از زنان جسور و از همراهان ما بود، در اثر ابتلا به سرطان از میان ما رفت و همگی ما بسیار سوختیم. چند سال بعد نیز مادرش را از دست داد. هرچند این غم‌ها برای میترا و خانواده‌اش بسیار سنگین بود، ولی نتوانست او را از پای بیاندازد. اما این بیماری لعنتی که ناشی از استرس‌های فراوان ناشی از جنگ است، زندگی عزیزان ما را زیر و رو کرد. هم‌چنان که زندگی میلیون‌ها انسان را در ایران و جهان زیر و رو کرده است.

میترای عزیز ما متاسفانه شب بعد از حمله‌ی جمهوری اسلامی ایران به اسرائیل در ۲۷ فروردین ۱۴۰۳، در رشت سکته مغزی کرد و در طی شش ماه گذشته تا کنون، خانواده اش پروانه‌وار و عاشقانه به گِرد او گشتند تا بتوانند او که نیمی از مغزش گرفتار شده بود را به زندگی باز گردانند. این تلاش‌ها نیز تا اندازه‌ای نتیجه داد و میترای عزیز ما به زندگی بازگشت و حرف زدن و چند قدم راه رفتن با کمک فیزیوتراپ را انجام می‌داد و هر روز امیدوارتر می‌شدیم که شاید با ایستادگی و همت بسیار خودش و عشقی که برای ساختن زندگی انسانی و عادلانه داشته است، و همراهی عاشقانه‌ی خانواده‌اش و ابراز محبت ما دوستان، بتواند سلامتی‌اش را به دست آورد. اما با تاسف فراوان این آرزو محقق نشد و پنج شنبه ۲۶ مهر ۱۴۰۳، درست شش ماه پس از سکته‌ی مغزی اولیه، در بیمارستانی در رشت به دنبال عفونت و عوارض بیماری و در اثر ایست قلبی، ناباورانه از میان ما رفت. پیکر میترای عزیز را خانواده‌ی مهربانش با غمی جانکاه، با همراهی دوستان و آشنایان، شنبه ۲۸ مهر در گورستان تازه‌آباد رشت در کنار مادرش به خاک سپردند.

میترا ابراهیمی طبع شعر نیز داشت و گاهی برای خانواده‌ها و مبارزان شعر می‌سرود و با نام «شفق» شعرهایش را منتشر می‌کردیم. ما مادران پارک لاله ایران، این غم بزرگ را از صمیم قلب به خانواده‌ی محترم و عاشق میترا ابراهیمی و به خانواده‌های دادخواه و تمام یارانی که او را عاشقانه دوست داشته و دارند، تسلیت می‌گوییم و شریک غم‌شان هستیم.

شعری از شفق، برای گرامی‌داشت یاد او و تمام انسان‌های عاشق که برای ساختن زندگی انسانی و دنیایی عادلانه تا پای جان ایستادند:

بهار «زن، زندگی، آزادی»

ما از زمستان‌های سخت عبور کردیم
برای آمدن هر بهار شادمان شدیم
کابوس‌ها را هراسیدیم
برای رهایی رؤیا بافتیم

ما شقایق بودیم و پرپر شدیم
بر گورهای بی‌نشان گریستیم
سیاوش بودیم و خون شدیم
از خون ما لاله‌های سرخ روئید

از خون سرخ ستاره‌ها
سرودی ساختیم
باز هم زخم خوردیم
ولی جوانه شدیم

از این زمستان نیز گذر خواهیم کرد
و باز روزی بهار را
در آغوش خواهیم کشید
بهار «زن، زندگی، آزادی» را. منتشر شده در ۱۵ اسفند ۱۴۰۱

میترا ابراهیمی، هم‌چنان همراه عزیز ما خواهد بود و یادش و راهش را ادامه می‌دهیم.

مادران پارک لاله ایران
بیست و نهم مهر ۱۴۰۳










Tags: ,

مادران پارک لاله ایران

خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم. خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم. خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.

0 نظر

دیدگاه تان را وارد کنید