«کرامت برای همگان» شعار روز جهانی مقابله با اعدام در سال ۲۰۱۸ است.
اما احتمالا بهترین راه برای درک غیرانسانی بودن و چرایی تلاش برای مقابله با مجازات اعدام، شنیدن صحبتهای افرادیست که اعضای خانواده یا نزدیکانشان اعدام شدهاند، زیرا این اشد مجازات تنها به مرگ افراد ختم نمیشود بلکه تاثیرات بسیار ناخوشایندی بر روح و روان خانواده، دوستان و همچنین جامعه به جای میگذارد.
سحر محمدی، حقوقدان و فعال حقوق بشر، بازمانده پنج جانباخته دهه ۶۰ است. پدرش “پیروت محمدی” به همراه عمویش “رسول محمدی”، سال ۱۳۶۰ در قیام سربداران در شهر آمل به ضرب گلوله پاسدارها جان باختند. مادرش “سوسن امیری” به همراه داییهایش “حسن و اصغر امیری” به سال ۱۳۶۲ دستگیر و در سالهای ۶۳-۶۴ در زندان اوین به جوخه اعدام سپرده شدند.
سحر محمدی در ۱۹ سالگی ایران را ترک کرد و ۲۰ سال است مقیم کشور آلمان است. گفتوگوی او با زمانه را بخوانید.
- زمانه- همواره مخالفتهای زیادی با مجازات اعدام در ایران، چه از سوی جامعه جهانی و سازمانهای حقوق بشری و چه از سوی مردم صورت گرفته است اما نتیجه مثبتی در بر نداشته. آخرین مورد هم برمیگردد به مخالفتها با اعدام رامین حسین پناهی، زانیار و لقمان مرادی. به نظر شما چرا هیچکدام از این تلاشها تاثیری بر رویه جمهوری اسلامی نداشته و اعدامها همچنان ادامه دارند؟ فکر میکنید چه پتانسیلی در اعدام نهفته که حکومت ایران چهار دهه است مدام به آن چنگ میزند؟
سحر محمدی- هر حکومتی بنا، اصول و پایههایی دارد. جمهوری اسلامی بر مبنای کشتار مخالفان سیاسی و ایجاد رعب و وحشت در جامعه بنا شده. نگاهی به پروسه قدرتگیری و حفظ قدرت سران این رژیم نشان میدهد که در نظام اسلامی با آن چارچوب و آن قوانین، هیچ جایی برای تعامل و تحمل مخالفان سیاسی وجود ندارد. قتل عام دگراندیشان در جمهوری اسلامی مهمترین شرط حیات و تداوم این رژیم است چرا که با حذف فیزیکی کلیه مخالفان سیاسیاش، صحنه را برای خود خالی نگه داشته و امکان شکلگیری هر نوع آلترناتیو سیاسی در جامعه را از بین میبرد. برپا کردن چوبههای دار و اعدام مخالفان سیاسی نه تنها صدای اعتراض را در گلو خفه میکند، بلکه با ایجاد رعب و وحشت هزینه اعتراض را چنان بالا میبرد که اصلا کسی جرات نکند دهان به سخن بگشاید. بدین شکل امکان تغییر سیاسی در نطفه خفه میشود.
واقعیت این است که ماهیت تمامیتخواه جمهوری اسلامی غیر از این نمیتواند باشد. این رژیم پایههای حکومتش را با قتل عام مخالفانش تثبیت کرد و ۴۰ سال است حکومتش را با سرکوب و کشتار حفظ کرده. اعدام تنها در گلو خفه کردن صدای آن کس نیست که به طناب دار یا جوخه اعدام سپرده میشود. اعدام تلاشیست برای مرعوب و منکوب کردن مردمی که خواهان تغییرند. فضای جامعه ایران پس از قتل عامهای دهه ۶۰ و سرکوبهای سال ۸۸ گواه این امر است که حکومت موفق شد در هر دو مورد با اعمال خشونتی افسار گسیخته و سرکوب عریان، برای مدتی گرد سکوت بر جامعه بپاشاند. هر چند این فضای مرگبار پس از چندی با مبارزات و خیزشهای مردمی شکسته شد، اما حکومت توانست برای مدتی با ایجاد رعب و وحشت، فریاد جامعه را یا به خاموشی یا به زمزمه بکشاند.
جمهوری اسلامی در کلیتش و با تمام جناحهایش، نه توان و نه خواست تغییر ندارد. صدای مخالف را هم تحمل نمیکند. متاسفانه تا زمانی که اینان زمام امور را به دست داشته باشند، اعدام و قتل عام هر آن کس که دهان به اعتراض بگشاید نیز ادامه خواهد داشت.
- جمهوری اسلامی همواره سعی میکند با دستهبندیهای مختلف اعدامهای انجام شده را توجیه و به آنها مشروعیت ببخشد. دستهبندیهایی که اعضای خانواده شما نیز از قربانیان آن بودهاند. اکنون اما این سوال پیش میآید که آیا توجیههای حکومت ایران میتواند دلیل قانع کنندهای بر اجرای مجازات اعدام باشد؟
– جمهوری اسلامی با توجه به قوانین قرون وسطایی و ماهیت سرکوبگرش اصولا صلاحیت تعریف جرم را ندارد چرا که نفس حاکمیتش که بر خون مخالفان سیاسیاش بنا شده، به خودی خود یک جرم بزرگ است.
تعریف جرم در قوانین حکومتی و تعقیب مجرم باید برای حفظ امنیت جامعه باشد. حاکمیت به عنوان مجری قانون باید مجری عدالت باشد، اما جمهوری اسلامی طی ۴۰ سال گذشته مهمترین عامل ناامنی و بیعدالتی در جامعه ایران بوده است. بنابراین هیچ اهمیتی ندارد که این رژیم چه اتهامی به مخالفانش وارد میکند. تنها کارکرد این اتهامات، بهانه سرکوب و کشتار است.
مادر من و داییهایم را به اتهام “محاربه”، وحشیانه شکنجه کردند و پیکرهای تکه تکه شدهشان را به جوخه اعدام سپردند. این اتهام یا هر دلیل دیگری که رژیم اسلامی برای اعدام عزیزان من و هزاران انسان آزادیخواه دیگر میآورد، تلاش باطلیست برای توجیه جنایت. مادرم و داییهایم آرزوی ساختن جامعهای را در سر میپروراندند که کودکانش در کورهپز خانهها کار نکنند و کنار خیابان واکس نزنند. مادرانش برای سیر کردن شکم فرزندانشان تنفروشی نکنند و پدرانش از شرم سفره خالی خانوادهشان خود را در خیابانهای شهر به آتش نکشند. آنان آرزوی برابری و عدالت اجتماعی در سر میپرواندند و با مقاومت در مقابل رژیمی که حاصل حکومت ۴۰ سالهاش چیزی جز فقر و گرسنگی و تحقیر مردم نبوده و نیست، تلاش کردند از تثبیت حاکمیت سنگسار و شلاق و قطع عضو جلوگیری کنند.
قتل عام کسانی که به خاطر آرزوهای زیبا و انسانیشان برای مردم سرزمینشان حتی حاضر بودند از جان خود بگذرند، چه توجیهی میتواند داشته باشد؟
جمهوری اسلامی در دهه ۶۰ یک نسل آزادیخواه را با استناد به اتهامات بیمعنایی چون “محارب”، “معاند”، “منافق” و … به خاک و خون کشید. این کشتار تا به امروز در ابعاد مختلف ادامه دارد. اصلا مهم نیست یک دیکتاتوری عریان مذهبی چه اتهامی برای سرکوب خواستههای بر حق مردم و کشتار دگراندیشان به آنان وارد میکند، چرا که هیچ چیز این سرکوب و کشتار را توجیه نمیکند. مقاومت در مقابل فاشیسم مذهبی حاکم بر ایران، نه تنها یک افتخار بلکه یک وظیفه است. تاریخ در سراسر دنیا مقاومت در مقابل فاشیسم را مشروع دانسته و نام مقاومتگران را با افتخار میآورد. آزادیخواهان سرزمین ما هم از این قاعده مستثنا نخواهند بود.
- همانطور که اشاره کردید زمانی که کودک بودید مادر و دو دایی شما قربانی اعدامهای حکومتی در دهه ۶۰ شدند. اعدام بر خانواده قربانیان بهخصوص کودکان چه تاثیری میگذارد؟
– کودکی من در سه سالگیام جایی در جنگلهای آمل گم شد. همانجا که پدرم و عمویم به قهر گلوله جلادان رژیم اسلامی جان باختند. همانجا که سر و پیکر پدرم را در سطح شهر به نمایش گذاشتند. در پنج سالگیام با دستگیری مادرم و داییهایم، نوجوانی و جوانیام هم پیش از آغاز به پایان رسید. با اعدامشان در شش سالگیام، قرنها بر من گذشت. خاطرات کودکیام از یک سو صدای خندههای بلند و بیپروای مادرم و حسرت دوباره شنیدنش و از سوی دیگر تصویر مادرانیست که سرگردان در خاوران به دنبال نشانی از جگر گوشههایشان میگشتند. کودکیام تصویر بیشمار کودکانیست که گنگ و بیهدف در خاکهای خاوران میچرخیدند و نمیدانستند مادر یا پدرشان یا هر دو در کجای این خاک خونین خفتهاند. گویی به ناگهان همگی از ریشه کنده شده بودیم.
کودکی برای من یعنی گریههای خاموش مادر بزرگم. کودکی یعنی بهت و ناباوری پدر بزرگم از بیرحمی خزانی که باغچه کوچک زندگیاش را یک شبه به تاراج برده بود. کودکی یعنی آتشی که به خرمن زندگی مادر بزرگ و پدر بزرگم افتاد و هر آنچه را که برایشان عزیز و مقدس بود در خاکهای خاوران مدفون کرد. کودکی یعنی غرور مادربزرگم که هرگز در حضور دیگران ضجه نمیزد چرا که بچههایش قلههای افتخارش بودند و اجازه نمیداد کسی با آنان به عنوان قربانی برخورد کند، هر چند که آنان واقعا قربانی یک جنایت سیستماتیک دولتی شده بودند. کودکی یعنی دل شکسته پدربزرگم و قامت ایستادهاش که دل شکسته بود اما کمرشکسته نبود. بچههایش ایستاده مرده بودند. او نیز میخواست ایستاده بمیرد. کودکی یعنی بغض. بغضهای فروخورده. یعنی فریاد در گلو به بند کشیده شده. یعنی حسرت امنیت آغوش پدر و مادرم. یعنی هزاران سوال بیپاسخ. و در نهایت کودکی یعنی افتخار. افتخار بودن فرزند کسانی که نمیخواستند فقط پدر و مادر من باشند. آنان خود را در قبال همه جامعه مسئول میدانستند و دلشان آنچنان بزرگ بود که همه کودکان ایران در آن جای میگرفتند …
- حرف شما با کسانی که همچنان معتقد به اجرای حکم اعدام هستند چیست؟
– اعدام نه تنها یک خشونت عریان بلکه تکرار و تداوم خشونت است. یکی از مهمترین اهداف جنبش دادخواهی، پایان گذاشتن بر این دور باطل خشونت است. این به معنای بخشیدن جنایات کسانی نیست که دستشان به خون مردم آغشته است. کلیه آمران و عاملان قتل عام آزادیخواهان در ۴۰ سال گذشته باید شناسایی و در یک دادگاه عادل و مردمی محاکمه شوند و این دادگاه در مورد مجازاتشان تصمیم بگیرد، اما حکم اعدام، حتی برای جلادان اسلامی، نمیتواند جزء خواستههای جنبش دادخواهی باشد چرا که چنین خواستی با نفس این جنبش تناقض دارد.
ما نه به خونخواهی، بلکه به دادخواهی برای عزیزان به خون خفتهمان برخاستهایم. قانون قصاص و چشم در برابر چشم مختص جمهوری اسلامیست و هیچ جایی در یک جامعه دمکراتیک ندارد. اگر قرار باشد برای برقراری عدالت در حق قربانیان جمهوری اسلامی به همان شیوههایی رجوع کنیم که این رژیم در مقابل مخالفانش به کار میبرد، بیآنکه بخواهیم در کمترین حالت فرهنگ و منطق جمهوری اسلامی را ادامه دادهایم.
باید طنابهای دار و جوخههای اعدام را برچینیم. برای ساختن جامعهای نوین باید از هر آنچه جمهوری اسلامی کرده و میکند فاصله بگیریم. رویاهای آزادیخواهان به خون خفته ایران را محقق کنیم و فرهنگ و قوانین جلادان مردم را به زبالهدان تاریخ بیندازیم. این را به رهروان راه آزادی بدهکاریم.
0 نظر