برگرفته از فیس بوک منصوره بهکیش
امیدوارم این کثافت ها، از خشم مردم جان سالم بیرون بیاورند و بتوانیم روزی او و دیگر همکاران جنایت کارش را به پای میز محاکمه بکشانیم و پاسخ دهند که در این چهل سال، چه بر سر مردم آورده اند. آنها گمان میکنند که همیشه بر این صندلی های لعنتی جا خوش کرده اند.
گفته شده است: "صبح روز سه شنبه ۲ بهمن، رضا حندان(مهابادی)، بکتاش آبتین و کیوان باژن در "دادگاه انقلاب اسلامی" حضور پیدا می کنند. "قاضی" وکیلان آن ها ، ناصر زرافشان و راضیه زیدی، را نمی پذیرد. دوستان ما طلب وکیل می کنند و می گویند ما بدون حضور وکیل هیچ صحبتی نمی کنیم. "قاضی" با پوزخند می گوید:"کجای کارید، وکیل مال فیلم هاست، نه این جا . این جا دادگاه انقلاب است، مثل این که نمی دانید کجا آمده اید؟ من هم قاضی مقیسه ام ، مرا نمی شناسید؟ پس خودتان از خودتان دفاع کنید، وکیل بی وکیل" و وقتی بکتاش آبتین می گوید :"شما قانون و عدالت سرتان نمی شود، ما سرمان می شود" قاضی مقیسه می گوید:"عجب ! با این زبان تا حالا چطور بیرون بوده اید؟ بگذار ببینم، حالا که این طور شد ، مبلغ وثیقه ی هر کدام از۱۰۰ میلیون تومان رسید به یک میلیارد تومان برای هر کدام" و ختم "دادرسی". تمام.
یادداشت بالا در مورد تبدیل قرار وثیقه ۱۰۰ میلیون تومانی سه عضو کانون نویسندگان ایران، رضا خندان مهابادی، بکتاش آبتین و کیوان باژن، به یک میلیارد تومانی و بازداشت آنها را که خواندم، شوکه و به شدت خشمگین شدم و به یاد روزی افتادم که مقیسه ی کثافت، با من چه کرد.
در ۲۶ اسفتد سال ۸۸، در فرودگاه ممنوع الخروج شدم و پاسپورتم را ضبط کردند و نامهای دادند که برای پیگیری رفع ممنوع الخروجی و دریافت پاسپورت به دادگاه انقلاب بروم. در فرودگاه آنقدر فریاد زدم و از جنایت های این جانیان گفتم که همه ی مسافران و کارکنان فرودگاه هاج و واج مرا نگاه و با همدیگر پچپچ می کردند. بعد از تعطیلات نوروز، به دادگاه انقلاب شعبه ۲۸ نزد مقیسه رفتم و قرار بود مثلاً دادگاه تشکیل شود و مقیسه ممنوع الخروجی مرا بررسی کند.
من وارد اتاق مقیسه در شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب شدم و هنوز در میان در بودم و او ایستاده بود(این لحظه را دقیق به خاطر دارم) و حتی فرصت نداد که بنشینم. پرونده ای در دست اش بود و در عرض یک دقیقه، در حالی که هنوز کنار میزش ایستاده و من در میان در ایستاده بودم، او پرونده قطوری را ورق زد و آرام آرام با خود گفت: «برادرانت هم که در رجایی شهر اعدام شده اند(جایی که خودش، یکی از جنایت کاران قتل عام بود) و گفت: بهتر است به سفر نروی و مثلاً دادگاه تمام شد. او از جلوی من رد شد و با پرونده در دست به اتاق منشی رفت تا پرونده را به همکارش بدهد.
من به شدت غضبناک به او زل زده بودم و دندانهایم را با خشم بسیار به هم می فشردم. وقتی از اتاق از جلوی من رد شد و میخواست پرونده را به همکارش بدهد، من با صدای بلند و با خشم بسیار چندین بار پشت سر هم گفتم: «بالاخره روزی، بالاخره روزی، باید جواب گوی تمام جنایت های تان باشید و باید پاسخ دهید. بالاخره روزی باید پاسخ دهید.» او و همکاران اش روی شان را به طرف من کرده و شوکه و ترسیده به من نگاه میکردند و مقیسه همینطور هاج و واج، عقب عقب رفت و گفت: بله بله باید پاسخ دهیم، باید پاسخ دهیم و عقب عقب بر روی صندلی همکارش عملاً افتاد. آنقدر ترسیده بود که رنگ اش مانند زردچوبه شده بود و همکاران اش نیز شوکه او و مرا نگاه می کردند. من خون جلوی چشمانم را گرفته بود و صورت ام از عصبانیت داشت منفجر میشد و با همان حال از اتاق خارج شدم.
بعدها در یکی از بازجویی ها، سربازجوی اوین از من پرسید تو میدانی با مقیسه چه کار کرده ای؟ ما با تو خیلی مدارا می کنیم. گفتم: این کمترین کاری بود که با او کردم و همگی تان بالاخره روزی باید پاسخ دهید.
امیدوارم این سه عضو کانون نویسندگان ایران، هر چه زودتر و بدون قید و شرط آزاد شوند.
منصوره بهکیش
۳ بهمن ۱۳۹۷
مادران پارک لاله ایران
خواهان لغو مجازات اعدام و کشتار انسانها به هر شکلی هستیم.
خواهان آزادی فوری و بی قید و شرط تمامی زندانیان سیاسی و عقیدتی هستیم.
خواهان محاکمه عادلانه و علنی آمران و عاملان تمامی جنایت های صورت گرفته توسط حکومت جمهوری اسلامی از ابتدای تشکیل آن هستیم.
0 نظر