سه اپیزود برای ساعت های خوابیده

۱
ساعت              دیر است به خانه برگردیم
از همان کوچه ی درخت پوشِ جوی گذر
حالا، حتما        بچه گربه های بهاری بزرگ شده اند
و، سهم ما، از سیب های رسیده ی آن خانه ی قدیمی
بر شاخه های       روی شانه ی دیوار        مانده است
کاش         باز هم، نامِ کوچه را عوض نکرده باشند
۲
چه قدر، ساعِدَت با ساعت         زیباتر است
چه قدر، دلشوره ی تو را که بهانه ی دیدنِ ساعت می کنی دوست دارم
چه قدر می ترسم                ساعتت را بی تو ببینم
مثل آن همه ساعت خوابیده که نامه رسانان نابلد
لا به لای لباس های چروک آوردند         یادت هست؟
از سکوتِ عقربه ها در سکونِ ناگهانی نبض ها
می شود حدس زد که ….
۳
در فاصله ی جا به جایی عددهای شش و هفت
ارواح آشنای بسیاری
راز سکونِ عقربه های ساعت شان را
بر تقویم روی دیوار رو به رو         نوشته اند
حالا    هر قدر هم دیر شده باشد
دیگر   صاحبان ساعت ها به خانه بر نمی گردند
ساعت سرد است         به خانه برگردیم