به کشتزارهای بی گندم
به رودهای خشکیده
به دستان پینه بسته
به پاهای برهنه
به شب های بی ستاره
به خیابان های سرد و یخ زده
به اجاق های سرد و خاموش
به پنجره های فروبسته
عادت کردیم
و چه بد عادت کردیم
به روییدن درختان دار در
پیاده رو خیابان
به مردگان به دار آویخته
به گورهای بی نشان
به اخبار یک زندانی
عادت کردیم به مرگ دختری برای یک تار مو
عادت کردیم به سقوط زنی از پنجره ناموس
عادت کردیم به مرگ دختر آبی
عادت کردیم به مرگ پهلوانی که نوید بود
وعادت کردیم به پرواز ژینا که
نامش زندگی بود
مرگ خاموش شاعری در بند
به رنج مادران داغ دیده
عادت کردیم به همه دردهای خاموش
شفق
از مادران پارک لاله ایران
شهریور ۱۴۰۱