برگرفته از سایت www.negah1.com
نشریهی کانون پژوهشی نگاه - دفتر چهلام- مارس ۲۰۲۳
- برای شروع این گفتوگو، خوب است در ابتدا نظر شما را دربارهی خیزش شکوهمند جاری، که به ویژه زنان و دختران جوان در آن نقش برجستهای دارند، جویا شویم. این خیزش را چگونه میبینید؟ مهمترین و برجستهترین مُختصات آن از نظر شما چیست؟
پاسخ به هرگونه پرسشی دربارهی این خیزش الزاما همهشمول نیست و هر چه گفته شود باز هم نکاتی ناگفته باقی خواهد ماند. در عین حال، نمیدانم چه میتوان گفت که گفته نشده باشد. از سوی دیگرشرایط و وضعیت جنبش1، نیروهای درگیر در آن و ... به سرعت در حال تغییر است و تحلیل و برآورد امروز ما ممکن است فردا نامعتبر باشد. افزون بر آن، این خیزش و جنبش در مناطق مختلف و در بین اقشار، طبقات و گروههای مختلف ویژگیهای خود را دارد و نمیتوان حتی امروز (اوایل اسفند) هم دربارهاش حکمی کلی داد. اما، و درعین حال، میتوان ویژگیهایی عمومی برای آن برشمرد که بسیاری از آنها بارها مورد توجه افراد و گروههای مختلف قرار گرفته است. حتی این ویژگیهای عمومی را نیز نمیتوان به یک اندازه به تمامی مناطق یا نیروهای مشارکت کننده در این خیزش و جنبش تعمیم داد، در عین حال میتوان آنها را بهعنوان ویژگی برشمرد. اما به نظرم برای تعیین مختصات این جنبش لازم است ابتدا خاستگاههای آن را تعیین کنیم. مشخص کردن خاستگاههای این جنبش ما را در جهت تحلیل دقیقتر از خواستها، مسیر حرکت و راهکارهایی برای ارتقای آن رهنمون خواهد شد.
در گزارش بلندی که در تاریخ ٢١ فروردین سال ٩٧ دربارهی جنبش زنان نوشتم اشارهای گذرا به بخشی از جنبش زنان داشتم: زنانی که امروزه برخی اصطلاحا زنان «کف خیابان» مینامند و بهنظر میرسد دستکم در روزهای اول خیزش کنونی، بخش عمدهی آن را همین زنان تشکیل میدادند. در مقدمهی آن گزارش آمده است: «از آنجا که هدف صرفا بررسی گرایشهای موجود در جنبش زنان است، بدیهی است که به گروهها، جریانات یا افراد بهطور مشخص پرداخته نخواهد شد و اشاره به آنها صرفا جهت ذکر مثال از گرایشهای نظری موجود در جنبش زنان است. به همین دلیل به عرصههایی همچون ادبیات، سینما، مطبوعات و... که زنان از گرایشهای مختلف در آن نقش مهمی در به چالش کشیدن تابوها و مسائل جنسیتی داشتند، پرداخته نمیشود. پرداختن به مبارزات فردی زنان و دختران جوان نیز در کوی و برزن، محل کار، خانوادهها، مراکز آموزشی و غیره، به عنوان بخشی از جنبش فراگیر زنان؛ همچنین جنبش زنان در خارج از کشور خود پژوهشی مجزا میطلبد، گرچه گرایشهای کلی موجود در جنبش زنان در این بخشها نیز جاری بوده و هست. به مبارزات زنانی همچون مادران پارک لاله، مادران صلح، مادران خاوران و جنبش دادخواهی و یا فعالیتهای محیطزیستی زنان نیز پرداخته نمیشود. مبارزات مذکور در عین حال که مستقیما تابوها و مسائل جنسیتی را به چالش نمیگیرند اما به واسطهی حضور گستردهی زنان در این بخشها نه تنها تابوی حضور زنان در عرصهی مبارزه را به چالش میگیرند، بلکه به واسطهی افزایش حضور زنان در عرصههای عمومی و از جمله عرصهی مبارزه توازن جنسیتی را به نفع کل زنان در این عرصهها تغییر میدهند، بنابراین به طور غیرمستقیم به جنبش زنان خدمت میکنند. این حضور قبل از جنبش مشروطه به شکل پراکنده و منفرد، طی جنبش مشروطه به شکل جمعیتر، و به طور گسترده و رادیکالتر در دوره پهلوی دوم و بیشتر از همه در دههی شصت توسط زنان دیده میشود....» 2
پس از ناکامی جنبش سبز و به تبع آن اصلاحات و گذر بخش عمدهی مردمی که شرایط زیست در عرصههای مختلف برایشان غیرقابل تحمل شده بود، از جمهوری اسلامی، شاهد خیزشهایی همچون خیزش سال ٩٦ و ٩٨ بودیم. این خیزشها در قیاس با اعتراضات گذشته گامی در جهت رادیکال و تودهای شدن اعتراضات و در راستای گذر از نظام کنونی بود. قبل از آن و در کنار این خیزشها جنبشهای مدنی/سیاسی، مطالباتی و «صنفی» نه لزوما در ارتباطی ارگانیک با این خیزشها، اما همدل با آنها، مبارزه میکردند و در روند مبارزه و زیست خود روزبهروز از مبارزات درونسیستمی فاصله میگرفتند. بخش متشکل جنبش زنان نیز که در ابتدای اصلاحات نمود عمدهاش در تشکلهای «درونسیستمی»3 بود در روند ناکام شدن اصلاحات و اصلاحگری به تدریج چند پاره شده و بخشهای جوانتر آن با گذر از مبارزات «درونسیستمی» به آموزههای چپ گرایش پیدا کردند. گروهی تشکلهای مستقل خود را سازماندهی کردند و برخی جذب گروههای زنانی شدند که پیش از آن به مبارزات «ضدسیستمی» مشغول بودند. این گروههای متشکل زنان ابتدا بدون ارتباط ارگانیک با بخش غیرمتشکل و «مردمی» جنبش زنان و قطعا تاثیرگذاری بر نگاه جنسیتی آنها و جامعه به فعالیت خود ادامه میدادند.
بخش غیرمتشکل و «مردمی» جنبش زنان نیز در ابتدا بدون ارتباط ارگانیک با یکدیگر، با جنبش متشکل زنان و یا سایر جنبشهای متشکل موجود و احتمالا نزدیکی مادی و معنوی بیشتر با جنبش «گرسنگان» به فعالیت روزمره، پیوسته، فردی و ابتکاری خود ادامه میداد. این بخش از جنبش زنان بهویژه از دههی هفتاد با مبارزات فردی آرام، حاد اما پیوستهی خود در کوی و برزن، محلکار، خانواده، مراکز آموزشی و غیره قوانین زنستیز و رویکرد مردسالارانهی حاکمیت و جامعه را به چالش کشیدند که اوج و نمود چشمگیر آن را در دختران انقلاب شاهد بودیم. در عین حال، این بخش از جنبش زنان نیز طی دو دههی گذشته بنا بر شرایط زیست خود، مبارزات جاری در جامعه و رشد آگاهی جنسیتیاش متحمل تغییراتی شد: برخی از آنها جذب سازمانهای مستقل زنان با گرایشهای مختلف شدند؛ برخی جذب پروژههایی همچون «چهارشنبههای سفید» یا پروژههای مشابه شدند؛ گروههایی بهویژه در عرصههای کار و تحصیل تشکلهای مستقل خود را سازماندهی کردند؛ و عدهای همچنان به کار فردی با عنوان «نافرمانی مدنی» ادامه دادند. این بخش از جنبش زنان نیز در روند رشد خود و با توجه به ناکامی اصلاحات و غیرقابل تحمل شدن شرایط زیست خود روزبهروز از جریانات اصلاحطلبی و یا «نافرمانی» صرف گذر کردند و همچون «قیام گرسنگان» سال ٩٦ و ٩٨ به آگاهی و لزوم اعتراض و خواست گذر از نظام رسیدند.
در خیزش «زن، زندگی، آزادی» گویی در لحظهای خاص این سه حوزهی اعتراضی: جنبشهای مطالباتی-«صنفی»-مدنی/سیاسی، بخش متشکل جنبش زنان، و جنبش گرسنگان- تشنگان- بخش غیرمتشکل جنبش زنان، بدون ارتباطی بهواقع ارگانیک، به خواست گذر از نظام موجود و زیرورو کردن نظام کنونی و مناسبات غیرقابلتحمل آن رسیدند، با جرقهی کشته شدن زنی جوان به بهانهی «بدحجابی» و در پاسخ به فراخوان گروههایی در بخش متشکل جنبش زنان به خیابانها آمدند و کل رژیم را به مصاف طلبیدند، و در روند نسبتا کوتاه چند ماهه میروند که نهتنها پیوندهای خود با یکدیگر را محکمتر کنند که حمایت سایر جنبشها و نیروهای معترض در جامعه را نیز جلب کرده و با تبیینی رادیکال از شعار محوری جنبش، «زن، زندگی، آزادی»، نظامی انسانی را جایگزین نظام موجود کنند.
بنابراین بسیار بدیهی بود که حمایت از زنان و خواستهای آنان در مدتی بسیار کوتاه و یکشبه به یکی ازخواستهای محوری خیزش/جنبش تبدیل شود و این برای ما زنان به واقع قدمی بزرگ بهپیش بود. این که مبارزات پیگیر زنان که عمری صدساله دارد و پس از استقرار جمهوری اسلامی از همان سال ٥٧ با تظاهرات وسیع علیه حجاب و سایر قوانین زنستیز جمهوری اسلامی آغاز شد و در این چهاردهه به صور و در عرصههای مختلف به شکل متشکل و غیرمتشکل، فردی و گروهی، تا امروز ادامه یافته، نه تنها توانسته است باعث رشد آگاهی جنسیتی در بخشهای مختلف زنان و مردان جامعه و تحول روابط و مناسبات آنان شود بلکه بالاخره توانست دستکم حمایت سایر جنبشها را نیز دریافت کند.
به یقین میتوان گفت که بخش عمدهی نیروهای درگیر در این خیزش، حتی بخش غیرمتشکل و «تودهای» جنبش بهرغم اینکه کمتر درگیر مبارزه متشکل و هدفمند بوده است از شرایط اسفناک زیست خود و بنابراین کمابیش از مطالبات خود نیز آگاه است. خاستگاه این آگاهی علاوه بر تجربهی زیستهاش قطعا یکی از نتایج درسآموزی از تجربهی انقلاب سیاسی ٥٧، مبارزات دههی ٦٠، مبارزات سیاسی، «صنفی» و مدنی چهاردهه گذشته و انقلاب رسانهای است. بنابراین نمیتوان گفت هدف این خیزش/جنبش فقط سرنگونی است بلکه مطالبات مشخصی دارد که کمابیش میتواند مختصات نظام جایگزین را هم تعیین کند.
بنابر توضیحاتی که داده شد و نقشی که زنان در به چالش کشیدن مردسالاری حاکم در نظام سیاسی- اجتماعی-اقتصادی جامعه داشتند خواست این خیزش/جنبش نهتنها گذر از اصلاحطلبی و اصلاحات درون ساختاری و سرنگونی، که گذر از اسلام سیاسی/ حکومت دینی و تمایل فراگیر به سکولاریسم و استقرار حکومتی سکولار است که قطعا همانطور که گفته شد نقش محوری زنان در مبارزه و تمرکز مبارزه بر مسائل زنان، بهویژه مسئلهی حجاب بهعنوان پاشنهی آشیل اسلام سیاسی، تاثیر تعیینکنندهای در این گسست ایدئولوژیک و رویگردانی از اسلام سیاسی داشت.
به چالش کشیدن سلسله مراتب قدرت و ضدیت با استبداد و دیکتاتوری در عرصههای مختلف زندگی فردی و اجتماعی و خواست آزادی در این عرصهها نیز قطعا از خواستهای سکولاریسم و ضدیت با جنسیتگرایی تفکیکناپذیر است. گرچه ممکن است محدودههای این آزادیها برای نیروهای متنوع موجود در جنبش متفاوت باشد، تقریبا تمامی نیروهای موجود در جنبش شعار «حکومتی سکولار و دمکراتیک» را پذیرا هستند و این یکی از ویژگیهای مهم این خیزش/جنبش است.
در جریان گذر روزها عناصر دیگری در این خیزش/جنبش عیان شد و یا به آن پیوست. از جمله اتخاذ رویکردی هستیگرایانه به انسان و سایر موجودات و کل هستی که قطعا در تقابل با نگاه ابزارگرایانه حاکمیت به انسان و سایر ارکان هستی، حذف فرد و ایجاد دوگانههای خودی-ناخودی، مسلمان-غیرمسلمان، مرکزنشین-حاشیهنشین، زن-مرد، انسان-حیوان، انسان-هستی و/یا محیط زیست و... و همزمان تحمیل نوعی فردگرایی منحط، فاسد و منفعتطلب طی دههها و سالهای گذشته، تکوین یافته و وجهی هستیگرا، دگرخواه، شاعرانه و هنرمندانه به جنبش داده است. بنابراین جنبش در روند حرکت خود مدام فراگیرتر شد و عناصر انسانیتری به آن اضافه شد.
در این رابطه، داشتن شعاری محوری و (با تعبیری) رادیکال و مردمی، یعنی شعار «زن، زندگی، آزادی» که به سرعت به شعار محوری خیزش تبدیل شد در واقع پیوستن جنبشها و یا سایر نیروهای اجتماعی و راه یافتن عناصر دیگر به این جنبش را تسهیل کرد. این شعار بهرغم تفاسیر گاه متفاوتی که از آن شده است نه تنها بهطور کلی خواستهای این خیزش را فرموله کرده که به تبع آن مختصات جایگزین بعدی را هم کمابیش روشن کرده است. البته نیروهای دخیل در این خیزش/جنبش ممکن است هریک از برابری جنسیتی، رفاه، آزادی، عدالت اجتماعی و کرامت هستی که جانمایهی این شعار است تعابیر متفاوتی داشته باشند.
شاید به همین دلیل دستکم از ماه دوم شاهد ظهور بسیاری شعارهای دیگر نیز بودیم که، در واقع و به نوعی نمایشی از خوانشهای متفاوت، در اغلب موارد همخوان ــ و گاه ناهمخوان ــ با شعار محوری و در اصل توضیح و تبیین شعار محوری «زن، زندگی، آزادی» بهزعم نیروهای درگیر در این جنبش بوده است که روزبهروز متنوعتر و گستردهتر شدهاند. شعارهایی که بههررو محتوا و اهداف این جنبش را روشنتر کرده و جنبههای ایجابی آن را پررنگتر میکند.
ــ شعارهایی که بر محتوای ضددیکتاتوری خیزش/جنبش تاکید دارند: «مرگ بردیکتاتور»/ «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر»؛
ــ شعارهایی که بر جنبهی سکولار خیزش/جنبش تاکید میکنند: «توپ، تانک، فشفشه....»/ «جمهوری اسلامی، نمیخوایْم نمیخوایم»؛
ــ شعارهایی با محتوای معیشتی و با حمایت از طبقات فرودست، ضد فساد و با خواست تغییر اساسی نظام: «فرزند کارگرانیم، کنارشان میمانیم»/«فقر، فساد، گرونی، میریم تا سرنگونی»/«سیستم فاسد نمیخوایْم، مهمون قاتل نمیخوایم»/«بیکاری، بیگاری، حجاب زنْ اجباری»؛
ــ شعارهای برابریطلبانه و ضد تبعیض جنسیتی، قومیتی و ایضا مذهبی با تاکید بر همبستگی خلقها، ملیتها و اقلیتهای مختلف:«حکومت ضد زن، نمیخوایم نمیخوایم»، «از زاهدان تا کردستان، جانم فدای ایران»/ «خونین تمام ایران، از کردستان تا تهران»/« کُرد، بلوچ و آذری؛ آزادی و برابری»؛
ــ شعارهای آزادیطلبانه و خواهان دموکراسی: «حجاب زورْ زورکی، نمیخوایْم نمیخوایم»/ «عدالت، آزادی، پوشش اختیاری»/« عدالت، آزادی، نه به حجاب اجباری»/ « نه سلطنت نه رهبری، دموکراسی برابری» و....
شعارهایی که معترضان در مناطق و مقاطع مختلف این جنبش در خیابانها و بر پشتبامها دادند نه تنها محتوایی سلبی که با طرح خواستهای مشخص حتی محتوای ایجابی نیز داشتند.
افزون بر این، نیروهای این جنبش نهایت تلاش خود را کردند آنچه را میخواهند، بیشتر از آنچه در گذشته در زیست هر روزهاشان انجام داده بودند، در حد ممکن در این چند ماهه به نوعی زندگی کنند و بدین ترتیب بر وجه ایجابی شعار «زن، زندگی، آزادی» تاکیدی عملی کنند. حضور گستردهی زنان بیحجاب در خیابانها و مراکز دولتی و غیر دولتی، تلاش برای زدودن جداسازیهای جنسیتی در بخشهای مختلف جامعه، رقص و پایکوبی در خیابانها و فضاهای عمومی و... از جمله این تلاشها بود.
علاوه بر خاستگاه مادی زیستِ اسفناک تمامی اقشار، طبقات و گروههای اجتماعی، همانطور که گفته شد شعارهمهشمول «زن، زندگی، آزادی» نیز در فراگیر شدن جنبش تاثیر داشته است. چنانچه در مدت کوتاهی شاهد حضور و همبستگی نیروها و بخشهای مختلف جامعه در کنار یکدیگر بودیم، از زنان، دانشجویان و دانشآموزان، معلمان، استادان و کارکنان دانشگاه، کارگران، بازنشستگان، کشاورزان، بیکاران، کسبهی خرد و بازاریان تا دادخواهان، هنرمندان، پزشکان، وکلا، روزنامهنگاران، روشنفکران، نویسندگان و مترجمان، ورزشکاران، طرفداران محیط زیست، اقلیتهای اتنیکی، مذهبی و جنسیتی، و افزون بر آن حضور پررنگ، گسترده و تاثیرگذار ایرانیان خارج از کشور و حمایت افکار عمومی جهان از آن.
این فراگیری نه تنها ناشی از شرایط زیست غیرانسانی نیروهای شرکت کننده در این خیزش، نیز ناشی از محتوای ضد دیکتاتوری، سکولار، برابریطلب و آزادیطلب این جنبش است که با پذیرش شعار محوری و تفسیربردار «زن، زندگی، آزادی» بر آن تاکید میشود. البته تفسیربردار بودن این شعار قطعا این همراهی را صرفا تا مرحلهای تسهیل و ممکن کرده و میکند ولی لزوما تا رسیدن به هدف نمیتواند به عنوان امری تسهیلگر عمل کند وچه بسا با تفاسیر و تعابیر متفاوت از این شعار و یا اساسا کنار گذاشتن آن، اختلافات و تضادهای اساسی نیروهای درگیر در این جنبش نه تنها عیان، که به پراکنده شدن و درگیری نیروها نیز منجر شود.
البته عناصر دیگری به جز موارد مذکور در بالا در حمایت افکار عمومی، بهویژه در غرب، موثر بودند که از آن جمله میتوان به جنگ «شرق» و «غرب» در رقابت برای کسب هژمونی جهانی بهطور کلی، و همزمانی این جنبش با حملهی روسیه به اوکراین اشاره کرد. بنابراین هر گونه تغییر و تحول در معادلات بینالمللی از جمله تغییر در خصومت بین «شرق» و «غرب» و یا تغییر و تحول در جنگ اوکراین و روابط ناتو با روسیه در جنگ «نیابتی» آنان در اوکراین میتواند در «حمایت» دولتهای غربی و افکار عمومی در این مناطق تاثیرگذار باشد. ناگفته نماند که «حمایت»های دولتهای غربی از این جنبش علاوه بر تحت فشار قراردادن جمهوری اسلامی برای وادار کردن آنها به تمکین به سیاستهای پیشنهادی غرب، با هدف کنترل مبارزات مردم و تغییرات احتمالی در آینده نیز صورت میگیرد.
همانطور که گفته شد خاصیت فراگیر بودن این جنبش و همهشمول بودن شعار محوری آن نیروهای بسیاری را در حمایت از آن برانگیخت و شاید بتوان گفت یکی از نیروهای جدی، پیگیر و رادیکال در این همراهی جنبش دانشجویی-دانشآموزی-دانشگاهی بود که بهواقع یکی از دستاوردهای مهم این خیزش/جنبش است. برآمد دوبارهی جنبش دانشجویی و ایفای نقش پررنگ وچه بسا هدایت کنندهی آنان در اعتراضات چند ماه اخیر بیتردید، اگر با سرکوب وحشیانه متلاشی نشود، میتواند بهعنوان یکی از نیروهای پرتحرک، جسور، جانسخت و خوشفکر این جنبش نقش موثری در تعمیق، ترویج و رادیکال کردن این جنبش داشته باشد.
با توجه با عدم ارتباط ارگانیک بین نیروهای اولیهی این خیزش/جنبش، عدم حضور مرئی، واقعی و گستردهی سازمانهای هدایت کننده در ابتدای خیزش امری بدیهی بود. بنابراین بهجز در مناطقی همچون کردستان که سابقهی مبارزات سازمانیافتهی طولانی دارند و شاید در بلوچستان که به هر حال تحت رهبری نهادی شناخته شده و پیشینی مبارزه میکنند، و یا شکلگیری محدود کمیتههای محلات در مناطقی از کشور، بهواقع نمیتوان از سازماندهی مرئی برای هدایت و پیشبرد مبارزه گفتگو کرد. البته نیروهای منفرد و غیرمرتبط موجود در جنبش بخش عمدهی هدایت و تداوم مبارزه تا کنونی را در عرصهی شبکههای مجازی و/یا با حمایت تریبونهایی همچون کانالهای ماهوارهای به گونهای بهپیش بردهاند، ولی هنوز بهیقین نمیتوان گفت سازمانها و تشکلهای واقعی در پس و پشت همهی این ارتباطات مجازی و یا تریبونها وجود دارد.
در عینحال تمامی این شبکهها خلقالساعه نیستند، قطعا بسیاری از آنها قبلا بهطور مخفی و بدون رسانه مبارزه میکردند و در شرایط خیزش و در فضای پرتحرک و پرالتهاب این چند ماه اقدام به ایجاد رسانهی خود کردند. این شکل از ارتباط به هر حال نوعی جدید از ارتباط است که در بسیاری موارد نیز پاسخ گرفته و نقش مهمی بهویژه در همافزایی و هدایت اعتراضات ایفا کرده است. فراگیر شدن/کردن شعاری محوری، اقدام به اعتراضات پراکنده که عملا نیروی سرکوب را متفرق میکرد، انتشار و پاسخ به فراخوانها، شعارهای شبانه در محلات، اعتراضات گسترده به کشتارها با برگزاری مراسم هفت و چهلم برای کشته شدهها، انتشار مستمر و به موقع اخبار مبارزات، تولید و انتشار انواع و اقسام هنر اعتراضی جهت تهییج و بسیج معترضان، ارائهی تحلیلهای بهموقع جهت بررسی و ارائهی راهکار برای ادامهی مبارزه، «قیام علیه اعدام» با حضور در جلوی زندان و آکسیونهای مختلف علیه اعدام، تلاشهایی در جهت طرح منشورهای مطالباتی و ترسیم تلویحی افقهای سیاسی آینده، حسی از هدایتی هوشمندانه به ذهن متبادر میکند بدون اینکه به فرد یا گروه خاصی نسبت داده شود. بههررو حضور این شبکههای مجازی بیانگر و نشانگر نیروهای متکثر و متفاوتی است که در این خیزش/جنبش حضور دارند و در صورت تداوم جنبش میتوانند به شبکههای واقعی و مرئی برای سازماندهی و هدایت جنبش تبدیل شوند.
این جنبش بسیار فراگیرتر، همهجانبهتر و مردمیتر از «جنبش سبز» و حتی در حوزههایی از جنبش فرودستان در سال ٩٦ و ٩٨ است. جنبش «زن، زندگی، آزادی» اگر مصادره و یا منحرف نشود پتانسیل این را دارد که در روند رشد خود بهخودیخود و/یا/هم در ارتباط ارگانیک با جنبشهای متشکل در عرصههای مختلف در جهت ایجاد تشکلهایی با محتوایی مردمیتر در عرصههای مختلف حرکت کند. و با تعبیری دموکراتیک-طبقاتی از شعار «زن، زندگی، آزادی» با هدف ایجاد عدالت اجتماعی، رفاه، برابری و آزادی، اقشار، طبقات وگروههای تحت ستم در جامعه را با خود همراه کرده و نه تنها گامهای بزرگی در متحقق کردن آنها در حال و آینده بردارد، بلکه تاثیری عمیق نیز بر منطقه در جهت به چالش کشیدن نیروها و حکومتهای ارتجاعی داشته باشد. به همین دلیل نیز میبینیم که رسانههای حامی مرتجعان منطقه با همدلی ظاهری با جنبش در پی انحراف و پراکندن نیروهای این جنبش هستند چرا که پیروزی جنبشی مترقی در ایران تاثیر انکارناپذیری بر وضعیت منطقه و بهچالش کشیدن ارکان حاکمیت این نیروهای ارتجاعی خواهد داشت. از این رو، نیروها و حکومتهای ارتجاعی منطقه نیز به همان اندازهی کشورهای سرمایهداری جهانی مخالف شکلگیری خاورمیانهای نوین و پیشرو هستند و هر یک بهنحوی در تلاشند تا نیروهای ضدانقلاب را حمایت و تقویت کنند.
- بسیاری از جریانات سیاسی، فعالین جنبش زنان و تحلیلگران سیاسی، شعار «زن، زندگی، آزادی» را نه فقط شامل خواست آزادی و برابری زنان، الغای تبعیض جنسیتی و حجاب اجباری و...، که در عین حال در بردارندهی مجموعهای از مطالبات و خواستهای به خاک و خون کشیده شدهی تودهی مردم جامعه میدانند. و معتقد هستند، به همین دلیل هم، این خیزش برای اولین بار توانسته مردم جامعه از هر طبقه، ملیت، مذهب و... را همبسته کند و به میدان مبارزه علیه جمهوری اسلامی بکشاند. اما، نظرها دربارهی مضمون سیاسی و طبقاتی این شعار متفاوت است و تعابیر متفاوتی از آن به دست داده میشود. نظر شما چیست؟
در روزهای آغازین جنبش وقتی شعار «زن، زندگی، آزادی» بر زبان معترضان در اقصا نقاط کشور و/یا خارج کشور جاری شد بسیاری از آنان از خاستگاه، محتوا، اهداف ابتدایی و افق سیاسی آن در بستر شکلگیری اولیهاش بیاطلاع بودند، بنابراین هر گروه، نیروی اجتماعی و حتی افراد با تعبیر خود از این شعار و مولفههای زن، زندگی و آزادی، آن را به زبان میآوردند. امروز اما بسیاری میدانند خاستگاه اولیه شعار کجاست و چه هدفی را دربرداشته اما و در عین حال هنوز هم بخش عمدهی نیروهای درگیر و حامی جنبش، دقیقا بهواسطهی اینکه همچنان تعبیر خود را از آن دارند بهعنوان شعار محوری رهایش نکردهاند. در این مدت نیز تعابیر متنوع و گاه بسیار متفاوتی از آن شده است. بنابراین به جای نفی این شعار و یا تلاش برای جایگزین کردن آن، ارائهی تبیینی رادیکال از آن باید یکی از اهداف اصلی نیروهای رادیکال جنبش کنونی باشد.
همانگونه که در پرسش پیشین نیز اشاره شد این جنبش نیروهای بسیار متکثری را در برمیگیرد و کاملا بدیهی است که هر یک از این نیروها تعبیر و تفسیر خود را از این شعار «تفسیربردار» داشته باشند. حتی در جنبش سبز با شعار بسیار سرراست و مشخص «رای من کو؟» نیز ما شاهد نیروهای مختلفی بودیم که تحت لوای این شعار به خیابان آمده بودند و مثلا با شعار «جمهوری ایرانی» و شعارهای مشابه عملا خواستار سرنگونی بودند. و یا اعتراضاتی که به گرانی قیمت بنزین به راه افتاد، ویا در اعتراضاتی که به کمبود آب در خوزستان و اصفهان شد وحتی در اعتراض به سقوط هواپیمای اوکراینی صرفا در اعتراض به کمبود آب، گرانی بنزین و یا معرفی مسببان سقوط هواپیما نبود. این کاملا طبیعی و بدیهی است که در جامعهای دیکتاتورزده، فقرزده، فاسد، خشن، ضد انسان و محیط زیست و مبتنی بر سرکوب و تبعیض و... مردم برای حضور در خیابان و اعتراض و طرح خواستهای خود همواره آمادگی دارند و شعار «زن، زندگی، آزادی» بهزعم بخش عمدهی گروههای مردمی شرکت کننده در این خیزش میتواند دربرگیرندهی خواستهایشان باشد. کسانی که از فقر، گرانی، بیآبی، بیکاری، فساد، تبعیضهای طبقاتی و کلا فشارهای معیشتی به ستوه آمدهاند و حتی مدافعان محیط زیست، خود را با «زندگی» همپیمان میبینند. کسانی که از تبعیضهای ملی، نژادی، حاشیهنشینی، عقیدتی، مذهبی، جنسیتی، سانسور، خفقان، ارتجاع، دیکتاتوری، سرکوب، زندان و اعدام و...به ستوه آمدهاند خود را با «آزادی» همپیمان میبینند. و «زن» یا «زنان» که در تمامی این گروهها و نیروها حضور دارند نه تنها از فقر، گرانی، بیکاری، تبعیضهای طبقاتی، فشارهای معیشتی، ستمهای ملی، عقیدتی، مذهبی، سانسور، خفقان، دیکتاتوری، ارتجاع، سرکوب، زندان، اعدام و... به ستوه آمدهاند بلکه به عنوان گروهی جنسیتی که در همهی این طبقات، اقشار، گروهها و اقلیتها حضور دارند در تمامی زمینههای مذکور متحمل فشار، تبعیض و ستمی مضاعف میشوند. بنابراین، زنان در هر یک از این اقشار، طبقات و گروهها بهعنوان رادیکالترین بخش آن پیگیرترین بخش آن هم خواهند بود. حضور آشکار زنان بلوچ در میدان مبارزه و یا اعتصاب زنان کارگر در کارخانهی کروز نمایانگر بروز عینی تعبیری مردمی و طبقاتی از جنبش و شعار محوری آن است که نه تنها مردسالاری/پدرسالاری، دیکتاتوری مذهبی، تبعیض، انحصارطلبی و سلطهگری، بلکه سیاستهای نئولیبرالی را نیز به چالش کشیده است.
در عین حال، نباید اهمیت طرح مسئلهی زنان در این ابعاد و در عرصههای مختلف را نادیده گرفت. چرا که در جامعهی خاص ایران کنونی طرح و حمایت مردمی و فراگیر از مسئلهی زنان به واقع اهمیتی راهبردی دارد چرا که قوانین و رویکردهای مردسالارانه و زن ستیزانهی حاکمیت سرمایهدار-مردسالار جمهوری اسلامی نه تنها ویترین نظام بهعنوان یک حکومت اسلامی، بلکه ابزار مهمی برای جلب نیروهای طرفدارش در داخل است و تعمیق و تداوم خواستهای زنان میتواند تمامی ارکان نظام را به لرزه درآورد.
- خواست آزادی و برابری زنان، الغای تبعیض جنسیتی و حجاب اجباری و..، بیتردید یک خواست مهم در هر تحول بُنیادی در جامعهی ایران است. به همین ترتیب، نقش زنان هم در چنین تحولی غیرقابل اغماض است. اما، ما در یک جامعهی طبقاتی زندگی میکنیم. زنان به طبقات مختلف، با موقعیتهای اجتماعی و اقتصادی و همچنین آرزوها و انتظارات متفاوت، تقسیم میشوند. نقش و تاثیر این تفاوتها، در خیزش جاری و در متن این شعار چیست؟
بدیهی است که رهایی واقعی زنان در گروی نفی مناسبات سرمایهداریست و این خود مبارزهای طولانی، رادیکال و سخت میطلبد. جنبش «زن، زندگی، آزادی» در کلیت خود جنبشی سکولار، آزادیخواه، هستیگرا و برابری خواه و طالب عدالت اجتماعی-سیاسی است اما در بطن خود نیز، به واسطهی حضور اقشار، طبقات و نیروهای متکثر ملی، مذهبی، جنسیتی و... و افقهای سیاسی متفاوت این نیروها، عرصهی نبردی آشکار و نهان در بین این نیروهای متکثر است و در صورت تداوم و پیگیری، نیروهای مترقی و چپ آن میتوانند جهتگیری صریحتری به نفع طبقات فرودست و زحمتکش و در ضدیت با عناصر و مناسبات سرمایهداری داشته باشند. در عین حال تضادها، تناقضها و اختلافات درون جنبش که در ابتدا ظهور و حضور کمرنگی داشتند در مسیر حرکت جنبش عیانتر شدهاند و روند حرکت و رشد این جنبش است که سرنوشت آن را تعیین خواهد کرد. اگر نبالیده سقط شود و نیرویی واپسگرا آن را مصادره کند، همچون اتفاقی که سال ٥٧ افتاد، قطعا بسیاری از نیروهای فرودست، چپ و سوسیالیست، آزادیخواه، هستیگرا و برابریطلب این جنبش متحمل سرکوب وسیع خواهند شد و برای دست یافتن به خواستهای خود باید مبارزهاشان را بسیار سختتر از گذشته همچنان ادامه دهند.
- طبقهی کارگر یکی از دو طبقهی اصلی جامعهی سرمایهداری ایران است. رابطهی این طبقه و مبارزات آن را با خیزش جاری چگونه ارزیابی میکنید؟ آزادی و برابری زنان، هرچند بسیار مهم، طبعا همهی مساله در یک جامعهی سرمایهداری نیست. تا زمانی که چنین جامعهای پابرجاست و طبقهی کارگر - و از جمله زنان طبقه - همچنان اسیر بردهگی مزدی و مصایب و مشکلات بیشمار آن هستند، آیا اصلا امکان برقراری آزادی و برابری در جامعه وجود دارد؟
اگر تصور براین است که یکی از اهداف مبارزهی طبقاتی برقراری عدالت اجتماعی-اقتصادی-سیاسی است نمیتوان آن را از مبارزه علیه سایر تضادها و مسائل اجتماعی جدا کرد. مسائلی همچون اختناق و سرکوب، قوانین زنستیزانه و حاکمیت مردسالاری در تمامی عرصهها، تبعیض و ستم جنسیتی، نژادی، ملی، مذهبی و اعتقادی، مسئلهی حقوق بشر، معضل محیطزیستی و بسیاری تضادها و مسائل دیگر ربطی به طبقهی کارگر ندارند؟ تمامی این معضلات در واقع بخشی و جزئی از یک مبارزهی رادیکال در جهت برقراری جامعهای انسانی هستند و بدون پرداختن به این تضادها و معضلات مبارزه طبقاتی اساسا معنا نمییابد چرا که بدون حل این تضادها و مسائل اجتماعی- سیاسی و ایضا اقتصادی، عدالتی برقرار نخواهد شد. بدین معنا جنبش «زن زندگی آزادی» در تقابل یا جدا از جنبش کارگری یا مبارزهی طبقاتی نیست بلکه متحد، مکمل و ارتقاء دهنده و تعمیق دهندهی آن است. بخش عمدهای از طبقهی کارگر را زنان تشکیل میدهند که علاوه بر ستمِ ناشی از بردهگی مزدی و مصایب و مشکلات بیشمار آن، متحمل تبعیض و ستم در بخشهای مختلف عرصهی عمومی از جمله حجاب اجباری، قوانین زنستیز، قوانین نابرابر کار و فرصتهای شغلی و اجتماعی، برخوردهای جنسیتی مردسالاران در محل کار و... هستند و در عرصهی خصوصی نیز با تحمیل کارخانگی و امر بازتولیدِ نیروی کار به مراتب بیشتر از همتایان مرد خود مورد بهرهکشی قرار میگیرند.
افزون بر این، در جامعهی کنونی ایران که تمامی موارد برشمرده در بالا معضلاتی اساسی و تعیین کننده هستند و بخش بزرگی از جامعه از طبقات مختلف را هدف ستم و تبعیض و سرکوب قرار دادهاند نه فقط کارگران (مرد ویا زن)، که هنوز به نیرویی متشکل و فراگیر تبدیل نشدهاند و از طرف دیگر هنوز چشمانداز روشنی از این خیزش و افق سیاسی آن ندارند، نیروهای متنوع دیگری در حمایت و همراهی با فرودستان، نیز میتوانند جلودار مبارزه باشند که مبارزات آنان (اگر به ثمر برسد) نه صرفا به جایگاه طبقاتیاشان بلکه بیشتر به چشمانداز و اهداف و برنامههای سیاسی آنها بستگی دارد. یقینا آزادی و عدالت (اقتصادی-اجتماعی-سیاسی) بدون یکدیگر نمیتوانند حاصل شوند. اما قطعا «در جامعهای "آزاد" میتوان برای عدالت اجتماعی مبارزه کرد!»
انقلاب اجتماعی یک فرآیند است و نه یک لحظه. فرآیندی که نه از امروز بلکه از دیروز در جامعهی ما آغاز شده و بسیاری از عرصههای فرهنگی-اجتماعی از جمله خانواده و روابط انسانها را به چالش کشیده است. انسان نوین در پروسهی این فرآیند ساخته میشود. نهادها و تشکلهای ضروری برای آن شکل میگیرند و در مسیر این انقلاب چه بسا انقلابهای سیاسی متعددی صورت گیرد. مهم این است که در این مسیر نیروهای رادیکالی که خواستار آزادی، برابری و عدالت اجتماعی-اقتصادی-سیاسی هستند بتوانند با حضور متشکل و مستقل خود در هر بزنگاه گامی در جهت اهداف انسانی خود و بسیج نیروهای پشتیبان آن اهداف بردارند. تشکل و سازماندهی و حضور مستقل و فعال این نیروها نه تنها در لحظهلحظه و در فرد فرد افراد جامعه میتواند تاثیرگذار باشد بلکه در هر انقلاب سیاسی نیز میتواند در ایجاد نهادها و ابزارهایی به نفع اهداف آزادیخواهانه و عدالتجویانهی آنها موثر باشد و مسیر و راه را برای تحقق کامل انقلابی اجتماعی هموارتر کند. البته لازم به تاکید نیست که تحقق نهایی این تلاشها مستلزم همگامی، همراهی و ارتباط با نیروهای آزادیخواه، برابریطلب و عدالتخواه در سایر نقاط جهان و اقدام هماهنگ با آنهاست.
- خیزش جاری، به یُمن رشادت شورانگیز جوانان، به ماه پنجم خود وارد شده است. فکر میکنید تداوم این خیزش، و ارتقای کمی و کیفی آن، در گرو چه اهداف و سیاستها و انتخاب چه روشهای مبارزاتی است؟ در عین حال، مهمترین مُخاطراتی که این خیزش را تهدید میکند، کداماند و چه راهکارهایی علیه آنها باید اتخاذ شود؟
حضور جوانان در خیزشهای اعتراضی و انقلابی لزوما امر غریب یا جدیدی نیست. سال ٥٧ نیز بخش عمده کسانی که در تظاهرات خیابانی و درگیری با نیروهای شاهنشاهی حضور داشتند عمدتا جوانان و حتی کودکان راهنمایی و دبستانی بودند. در اعتراضات دههی شصت و خیزشهای عمومی بعد از آن سالها نیز حضور جوانان نسبتا پررنگ بود و بسیاری از اعدامیهای دههی شصت و یا کشته شدگان خیزشهای بعدی را جوانان تشکیل میدادند. و چه چیزی بدیهیتر از این. جوانان نه تنها نیروهای بالندهی جامعه هستند که همچنین جسارت و تحرک بیشتری برای این گونه مبارزات دارند. البته هر نسلی در زمان مشخصی زیست میکند و ضرورتا امکانات و ویژگیهای خود را دارد. چنانچه این نسل نیز علاوه بر اینکه وارث تجارب نسلهای پیشین از یک انقلاب ناموفق و ٤٤ سال مبارزه هر روزه با حکومتی غیرانسانی بوده، امکاناتی دارد که نسل انقلاب ٥٧ نداشت. یکی از مهمترین این امکانات فضای فراگیر و جهانی مجازی است که زمینهی خبررسانی و افشاگری، ارتباط و مشورت، تاثیرگذاری بر افکار عمومی، همافزایی و تهییج نیروها و ترویج ایدهها، برنامهها و اهداف را برایش به مراتب آسانتر از نسل ٥٧ کرده است. بسیاری امکانات دیگر هست که مجال برشمردنشان نیست. علاوه براین باید تاکید کنم که نیروهای درگیر در این جنبش لزوما و فقط جوانان نبودند. تمامی ردههای سنی که هنوز میتوانند به محیط خود واکنش نشان دهند، به صور مختلف در بسط و گسترش این جنبش دخیل بودند، هر ردهی سنی به مقتضای توانایی و دانش خود.
این خیزش همچون خیزشهای قبلی دستاوردهای مهمی در جهت ارتقای آگاهی سیاسی کل جامعه داشت و از آنجا که بستر و زمینهی شکلگیری آن ستمهای عمیق و عینی است و چشماندازی نه تنها برای رفع این ستمها وجود ندارد بلکه انتظار تشدید آنها هم میرود، بهرغم سرکوبهای گسترده و فروکشی مقطعی، بهعنوان یک جنبش به حضورش ادامه خواهد داد و از تکاپو باز نخواهد ایستاد و قطعا به فراخور شرایط اقدام به سازماندهی، تبلیغ، تهییج و ترویج و بسیج نیرو خواهد کرد. حفظ و گسترش جنبش «زن، زندگی، آزادی» با محتوا و تفسیری رادیکال از این شعار که ضدیت و مبارزه با همهی اشکال ستم و سلطه را در برنامهی کار خود بگذارد قطعا گامی محتمل و بسیار مهم در جهت برقراری عدالت اجتماعی، انسانگرایی، هستیگرایی، برابری و آزادی است.
در عین حال خطر مصادرهی این خیزش و پراکندهشدن نیروهای جنبش خطری واقعی است زیرا:
بهرغم شرایط اسفناکی که رژیم در عرصههای مختلف با آن درگیر است و در نزد مردم دیگر مشروعیت ندارد و حتی بخشهایی از حامیان و همکاران سابق آن ظاهرا به آن پشت کردهاند و به جنبش مردم پیوستهاند، علاوه بر اینکه شرق، غرب و احتمالا برخی از حکومتهای ارتجاعی منطقه مایل به حذف آن نیستند، مردم هم هنوز امکانات، ابزارها و پیوندهای ضروری برای گذر قریبالوقوع از آنرا ندارند و برای این مهم نیاز به زمان، سازماندهی، همبستگی، ارائهی برنامه و تبیین افق سیاسی خود و ... دارند. هنوز پس از چندین ماه که از آغاز خیزش میگذرد، نیروهای حاضر در جنبش پراکندهاند، استراتژی ایجابی و ارتباط ارگانیک، حتی به شکل شبکهای واقعی و مرئی ندارند. بهرغم اینکه خواستهای برخی از نیروهای حاضر در جنبش طرح شده، این خواستها حتی در بین تمام نیروهایی که بهطور کل اهداف و برنامههای همسو دارند به پلاتفرمی مشترک و منشوری ایجابی و فراگیر و ارائهی راهکاری عملی تبدیل نشده است. بهرغم برخی تحرکات و کارزارهای هوشمندانه که در بسیاری موارد واکنشی بودهاند مسیر حرکت و راهکار مشخصی به جز چشم امید داشتن به اعتصابات کارگری وجود ندارد. اما با توجه به پراکندگی و تشتت در جنبش کارگری، پراکندگی تشکلها و گروههای مدافع طبقهی کارگر، نبود یک جنبش فراگیر و قوی کارگری که آن را به یک جریان یک پارچهی سیاسی- اجتماعی تبدیل کند، تک محصولی و محدود بودن صنایع کلیدی و حتی انحصار این صنایع در دست نیروهای امنیتی معلوم نیست انتظاری عملی و واقعی در لحظه و شرایط کنونی باشد.
با توجه به پراکندگی و تضادهای موجود و واقعی بین نیروهای موجود در جنبش، اگر حاکمیت نتواند دستکم در کوتاه مدت جنبش را سرکوب کند و گریزی بهغیر از تغییر حاکمیت سیاسی وجود نداشته باشد، خطر ائتلاف در بین بخشهایی از نیروهای متشکلتر و موجهتر از نگاه سرمایهداری غرب و ایضا بخشهایی از نظام کنونی و هواداران داخلیاشان، یعنی اصلاحطلبان حکومتی و غیرحکومتی به همراهی بخشهایی از سپاه و ... که در واقع همگی در یک هدف و نظام اقتصادی- سیاسی به هم میرسند و عناصر اصلی و اساسی نظام سرمایهداری/مردسالار/مذهبی موجود را حفظ خواهند کرد، میتواند خطری جدی و واقعی برای سرکوب و/یا انحراف خیزش و خفه کردن جنبش باشد.
در این راستا بخش عمدهای از نیروهای میانهحال و خاموش اما همدل با «تغییر» نیز وجود دارند که میتوانند در بزنگاه «تغییر» (اگر پیش بیاید) بخش عمدهی حامیان نیروهای واپسگرایی باشند که در بالا برشمرده شد و سیاهیلشکر نظامی شوند که لزوما پاسخگوی خواستهای اقشار فرودست، زنان، اقلیتها و در جهت عدالت اجتماعی و رفاه، آزادی و برابری و محیط زیست نخواهد بود. در واقع حامی نیروهای پاسدار سرمایه خواهند شد که طالب دولت مقتدر مرکزی و مخالف آزادیهای اساسی و برابری بین اقلیتهای ملی، مذهبی، جنسیتی و قطعا همچون همتایان خود ویرانگر محیط زیست و مدافع سیاستهای نئولیبرالی خواهد بود. این خطر در واقع میتواند نه تنها زمینهساز درگیری بین نیروهای موجود در جنبش باشد، بلکه در صورت استقرار چنین نظامی بار دیگر شاهد سرکوب و قلع و قمع نیروهای رادیکال جنبش خواهیم بود و نه تنها جنبش که آیندهی خود را هم باختهایم.
این خطرهای واقعی تاکیدی دیگر است بر:
الف) ضرورت به رسمیت شناختن وجوه متکثر جنبش از جمله وجه جنسیتی، اتنیکی، محیط زیستی، حقوق بشری، عقیدتی، طبقاتی و... و تلاش برای تعمیق و ترویج تفسیری رادیکال از این وجوه.
ب) حفظ و ارتقای جنبش بهعنوان نیرویی پایدار و پیوسته که بتواند در مسیر رشد و گسترش خود بر شرایط تاثیر گذار باشد، با نگاهی واقعبینانه به ضعفهای خود، نیروهای خود و برآیند نیروها و تلاش برای تقویت خود از طریق سازماندهی و تشکل در عرصههای مختلف، ارائهی برنامههای استراتژیک و تاکتیکهای مناسب، کارفرهنگی، ارتباط ارگانیک با تودههای حامی جنبش در خیابان، و بخش «خاموش» آن، و تلاش در جهت سازماندهی و ارتقای آگاهی این نیروها و رادیکال کردن نگاه وافق سیاسی آنها، طرح مطالبات و صراحت و شفافیت دربارهی افقهای سیاسی و نحوهی رسیدن به آنها با ایجاد گفتگوهای دمکراتیک در سطح عمومی در جهت ایجاد همبستگی و تمرکز بر نقاط مشترک و در نهایت ارائهی پلاتفرمی مشترک و شفاف در مورد مطالبات تمامی نیروهای درگیر در جنبش، و نحوهی تحقق آنها.
اجابت چنین راهکاری نه تنها در جهت همبستگی سیاسی و تشکیلاتی خواهد بود بلکه خود تمرینی است در جهت ساختن فرهنگی مبتنی بر تعامل و گفتگو و بسط دموکراسی و تحمل دیگری که در درازمدت تاثیر مهمی بر جنبش و روند حرکت آن خواهد داشت. و با توجه به اینکه اغلب نیروهای متکثر موجود در این جنبش دربردارندهی بیش از یکی از وجوه متکثر آن هستند زمینههای این همکاری و پیوند کمابیش وجود دارد. در عین حال، طرح مطالبات و اهداف، و چگونگی تحقق آنها بهطور مشروح و شفاف، همگرایی نیروهای متکثر جنبش و اتحاد عمل آنها براساس پلاتفرمی مشترک میتواند از مصادره و یا به انحراف کشاندن جنبش توسط نیروهای فرصتطلب و یا سهمخواهی آنها در آینده جلوگیری کند. جنبهی امیدوار کننده در این رابطه ظهور و حضور فعالانهی نسل جدیدی از چپ مستقل (و نه لزوما متشکل) در میان بخشهای مختلف جنبش است که قطعا میتواند نقش مهمی در پیشبرد و انعکاس سیاستهای مترقی و چپ داشته باشند.
ج) ضرورت ایجاد پیوند ارگانیک بین جنبشهای «مطالباتی/صنفی» با جنبشهای سیاسی-مبارزاتی-مدنی موجود همچون جنبشهای عقیدتی، اتنیکی، حقوق بشر، ضدتبعیض، محیط زیست... و از جمله جنبش «زن، زندگی، آزادی» نیز گامی دیگر در جهت همافزایی نیروها و تسهیل امر تغییر و تحول خواهد بود.
جنبشهای «مطالباتی/صنفی» موجود در داخل کشور عمدتا رویکردی معیشتی دارند و چشمانداز محوری مبارزاتشان اساسا رفاه و عدالت اقتصادی است درحالی که جنبشهای سیاسی-مبارزاتی-مدنی موجود در داخل و از جمله جنبش «زن، زندگی، آزادی» رویکرد عمدهاشان دموکراسی و برابری، و چشماندازشان از مبارزه عدالت اجتماعی-سیاسی است. پتانسیل پیوند ارگانیک بین این دو نوع جنبش زنده در حال حاضر به مراتب بیش از پیش وجود دارد. حضور و حمایت فراگیر جنبشهای «مطالباتی/صنفی» از خیزش «زن، زندگی، آزادی» این پتاسیل و آمادگی برای ارتباط ارگانیک را بیش از پیش نشان داد. یکی از زمینههای این پتانسیل و آمادگی، حضوربسیار فعال زنان در اکثر جنبشهای «مطالباتی/صنفی» موجود است که با طرح مسائل جنسیتی/ملی/عقیدتی/حقوق بشر/محیط زیستی که به ناگزیز اجتماعی-سیاسی هستند کمابیش توانستهاند خواست عدالت اقتصادی/رفاه را با عدالت اجتماعی-سیاسی پیوند بزنند. عدم پیوند ارگانیک این دو نوع جنبش یکی از ضعفهای اساسی مبارزات مردم برای رهایی و تغییر رادیکال است و زمینههایی برای حضور و تلاش نیروهای انحصارطلب و طرفدار سرمایه برای مصادرهی اعتراضات «فراطبقاتی» مردم فراهم کرده است.
در این رابطه، بهعنوان گام اول، یکپارچه شدن شبکههای پراکندهی جنبشهای مطالباتیِ- معیشتی همچون کارگران، بازنشستگان، معلمان، پرستاران و... که پایگاه طبقاتی آنها عمدتا فروشندگان نیروی کار و اقشار زحمتکش و فرودست هستند و پیوند و ارتباط ارگانیک آنها با تودههایی که سخنگویشان هستند و نهادینه کردن فرهنگ، سیاست و اهداف مبارزهی طبقاتی در بین آنها، ضرورتی انکارناپذیر است. ایجاد تشکلهای مستقل زنان کارگر و یا حضور مستقل آنان در تشکلهای کارگری میتواند مطالبات و آرمانهای جنبش «زن، زندگی، آزادی» را با مبارزهی طبقاتی مستحکمتر و واقعیتر کند. چشمانداز این فرآیندها در نهایت ایجاد یک همصدایی رادیکال از نیروهای متکثر در داخل کشور، در جهت رفاه و آزادی اکثریت مردم است.
بدیهی است که حضور نیروهای چپ و آموزههای ضدسرمایهداری در هرچه رادیکالتر کردن این «صدا» بسیار موثر خواهد بود. اما و بهرغم تاثیر نیروهای پراکندهی چپ در جنبشهای مختلف و آموزههای چپ بهعنوان جریانی فکری بر نسلهای جوانتر جامعه و بهویژه بر جنبش اخیر، چپ نه در داخل و نه در خارج به نیرویی مادی، متشکل و هدفمند تبدیل نشده است. حضور مستقل و متشکل چنین چپی نه تنها مانعی در برابر عرض اندام نیروهای راست و لیبرال داخل و خارج خواهد بود بلکه امکان جهتیابی مناسب (براساس منافع طبقاتی و گروهی) را برای بخش عمدهی نیروهایی که صرفا بر اساس زیست خود برخاستهاند، فراهم میکند و ممکن است از حمایت همهگیر و همهجانبهی بخش «خاموش» جامعه از نیروهای راست و لیبرال نیز جلوگیری کند.
نیروهای چپ و دموکرات در تبعید نیز که بهرغم «تشکل»، بسیار پراکنده و متشتت هستند و فقط در بزنگاهها و به ناچار به صرافت همکاری یا اتحاد عمل میافتند، اگر بتوانند دستکم به اتحاد عمل برسند و برنامهای واقعبینانه و رادیکال، منطبق با شرایط واقعی و خواستهای متکثر نیروهای موجود در جنبشهای داخل کشور ارائه دهند، قادر خواهند بود در تقویت، انعکاس و همصدایی با جریان مستقل، عدالتطلبانه و آزادیخواهی که در داخل ایجاد خواهد شد بسیار تاثیرگذار باشند. با توجه به نیروهای متکثر معترض و خواهان تغییر در جامعه و در جنبش کنونی بدیهی است که این نیروی دمکرات و سوسیالیست، چه در داخل و چه در تبعید، باید بر اهدافی همچون دموکراسی، سکولاریسم، پلورالیسم، فدرالیسم و ارزشهای ضدسرمایهداری تاکید داشته باشد. همگرایی چپ مستقل با سایر نیروهای رادیکال موجود در جنبش (داخل و خارج)، و تشکیل یک جبهه و تلاش در جهت ارائهی پلاتفرمی مشترک را که در بردارندهی حداقلی از مطالبات مشترک نیروهای متکثر در جنبشهای سیاسی، اجتماعی و «صنفی» موجود در جامعه باشد میتوان یکی از گامهای موثر برای گذار از جمهوری اسلامی و مانعی در جهت مصادرهی «انقلاب» مردم دانست.
در پایان لازم است به این نکته اشاره کنم که پرسشها کمابیش از مسائل و نکات درهمتنیده تشکیل شده بود و به ناچار در برخی پاسخها نیز نکاتی تکراری طرح شد و گریزی از آن نبود.
با آرزوی تحقق شعار «زن، زندگی، آزادی» آنگونه که من از آن برداشت کردهام!
فرزانه راجی- ٨ اسفند ماه ١٤٠١
1 آنچه که در این چند ماه اتفاق افتاد نه یک انقلاب بلکه یک خیزش/قیام بود اما جنبش «زن، زندگی، آزادی» به عنوان یک جنبش با مختصات، خواستها و اهداف خود از قبل کمابیش وجود داشت و با روند رشد خود، در این چند ماهه مرئیتر شد و بدیهی است که با فروکش خیزش از بین نخواهد رفت و به روند رشد و گسترش خود ادامه خواهد داد. بنابراین در اشارهام به خیزش منظور اتفاقی است که در این چندماهه توسط جنبشی اتفاق افتاد که از قبل از این خیزش وجود داشته و پس از این خیزش نیز به حیات خود ادامه خواهد داد.
3 در گزارش مذکور در بالا ویژگیهای گرایشهای مختلف جنبش زنان و افقهای آنان از مبارزه نسبتا مشروح توضیح داده شده است. گرایشهای درون سیستمی از جریانات وابسته به حاکمیت تا اصلاحطلبان و لیبرالها را در برمیگرفت (میگیرد) و جریانات خارج از سیستمی اصولا و عمدتا به جریانات . چپ که ضد حکومت و ضد سرمایهداری مبارزه میکردند (میکنند) اطلاق شده است.
0 نظر